Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 200 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
snow survey
U
برفسنجی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
blood snow
[watermelon snow]
[red snow]
U
برف سرخ
[برف با خون]
The snow doesn't stay on the ground.
[The snow doesn't stick.]
[American English]
,
[The snow doesn't settle.]
[British English]
U
برف روی زمین نمی ماند.
There was a heavy fall of snow (snow-fall).
U
برف سنگینی بارید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
زمین پیمایی مساحی
survey
U
عیار گرفتن
survey
U
بازدید کردن
survey
U
خلاصه
survey
U
مساحی
survey
U
براورد کردن
survey
U
سنجیدن
survey
U
محک زدن
survey
U
تجزیه کردن
survey
U
مطالعه کردن
survey
U
بررسی کردن
survey
U
تحقیق کردن
survey
U
ارزیابی کردن
survey
U
ارزیابی کردن
survey
U
زمینه یابی
survey
U
مطالعه مجمل
survey
U
بررسی
survey
U
نقشه برداری
survey
U
براورد
survey
U
پیمایش
survey
U
ممیزی
survey
U
بررسی کردن بازدید
survey
U
پیمودن
survey
U
مساحی کردن
survey
U
ممیزی کردن
survey
U
بازدیدکردن
survey
U
بردید
survey
U
نمونه گیری
survey
U
بازرسی کردن
survey
U
بازرسی
survey
U
تحقیق بررسی
survey
U
بررسی کاوش منطقه
survey
U
تحقیق کردن
survey
U
بررسی کردن
survey
U
نقشه برداری زمینی
survey
U
اب نگاری دریایی
survey
U
جمع اوری اطلاعات
location survey
U
بازرسی در جای اجناس درانبار
site survey
U
برداشت نقشه تکهای از زمین
geologic survey
U
مطالعه زمین شناسی
report of survey
U
گزارش تحقیقات یا بررسیها
radiological survey
U
بررسی میزان وجود تشعشع اتمی
geological survey
U
سازمان زمین شناسی
radiological survey
U
تجسس تشعشع اتمی
geophysical survey
U
مطالعه خواص فیزیکی زمین
survey control
U
نقطه کنترل نقشه برداری
market survey
U
بررسی بازار
martitime survey
U
بازرسی دریائی
survey research
U
پژوهش زمینه یاب
survey station
U
ایستگاه نقشه برداری ایستگاه کنترل نقشه برداری
survey meter
U
دستگاه دوزسنج تشعشع اتمی دستگاه تشعشع سنج اتمی
survey land
U
نقشه برداری زمین
survey tests
U
ازمونهای زمینه یابی
triangulation survey
U
نقشه برداری به روش مثلث بندی
under ground survey
U
برداشت زیرزمینی
survey control
U
سیستم کنترل نقشه برداری
Ordnance Survey
U
سازماننقشهبرداریبریتانیا
survey report
U
گزارش بازرسی
survey control
U
کنترل نقشه برداری
ground survey
U
نقشه برداری زمینی
field survey
U
نقشه برداری زمینی
chemical survey
U
بررسی منطقه از نظر شیمیایی تجسس از نظر وجود عوامل شیمیایی
chemical survey
U
تجسس شیمیایی
chain survey
U
نقشه برداری زنجیری
chain survey
U
پیمایش بدون اندازه گیری زاویه
certificate of survey
U
گواهی بازدید
certificate of survey
U
گواهی بازرسی
cadastral survey
U
ممیزی زمین
cadastral survey
U
نقشه برداری زمینی
aerial survey
U
نقشه براری هوائی
aerial survey
U
نقشه برداری هوایی
attitude survey
U
زمینه یابی نگرش
connection survey
U
نقشه برداری منطقه ربط
location survey
U
بازدید در محل
counterintelligence survey
U
بررسی ضد اطلاعاتی تحقیقات ضد اطلاعاتی
air survey camera
U
دوربین عکسبرداری هوایی
board of inspection and survey
U
هیئت بازرسی کننده خسارات وضایعات
board of inspection and survey
U
سازمان بازرسی
air survey photography
U
عکسبرداری تجسسی هوایی عکسبرداری اکتشافی هوایی
survey information center
U
مرکز اطلاعات نقشه برداری در توپخانه لشکری یا سپاه
guilford zimmerman temperament survey
U
خوی سنج گیلفورد- زیمرمن
purdue perceptual motor survey
U
ازمون ادراکی- حرکتی پردو
kuder occupational interest survey
U
رغبت سنج شغلی کودر
guilford zimmerman aptitude survey
U
استعدادسنج گیلفورد-زیمرمن
snow under
U
بیش ازحدتوانایی در کاری مستغرق شدن
snow under
U
مستغرق ساختن
to d. with snow
U
ازبرف
to d. with snow
U
پوشاندن
snow
برف
snow under
U
شکست فاحش خوردن
snow
U
پوشاندن کامل صفحه رادار باتولید پارازیت
snow
U
برف امدن
snow
U
برف باریدن
snow under
<idiom>
U
قبول چیزی که نمیتوان از آن مراقبت کرد
snow
U
واسط نمایش داده شده به صورت روشن و خاموش وقتی که صفحه نمایش لکه دار میشود
snow
U
برفک
snow course
U
برف راهه
snow
U
برفک روی صفحه تلویزیون
[اصطلاح روزمره]
snow guard
U
محافظبرف
surmounted with snow
U
پوشیده از برف
snow white
U
مثل برف سفید اسم خاص
snow white
U
سفید یکدست
snow thrower
U
برف خور
snow tire
U
لاستیک مخصوص حرکت روی برف تایر زمستانی
snow tire
U
تایریخ شکن
to shovel snow
U
با بیل برف کندن
snow storm
U
کولا ک برف
snow shovel
U
پارو
snow tractor
U
تراکتور برف
to crust
[snow]
U
تشکیل دادن به پوسته سخت
[برف]
intermittent snow
U
بارشمتناوببرف
snow shower
U
بارشبرف
cloggy snow
U
برف چسبناک
Snow thaws.
