Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
standard poker hands
U
استانداردبرهایدستی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
poker
U
سیخ بخاری
poker
U
سیخ زن
poker
U
بازی پوکر
poker
U
سیخ
poker face
U
دارای قیافهی عاری از بیان
poker-faced
U
حالتیکهاحساساتشما رانشانندهد
poker die
U
تاسپوکر
as stiff as a poker
U
خیلی خشک
poker face
U
خشک
poker face
U
چهرهی بیحالت
by the holy poker
U
سوگند شوخی امیزی است چون به انروزهای غریب ومانندان
poker work
U
نقشه اندازی روی چوب بوسیله سوزندان ان با داغ اهن
poker pocket billiards
U
بیلیارد کیسهای دونفره یابیشتر با گوی اصلی و 61گوی شماره دار
second hands
U
نیم دار
all hands
U
همگی اماده همگی
hands
U
قدرت توپگیری
hands
U
crew
off one's hands
U
بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
hands on
<adj.>
U
کارآمد
second hands
U
کار کردن
second hands
U
مستعمل دست دوم
to come to hands
U
دست به یخه شدن
second hands
U
عاریه
on all hands
U
ازهمه طرف
all hands
U
کلیه پرسنل
on all hands
U
بهرطرف
of all hands
U
ازهمه طرف درهرحال
of all hands
U
ازهرسو
hands down
<idiom>
U
hands off
<idiom>
U
hands down
U
بدون کوشش بسهولت
on all hands
U
ازهرسو
hands-off
U
دست نزنید
hands-off
U
دست زدن موقوف
hands off
U
دست نزنید
hands off
U
دست زدن موقوف
hands-on
U
تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
hands-on
U
فرایند فیزیکی بکار بردن یک سیستم کامپیوتری
hands on
U
تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
hands on
U
فرایند فیزیکی بکار بردن یک سیستم کامپیوتری
old hands
U
ادم با سابقه و مجرب
hands down
U
بدون احتیاط
off one's hands
<idiom>
U
از شر چیزی خلاص شدن
clean hands
U
بی الایشی
lay hands one someone
U
دست روی کسی بلند کردن
open hands
U
سخاوت
by show of hands
U
با نشان دادن دست
lay hands on something
U
چیزی را یافتن
lay hands on something
U
چیزی راتصرف کردن
lay hands on something
U
بر چیزی دست یافتن
change hands
U
دست بدست رفتن
join hands
U
توحید مساعی کردن
joint hands
U
تشریک مساعی کردن
My hands are tied.
<idiom>
U
نمی توانم
[کاری]
کمکی بکنم.
joint hands
U
شریک شدن
all hands parade
U
سان و رژه عمومی
it injured his hands
U
بدستهایش اسیب زد
lay hands upon something
U
چیزی راتایید کردن
imposition of hands
U
هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
imposition of hands
U
دست گذاری
he is short of hands
U
کارگر کافی ندارد
lay hands upon something
U
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
duty hands
U
گروه نگهبانان
duty hands
U
نگهبانان
clean hands
U
پاکی
to change hands
U
دست بدست رفتن
all hands parade
U
همگی به رژه
open hands
U
دست باز بودن
It is in the hands of God .
U
دردست خدا ست
hour hands
U
عقربه ساعت شمار
To seize with both hands.
U
دودستی چسبیدن
To shake hands with someone.
U
با کسی دست دادن
If I lay my hands on him.
U
اگر دستم به اوبرسد می دانم چکار کنم
To wash ones hands of somebody (something).
U
دست از کسی (چیزی )شستن (قطع مسئولیت ورابطه )
(one's) hands are tied
<idiom>
U
lay hands on something
<idiom>
U
یافتن چیزی
lay hands on someone
<idiom>
U
صدمه زدن
play into someone's hands
<idiom>
U
(به کسی یاری وکمک رساندن)انجام کاری که به شخص دیگری سود برساند
throw up one's hands
<idiom>
U
توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
wash one's hands of
<idiom>
U
ترک کردن
chafe of hands
U
ساییدگی پوست دست ها
hands of Fatima
U
طرح دستان فاطمه
[نوعی فرش محرابی که در آن دو نگاره کف دست استفاده می شود و جلوه ای از حالت سجود یک مسلمان و اشاره به اصول دین را نشان می دهد. این طرح بیشتر مربوط به قفقاز و شرق ترکیه بوده است.]
someone's hands are tied
<idiom>
U
دستهای کسی بسته بودن
[اصطلاح مجازی]
My hands are tied.
<idiom>
U
دستهایم بسته اند.
To rub ones hands.
U
دستها را بهم مالیدن
to clasp hands
U
دست بهم زدن
to clasp hands
U
دست یکی شدن
to kiss hands
U
دست پادشاه بزرگی راهنگام رفتن به ماموریت بعنوان بدرود بوسیدن
to lay hands on
U
دست زدن به
to lay hands on
U
دست انداختن بر
to link hands
U
دست بهم دادن
to shake hands
U
دست دادن
to strike hands
U
دست پیمان بهم دادن
wash your hands
U
دستهای خود را بشویید
deck hands
U
ملوان ساده
deck hands
U
جاشو
farm hands
U
پالیزگر
farm hands
U
کشتیار
farm hands
U
کارگر مزرعه
to read people's hands
U
کف بینی کردن
He has laid hands on these lands.
