Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 198 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
snap report
U
گزارش فوری یا انی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
snap at
U
ربودن
snap
U
ربودن
snap
U
پاس دادن یارد کردن توپ به عقب از بین پاها
snap
U
روش بازگرداندن توپ به بازی از تجمع
snap
U
اچار پرچ
snap
U
شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
snap
U
گرفتن عکس فوری
snap
U
عوعو کردن
snap
U
سخن نیش دارگفتن
snap
U
چسبیدن به قاپ زدن
snap
U
گازگرفتن
snap
U
بی مقدمه
snap
U
شتابزدگی ناگهانی
snap
U
عجله
snap
U
باخشونت حکمی رادادن
snap
U
بی خبر
snap at
U
روی دست بردن
snap at
U
زودخریدن
snap at
U
حمله کردن
snap into it
U
زودباش
snap into it
U
بجنب
snap at
U
غنیمت شمردن
snap up
U
تند برداشتن
snap up
U
بزودی خریدن روی دست بردن
snap up
U
بیدرنگ پذیرفتن
snap up
U
معترض شدن
snap up
U
سخن کسی را قطع کردن
to snap up
U
ربودن
snap
U
ناگهانی
snap
U
قفلکیف وغیره
snap
U
چفت
snap
U
لقمه
to snap
U
یکدفعه عصبانی شدن و داد زدن
to snap at someone
U
یکدفعه سر کسی
[با عصبانیت]
داد زدن
(a) snap
<idiom>
U
خیلی ساده
snap out of it
<idiom>
U
ترس کسی ریختن
snap up
<idiom>
U
با اشتیاق گرفتن
snap
U
پارگی یا گسیختن نخ تار یا پود
to snap up
U
بی درنگ پذیرفتن یا خریدن متعرض شدن
snap
U
بشکن
snap
U
گسیختن
snap
U
قالب زنی
snap
U
مهرزنی
snap
U
یک گاز
to snap up
U
زودبرداشتن
snap
U
گیره فنری
snap
U
قزن قفلی
snap
U
گازناگهانی سگ
snap
U
قاپیدن
snap shot
U
بعجله انجام شده
snap shot
U
فوری
snap shooter
U
عکاس فوری
snap ring
U
خار حلقوی
snap pass
U
پاس سریع با پیچش سریع مچ
it is a soft snap
U
چیزی نیست کاراسانی است
it is a soft snap
U
کاری ندارد
snap bean
U
لوبیافرنگی
snap shot
U
عکس فوری
snap bean
U
لوبیا سبز
snap fastener
U
دکمه قابلمه
snap fastener
U
دکمه فشاری
snap one's fingers
U
بشکن زدن
snap shot
U
عکس فوری گرفتن
snap shoting
U
بی درنگ شلیک کردن
snap switch
U
کلید فنری
snap shackle
U
شکلاچارپرچ
brandy snap
U
یکجوربیسکوئیت
to snap one;s fingers at
U
ناچیز شمردن
cold snap
U
یخ بندان بی مقدمه
to snap one;s fingers at
U
با زدن بشکن
snip snap
U
جواب زیرکانه
snap swivel
U
حلقه گردان با گیره فلزی برای وصل کردن طعمه ماهیگیری به ان
snip snap
U
صدای تیک تیک دراوردن صدای تیک تیک
to snap at an invitation
U
دعوتی را فورا پذیرفتن
snap-fastening tab
U
نوارجلو
to snap one's chewing gum
U
ترکاندن آدامس باد شده
snap-fastening front
U
جلودکمهدار
i dont care a snap
U
مرا هیچ پروایی نیست
snap-fastening waist
U
دکمهکمر
snap a person's nose off
U
تشر زدن
snap a person's head off
U
بکسی پریدن
snap a person's nose off
U
بکسی پریدن
snap a person's head off
U
تشر زدن
to snap one's nose or head off
U
بکسی پریدن واوقات تلخی کردن
inside-leg snap-fastening
U
دکمهایرویسمتداخلشلوار
report
U
گواهی
report
U
مدرک
the report goes
U
چنین گویند
report
U
خبردادن
report
U
شایعه
report
U
اطلاع دادن
report
U
معرفی کردن خود
report
U
شهرت
report
U
صدای شلیک
report
U
گزارش دیدبانی
report
U
خبر
report
U
گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
report
U
گزارش
report
U
گزارش دادن
report
U
انتشار
report
U
صدا
report
U
گزارش دادن به
amplifying report
U
گزارش تماس با دشمن گزارش تکمیلی اخذ تماس بادشمن
an incomprehensive report
U
گزارش کوتاه
annual report
U
گزارش سالانه
annual report
U
گزارش سالیانه
command report
U
گزارش فرماندهی
contact report
U
گزارش اخذ تماس
spot report
U
گزارش مشاهدات یا گزارش فوری از تحقیقات محلی
report card
U
کارنامه
report cards
U
کارنامه
technical report
U
گزارش فنی
survey report
U
گزارش بازرسی
to report for duty
U
برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
submit a report
U
گزارش دادن
subemit a report
U
گزارش دادن
status report
U
گزارش وضعیت
this report is incredible
U
این گزارش را نمیتوان باورکرد
to report oneself
U
حاضر شدن وخود را معرفی کردن
action report
U
گزارش عملیات جنگی گزارش درگیری با دشمن