U
برف آب می شود
snow job
<idiom>
U
لاف زدن
snow job
<idiom>
U
لاف استادی زدن
packed snow
U
برف فشرده شده
continuous snow
U
بارشبرفدائمی
snow shoe
U
برفی
snow shoe
U
کفش
snow geese
U
غاز آمریکای شمالی که پرهای سفیدی دارد.
snow berry
U
گل مروارید
snow blind
U
برف کور
snow blind
U
برف کوری
snow blindness
U
برف کور
snow blindness
U
برف کوری
snow blink
U
تکههای ابر سفید در اسمان یا صفحه رادار
snow boot
U
پوتین برف یا اسکی
snow bound
U
دچار برف
snow bound
U
بازمانده از زفتن بواسطه برف
snow capped
U
دارای قله پوشیده از برف برف پوشیده
snow cave
U
اتاق برفی
snow charge
U
بار برف
snow clad
U
برف پوشیده
snow berry
U
گل برف
new fallen snow
U
برف تازه
snow slip
U
بهمن
snow goose
U
غاز آمریکای شمالی که پرهای سفیدی دارد.
snow-white
U
سفید
snow-white
U
برفام
snow-white
U
سفید برفی
snow-capped
U
دارای قله پوشیده از برف
accumulation of snow
U
توده برف
corn snow
U
تگرگ
corn snow
U
برف تگرگی
corn snow
U
برفی که دانه بندی درشت دارد
corn snow
U
برف شکری
granular snow
U
برف سفت با دانههای درشت
snow grouse
U
بعدا پرسیده شود
snow devil
U
بهمن
snow clad
U
پر برف
snow clad
U
برف پوش
snow plough
U
برف پاک کن
snow goggles
U
عینک افتابگیر
snow gun
U
ماشین ایجادکننده برف مصنوعی
snow inlet
U
دریچه ریزش برف
snow job
U
سرهم بندی
snow job
U
ماست مالی
snow leopard
U
یوز پلنگ
snow line
U
خط برف
snow lily
U
بنفشه گل سفیدوحشی
snow ball
U
گلوله برف
snow ball
U
با گلوله برف زدن
snow line
U
خطی که حدبرف همیشگی رامعین میکند
snow machine
U
ماشین ایجاد کننده برف مصنوعی
snow plough
U
برف روب
snow plough
U
برف پران
snow goggles
U
عینک توفان
snow drift
U
توده برف
snow flake
U
دانه برف
snow drift
U
برف انبار
snow farming
U
اماده کردن پیست اسکی
snow fence
U
حفاظ برف
snow flake
U
برف دانه
snow covers
U
برف پشته
snow flake
U
برف ریزه
snow fence
U
دیواره برفگیر
snow flake
U
یکجور گل حسرت
snow gage
U
برفسنج
snow gauge
U
برف سنج
I've shoveled snow all the morning.
U
من تمام صبح برف پارو کردم.
effective snow melt
U
برف ذوب شده موثر در جریان رودخانه
snow ball tree
U
گل بدماغ
to stamp the snow off your boots
U
با کوبیدن پا برف را از چکمه ها پاک کردن
We had a light fall of snow.
U
برف سبکی بارید
The snow is more than a meter deep.
U
برف یک متر بلندیش است.
snowplough
[ snow-clearer]
U
برف روب
[آلت برف پاک کن ]
measurement of snowfall: snow gauge
U
اندازهگیریمقداربارشباران
The driver coaxed his bus through the snow.
U
راننده با دقت اتوبوس را از توی برف راند .
half a metre deep in snow
U
نیم متر زیر برف
ablation
[melting of snow or ice]
U
گداز
[آب شدن]
[سطح کوه یخ یا برف]
The snow crunched
[scrunched]
underfoot.
U
برف زیر پاهایم
[پاهایمان]
خرد شد.
snow blower
[rotary snowplough]
U
برف خور
heavy drifting snow at ground level
U
بارشبرفسنگیندرسطحزمین
slight drifting snow at ground level
U
بارشبرفاندکدرسطحزمین
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com