English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 200 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
spot checks U مقابله موضعی
spot checks U بررسی موضعی
spot checks U بطور چند در میان ازمودن
spot checks U سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot checks U بازدید در محل
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
checks U حرف اضافی در متن ارسالی که بررسی میکند آیا خطایی در متن رخ داده یا یه و مقدار آن به متن بستگی دارد
checks U رقم اضافی در متن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
checks U سخت افزار یا نرم افزاری که نشانی میدهد متن ارسالی نادرست است و خطا ردی داده است
checks U مجموعه حروف مشتق شده از یک متن برای بررسی و تصحیح خطاها
checks U نشانهای که انتخاب جعبه بررسی را نشان میدهد واغلب یک ضربدر در آن است
checks U محلی در برنامه که داده و وضعیتهای داده قابل ضبط ونمایش هستند
checks U حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر
checks U خطا در خواندن داده ناشی از خطایی در رسانه مغناطیسی
checks U جعبه کوچک با یک ضربدر در آن در صورتی که عمل انتخاب شود و خالی در صورتی که عمل انتخاب نشود
checks U یک بیت از کلمه دودویی که برای بررسی هر بیتی به کار می رود
checks U بررسی اینکه یک پروتکل کد حرف و فرمت آن صحیح هستند
checks U مقابله کردن بررسی
checks U بررسی اینکه آیا چیزی به درستی کار میکند یا خیر
checks U اطمینان از صحت چیزی
checks U خطا یا توقف کوچک در فرآیند
checks U او نتیجه چاپ و صورتحساب ها را بررسی کند تا ببیند آیا مشابه هم هستند یا خیر
checks U اجرای خشک یک برنامه
checks U امتحان
checks U چاپ گرفتند وضعیت داده و برنامه در یک نقط ه بررسی
checks U دستگاهی که روی تاسیسات ابی جهت تنظیم سطح اب ساخته میشود
checks U دریچه تنظیم
checks U چک بانک
checks U نشان گذاردن
checks U تطبیق کردن
checks U بررسی کردن
checks U بررسی
checks U ممانعت کردن
checks U مقابله کردن مقابله
checks U سرزنش کردن رسیدگی کردن
checks U جلوگیری کردن از
checks U بازرسی کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks U چک
checks U مقابله
checks U امتحان کردن بازرسی
checks U تطبیق
checks U منع
checks U کم یا متوقف کردن سرعت بدن
checks U کیش
checks U و شدن بوی شکار
checks U وارسی
checks U بازرسی شد
cross-checks U بررسی متقابل
double-checks U کیش دوبل
to hand in ones checks U مردن
checks and balance U کنترل و مقابله
spot-on U دقیقا صحیح
spot U نقدا"
spot U به طور نقد
spot U لکه موضع
on the spot U نقدا"
on the spot U فی المجلس
on-the-spot U نقدا"
on-the-spot U فی المجلس
in a spot <idiom> U درمشکل قرار داشتن
spot U [لکه دار شدن فرش در اثر مواد رنگی و شمیایی]
on the spot <idiom> U درشرایط سخت ونا امیدکنندهای
spot U باخال تزئین کردن درنظرگرفتن
up on the spot U فی المجلس مقدا بی درنگ
spot U کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
spot U خال
spot U فوری
spot U نقطه
spot U کشف کردن اماده پرداخت
spot U لکه دارشدن
spot U لکه دارکردن
spot U زمان مختصر لحظه
spot U موضع
spot U لکه لک
spot U محل
spot U مکان
spot U بجااوردن
spot U در محل
spot U کمان
spot U پیداکردن محل نقاط با دیدبانی دیدبانی کردن
spot U مشاهده کردن گلوله ها
spot U جا
spot U مسافت یابی کردن
spot U کشف کردن دیدن
spot U تشخیص دادن
spot U تنظیم تیر کردن
spot U درجا
spot repair U تعمیر در جا
spot rate U نرخ فروش نقدی
spot repair U تعمیر در محل
spot report U گزارش مشاهدات یا گزارش فوری از تحقیقات محلی
spot sale U فروش نقد
spot goods U کالاهای اماده تحویل
spot sale U فروش نقدی وتحویل فوری کالای موردمعامله
spot shot U ضربه به گویی که در نقطه معین گذاشته شده
spot test U ازمایش فوری
spot transaction U معامله نقدی
spot price U قیمت تمام شده
spot price U بهای جنس در معامله نقدی
spot goods U کالاهای موجود
spot grading U صافسازی
spot kick U ضربه کاشته
spot lamp U لامپ با نورمتمرکز
spot map U کروکی تصادف یا کروکی مشاهدات بازرس