contact report
U
گزارش تماس با هواپیمای دشمن
viva report
U
گزارش شفاهی
to write out a report
U
به تفصیل نوشتن گزارشی
to write up a report
U
به تفصیل نوشتن گزارشی
to make out a report
U
به تفصیل نوشتن گزارشی
to draw up a report
U
به تفصیل نوشتن گزارشی
to report
[to a body]
U
گزارش دادن
[به اداره ای]
press report
U
گزارش خبری
report generator
U
برای تامین گزارش کامل
to report to the police
U
خود را به پلیس معرفی کردن
[بخاطر خلافی]
self report inventories
U
پرسشنامههای خودسنجی
report generator
U
گزارش زایی گزارش گیری
report of survey
U
گزارش تحقیقات یا بررسیها
report program
U
برنامه گزارش
report writer
U
گزارش نویسی
report writer
U
نویسنده گزارش
schedule report
U
گزارش زمانبندی شده
school report
U
گزارش اموزشگاه
readiness to report
U
امادگی برای پاسخ دادن
shelling report
U
گزارش تیراندازی دشمن گزارش تیراندازی توپخانه دشمن
situation report
U
گزارش وضعیت
of good report
U
نیک نام
report generator
U
تولیدگزارش
report generator
U
گزارش ساز ایجادکننده گزارش
periodic report
U
گزارش دورهای
progress report
U
گزارش پیشرفت کار
quarterly report
U
گزارش سه ماهه
readiness to report
U
حاضر جوابی
report file
U
فایل گزارش
report generation
U
گهارش زایی
report generation
U
تولید گزارش
report generator
U
گزارش زا
report generator
U
مولد گزارش
report generator
U
نرم افزاری که امکان ادغام فایل ازپایگاه داده ها به متن را میدهد
neither report was correct
U
هیچیک از ان دو گزارش درست نبود
mortar report
U
گزارش تیراندازی خمپاره انداز دشمن گزارش تیرخمپاره انداز
demand report
U
گزارشی که به هنگام نیازتولید میشود
flash report
U
گزارش انی
fitness report
U
تعرفه خدمتی
fitness report
U
گزارش ارزیابی از نحوه خدمتی
final report
U
گزارش نهایی
feeder report
U
گزارشات بعدی
evaluation report
U
گزارش ارزیابی وضعیت
error report
U
گزارش خطا
draft report
U
گزارش نیمه نهایی
docking report
U
گزارش عملیات تعمیراتی در حوضچه
docking report
U
گزارش تعمیر ناو
detailed report
U
گزارش مشروح
departure report
U
گزارش پایان تعمیرات گزارش عزیمت ناو گزارش حرکت
feeder report
U
گزارشات تکمیلی
interim report
U
گزارش پیشرفت کار
critic report
U
گزارش نتیجه جلسه انتقاد
hot report
U
گزارش مهم
flash report
U
گزارش برق اسا
internal report
U
گزارش داخلی
i saw the report in the rough
U
من پیش نویس این گزارش رادیدم
management report
U
گزارش مدیریت
hot report
U
اطلاعات مهم کسب شده از روی تفسیرعکس هوایی
weekly progress report
U
گزارش هفتگی کار
cargo outturn report
U
گزارش تخلیه محمولات ناو گزارش تخلیه ناو
periodic intelligence report
U
گزارش نوبهای اطلاعاتی
a true and accurate report
U
گزارشی درست و دقیق
project technical report
U
گزارش فنی طرح
daily progress report
U
گزارش روزانه پیشرفت کار
report program generator
U
زبان برنامه نویسی درکامپیوترهای شخصی برای آماده کردن گزارشات تجاری که به دادههای درون فایل , پایگاه داده ها و...امکان شامل شدن میدهد
project technical report
U
گزارش فنی پروژه
report tothe director
U
خود را حضورا نزد رئیس معرفی کنید
aircraft accident report
U
گزارش سانحه هوایی
report progarm generator
U
تولیدبرنامه گزارش
report progarm generator
U
مولدبرنامه گزارش
report progarm generator
U
زبان ار- پی- جی
practical extraction and report language
U
زبان برنامه نویسی مفسر
action oriented management report
U
گزارشی که شرایط غیرعادی رابا توجه ویژهای که نیازدارد به مدیریت هشدار میدهد
The details of the report were verified by the police.
U
جزییات گزارش توسط پلیس تصدیق وتأیید شد
to report somebody
[to the police]
for breach of the peace
U
از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن
[به پلیس]
شکایت کردن
practical extraction and report language
U
برای توید متنهای CGI که می توانند فرم هایی را پردازش کنند یا روی وب سرور برای بهبود وب سایت توابعی انجام دهند
cold spell or cold snap
<idiom>
U
یک جعبه هوای سرد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com