U
دست انداخته روی این اراضی
Wipe your hands on a towel.
U
دستهایت را با حوله پاک کن
Those who agree,raise their hands.
U
موافقین دستهایشان رابلند کنند
shake-hands grip
U
طرزقرارگیریدست
I am busy . my hands are tied.
U
دستم بند است
to get
[lay]
[put]
your hands on somebody
<idiom>
U
کسی را گرفتن
[دستش به کسی رسیدن]
[اصطلاح روزمره]
It changed hands a few times before I got it.
U
چند دست گشت تا به من رسید
ammunition in hands of troops
U
مهمات موجود در دست یگانها
Time hangs heavily on my hands.
U
از زور بیکاری حوصله ام سر رفته
many hands make light work
<proverb>
U
یک دست صدا ندارد
He has suffered a great deal at the hands of his wife .
U
از دست زنش خیلی کشیده
standard
U
قسمت ساکن دستگاه
standard
U
نورم مقیاس
standard
U
عیار قانونی استاندارد مقرر
standard A
U
استانداردA
standard
U
یکسان معیار
standard
U
همگون یکنواخت یکجور
standard
U
همشکل
standard
U
همسان
standard
U
قانونی
standard
U
سنجه
standard
U
طبیعی یا معمولی
standard
U
تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
standard
U
حالت اجرای ویندوز ماکروسافت که از حافظه گسترده استفاده میکند ولی امکان چند کاره بودن در برنامههای کاربردی Dos را نمیدهد
standard
U
اولین مگا بایت حافظه در PC.
standard
U
نامهای که بدون تغییر به متن اصلی فرستاده میشود ولی سپس با درج نام و آدرس افراد مختلف مشخص میشود
standard
U
واسط بین دو یا چند سیستم که از استانداردهای از پیش تعیین شده پیروی می کنند
standard
U
خصوصیات خاص که به صورت طبیعی در سیستم کامپیوتری وجود دارد
standard
U
متن یا فرم یا پاراگراف چاپ شده طبیعی که چندین بار استفاده شود.
standard
U
محدوده رنگها که در یک سیستم مشخص فراهم هستند و توسط تمام برنامه ها قابل اشتراک هستند
standard
U
معمولی
standard
U
نمونه قانونی
standard
U
دو میله عمودی پرش با نیزه یا پرش ارتفاع میله عمودی تکیه گاه وزنه
standard
U
نشان پرچم
standard
U
متعارفی
standard
U
نمونه قبول شده معین
standard
U
مقرر قانونی
standard
U
قالب
standard
U
الگو
standard
U
استاندارد همگون
standard
U
معیار
standard
U
متعارف
standard
U
متداول
standard
U
مرسوم
standard
U
استانده
standard
U
اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی
standard
U
کالای جانشین رزمی
standard
U
اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
standard
U
مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
standard
U
استاندارد
standard motor
U
موتوراستاندارد
standard ohm
U
اهم استاندارد
standard pascal
U
پاسکال استاندارد
standard penetration
U
ازمایش نفوذی استاندارد
standard pitch
U
گام استاندارد
standard price
U
قیمت استاندارد
standard rate
U
نرخ استاندارد
standard rudder
U
51 درجه سکان
double standard
U
نظام دو معیاری
standard solution
U
محلول استاندارد
standard price
U
قیمت پایه
standard function
U
تابع استاندارد
standard load
U
بار مهمات مطابق نمونه یا تنظیم شده
standard method
U
روش استانده
standard load
U
بار تنظیم شده
standard metre
U
متر قانونی یا قبول شده
standard motor
U
موتور معمولی
standard language
U
زبان متعارف
standard item
U
اقلام نمونه یا استاندارد یامطابق معیار تعیین شده
standard interface
U
رابط استاندارد
standard interface
U
واسطه استاندارد
standard gauge
U
اندازه معمولی
standard measure
U
اندازه استاندارد
standard specification
U
دستورات استاندارد
standard class
U
درجه استاندارد
standard lens
U
نفراستاندارد
gold standard
U
نظام پایه طلا
standard section
U
پروفیل استاندارد
bimetallic standard
U
پایه پولی دو فلزی
standard bearers
U
پیشوا
standard bearers
U
علمدار
standard bearers
U
پرچم دار
standard bearer
U
پیشوا
standard bearer
U
علمدار
wage standard
U
دستمزد استانده
double standard
U
قواعد تبعیض امیز وسخت گیرمخصوصا نسبت بجنس زن
standard specification
U
مقررات استاندارد
standard stimulus
U
محرک معیار
standard subroutine
U
زیرروال متعارف
standard time
U
وقت بین المللی
standard time
U
ساعت بین المللی ساعت استاندارد
standard time
U
زمان استانده
standard time
U
زمان رسمی
standard trench
U
سنگر معمولی
system standard
U
معیار سیستم
system standard
U
استانداردسیستم
standard bearer
U
پرچم دار
calibration standard
U
اندازه کالیبراسیون
resistance standard
U
مقاومت استاندارد
standard resistor
U
مقاومت استاندارد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com