spot market U بازار نقدی
spot market U بازار معاملات نقدی
spot net U شبکه مخابراتی دیدبان یادیدبانی
spot lamp U لامپ موضعی
spot pass U پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
spot price U قیمت نقدی
spot price U قیمت برای فروش فوری
spot weld U خال جوش
spot weld U نقطه جوش دادن
yellow spot U نقطه زرد
centre spot U خالوسط
handicap spot U مهرهتعادلی
black spot U جادهباآمارتصادفبالا
high spot U جذابترین لذتبخشترین
trouble spot U کشوریکهدائمادرحالدرگیریونزاعباشد
He was kI'lled on the spot. U جابجا کشته شد
hit the spot <idiom> U نیروی تازه وارد کردن
Johnny-on-the-spot <idiom> U
soft spot for someone/something <idiom> U احساسات تندوتیز داشتن
tight spot <idiom> U شرایط سخت
water spot U واتراسپات
water spot U گردباد دریایی
spot weld U اتصال نقطه جوش
spot welding U نقطه جوش
spot welding U جوشکاری نقطهای
spot welding U جوش نقطهای
succeeding spot U نقطه بعدی که توپ باید انجابه زمین گذاشته شود
sweet spot U قسمت مرکزی راکت یا چوب
touch spot U ناحیه بساوشی
unpainted spot U تکه رنگ نشده هنگام رنگ کردن
warm spot U اندامها و مراکزاحساس گرما در پوست
warm spot U نقطه گرماگیر
spot pass U پاس غیرمستقیم
spot footing U پی مجزا
blind spot U نقطه ضعف
air spot U تنظیم تیربا دیدبانی هوایی
balkline spot U نقطه مرکزی خط عرضی روی میز بیلیارد
billiard spot U نقطه مخصوص گوی قرمزروی میز بیلیارد انگلیسی
cash spot U نقد فوری
cathode spot U لکه کاتدی
center spot U نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
cold spot U نقطه سرماگیر
dead spot U منطقه ساکت
dead spot U نقطه خنثی
face off spot U هرکدام از 9 نقطه مخصوص رویارویی
face off spot U نقطه رویارویی
air spot U تنظیم تیر توپخانه با استفاده از دیدبانی هوایی
advertising spot U فیلم تبلیغاتی
beauty spot U خال زیبایی
spot check U مقابله موضعی
spot check U بررسی موضعی
spot check U بطور چند در میان ازمودن
spot check U سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
blind spot U نقطه کور
spot check U بازدید در محل
hot spot U نقاط خطرناک یا خیلی خطرناک در منطقه الوده به مواد رادیواکتیو اتمی
hot spot U نقطه داغ
beauty spot U خال
beauty spot U خال کوچک
flying spot U لکه نورتند رو
penalty spot U نقطه پنالتی
landing spot U نقطه فرود
light spot U نقطه نور
soft spot U شولات
light spot U نقطه منور
long spot U موضع گیری توپگیری مستقیما" پشت سر محافظ میله ها
pain spot U نقطه درد
pyramid spot U نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
previous spot U نقطهای که توپ در اخرین باروارد بازی شده
spot of enforcement U نقطه پنالتی
soft spot U ناحیه نشست
spot ball U گویی که از نقطه معین هدف ضربه با گوی اصلی بیلیاردقرار می گیرد
focal spot U کانون
foot spot نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
spot elevation U نقطه ارتفاع معلوم روی نقشه
spot elevation U ارتفاع تعیین شده
spot distortion U اغتشاش نقطه
spot cash U پول نقد
spot cash U پرداخت نقدی
head spot U نقطهای بین نقطه وسط وکناره شروع بیلیارد
spot bowler U بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
white spot ball U مکانتوپسفید
spot pattern test U ازمون طرح نقطه ها
great red spot U لکه سرخ بزرگ
great white spot U لکه سفید بزرگ
spot welding electrode U الکترود جوشکاری نقطهای
spot welding machine U دستگاه جوش نقطهای
kicks from the penalty spot U شوت از نقطه پنالتی
center ice spot U نقطه شروع در مرکز دایره میانی
center face off spot U نقطه شروع در مرکز دایره میانی
bridge spot weld U جوشکاری نقطهای
flying spot scanner U پوینده لکهای تند رو
baulk line spot U نقطهخطمرز
This is an ideal spot for picnics . U اینجا برای پیک نیک ماه است
single row spot welding U جوشکاری نقطهای سری
double row spot welding U جوشکاری نقطهای زنجیرهای جوشکاری نقطهای دوردیفه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com