English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 87 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
spool rack U جاقرقره
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
take-up spool U قرقرهپالاپر
spool U قرقره استوانهای برای پیچیدن نخ ماهیگیری
spool U قرقره سیم کشی
spool U قرقره سیم
spool U دورقرقره پیچیدن
spool U هرچیزی شبیه قرقره
spool U ماسوره
spool U قرقره
spool U انتقال داده از یک دیسک به نوار
spool U چرخی که روی آن نوار یا ریبون چاپگر می چرخند
spool U Operations SimultaneousPeripheral Line On عملکرد دستگاه جانبی همزمان به صورت درون خطی
tape spool U قرقره نوار
spool pin U میلهماسوره
free spool U چرخیدن ازاد قرقره ماهیگیری
fixed spool U قسمت ثابت قرقره ماهیگیری
rack U فریم محافظ فلزی برای تختههای مدار الکترونیکی و وسایل جانبی مثل دیسک درایو
rack U میله رنده
rack U سیستم ای که حاوی تختههای مدار متحرک در یک فریم محافظ است
rack up U بازی کردن- حساب کردن
on the rack U درفشار
on the rack U درشکنجه
rack U آویز فرش [قالبی فلزی که در فروشگاه جهت آویزان کردن فرش و نمایش آن بکار می رود.]
rack U چارچوب
rack U طاقچه
rack U روی چنگک گذاردن لباس و غیره
rack U بشدت کشیدن
rack U جاکلاهی
rack U دندانه دار کردن
rack U شکنجه
rack U رنج بردن
rack U عذاب دادن
rack U چرخ دنده دار
rack U چنگک جا لباسی
rack U بار بند
rack U قفسه
rack U توری مشبک اشغال گیر
rack U خون مستاجررا در شیشه کردن
rack U شکنجه کردن
rack U چهارنعل کوتاه
rack U به هم بستن
rack U نوعی الت شکنجه مرکب از چند سیخ یا میله نوک تیز
rack U اشغال گیر
rack U قطاع دندانه دار
rack U میله دندانه دار
rack U ردیف
rack U قفسه مهمات و وسایل
rack U طاقچه مقر
to go to rack and ruin U نابودشدن
pipe rack U چنگکپیپ
luggage rack U جایچمدان
shoe rack U چنگککفش
equipment rack U پایهوسایل
coat rack U محلآویزکت
trash rack U اشغالگیر
to rack rent U حداکثر اجاره رابر ملکی بستن
card rack U جای کارت
spice rack U قفسه ادویه
rack one's brains <idiom> U به مغز خود فشار آوردن
rack one's brains <idiom> U سخت فکر کردن یاچیزی را بخاطر آوردن
go to rack and ruin <idiom> U نتیجه بد حاصل کردن
toast rack U شیارهایجداکنندهتوستر
roof-rack U باربنداتومبیل
stamp rack U مهرچرخدندهدار
shelving rack U قفسه
paper rack U جاکاغذی
muck rack U کسی که عادتا" می خواهدکارمندان خدمات عمومی و یاجمیع مردم را به رشوه خواری و فساد و خلافکاری متهم کند
loading rack U سکوی بارگیری
hay rack U جای یونجه
hay rack U علف دان
cuvette rack U جاکووتی
card rack U طاقچه کارت
burning rack U قاب باتری
bottle rack U جا بطری
plate rack U جایی که بشقاب هامی گذارندخشک شود
rack and pinion U میله دندانه دار و چرخ دندانه کوچک
ready rack U قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
rack space U محوطه کف چینی شده انباربرای استقرار پالتها یا جعبههای مهمات
rack rent U اجازه گزاف بستن بر
rack rent U اجازه تمام سال
rack railway U راه اهن چنگک دار مخصوص عبور از سراشیب
rack control U نوعی کنترل پروازی غیر دستی
print drying rack U میلهرنگیخشکشونده
rack type cutter U اسکنه نوع شانهای
rack type cutter U شانه رنده
pipet tray rack U جا پی پتی
test tube rack U جای لوله ازمایش
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com