English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
small game U پرندگان وپستانداران شکاری کوچک
small game U پرندگان و حیوانات کوچک که برای تفریح شکار می شوند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
small U جزیی
small U کوچک شدن یاکردن
small U کم
small U بزرگ نه
small ad U تبلیغ
small U دون
small U جزئی کم
small U غیر مهم
small U کوچک
small U خرده
small U ریز
small U پست
small U محقر خفیف
It's too small U آن خیلی کوچک است.
small timer U ادم بی اهمیت
small intestine U روده باریک
small intestine U معاء دقاق
live in a small way U با قناعت زندگی کردن
small hours ساعات عبادت صبحگاهی
small gross U قراص کوچک
small letter U حرف ریز
small intestine U روده کوچک
small farmers U کشاورزان خرد یا کم مایه
small detail U جزء کوچک
small beer U چیز بی اهمیت
small beam U تیرچه
small ball U پرتاب بی حالت
small ale U ابجو ابکی وارزان
live in a small way U بدون سر و صدا زندگی کردن
it is ridiculously small U بقدری کوچک است که ادم خنده اش میگیرد
he has small greek U کمی یونانی میداند
he has a small p in shimran U او ملک کوچکی درشمیران دارد
small ship U کشتی کوچک یا با طول کم
small beer U ابجو پست وکم الکل
small bells U زنگوله
small bore U جنگ افزار کالیبر کوچک
small craft U کشتیهای کوچک ضتی ب
small craft U کرجی ها
small cloths U نیم شلواری
small cloths U جامه بچگانه
small clothes U جامه بچه گانه
small clothes U نیم شلواری
small claim U ادعانامه یا تقاضای خسارتی که مبلغ ان از 00001 ریال کمتر است
small circle U دایره صغیره
small circle U دایره صغیره سماوی
great and small U خردوبزرگ
a small grimace U شکلک [به خاطر قهر بودن]
This position is much too small for me . U این سمت برای من خیلی کوچک است
My salary is too small for me . U کمترین توجهی نکرد
small screen U صفحهتلویزیون
small businessman U تاجرشرکتهایکوچک
small business U تجارتوشرکتکوچککهتعدادکارمندانآنزیادنیست
small blade U تیغکوچک
small-town U کم سروصدا
small-town U شهرستانی
small-town U وابسته به شهرهای کوچک
small fry <idiom> U شخص غیر مهم ،جوانان
No small number of ... U تعداد زیادی [از مردم]
a small car U یک اتومبیل کوچک
a small grimace U معوج سازی [صورت]
a small grimace U اخم
I have no small change. U من پول خرد ندارم.
small hours U سحرگاهان
the small hours U ساعات بعد از نیمه شب
Just a small portion. یک پرس کوچک
I'd like some small change. من قدری پول خرد میخواهم.
small change U ناچیز
small change U کم اهمیت
small change U کم ارزش
small shot U ساچمه
small print U حروف چاپی ریز
small print U چاپ ریز
small potato U ادم یا چیز بی اهمیت
small minded U دارای ذوق واستعداد محدود
small minded U کوته نظر
small merchants U کسبه جزء
small lot U نوبهای که تعداد مهمات یا خرج ان کم است
small lot U نوبه کم تعداد
small sircraft U هواپیمای کوچک
small stuff U طناب نازک
small stuff U ریسمان
small change U پول خرد
to live in a small way U با هزینه کم و بی سر وصدازندگی کردن
to grind small U خوب نرم کردن
they sing small now U سرافکنده شده اند
they sing small now U دیگر جیک نمیزنند
they sing small now U اکنون دیگر صداشان در نمیاید
small truck U کامیون کوچک
small tool U ابزار کوچک
small letters U حروف کوچک چون bوa
money of small d. U پول خرد
small arms U سلاحهای سبک
small-scale U مقیاس کوچک
small arms U جنگ افزارسبک یا کالیبر کوچک
small-scale U بمقیاس کم
small-scale U طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
small scale U بمقیاس کم
small scale U مقیاس کوچک
small scale U طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
small scale U بمقدار کم
small-minded U کوته نظر
small time U ناچیز
small time U بی اهمیت
small fry U بچگانه
small fry U کوچک
small talk U حرف بیهوده زدن
small-time U ناچیز
small-time U بی اهمیت
small talk U حرف مفت
small arms U سلاحهای کالیبر کوچک
small-scale U بمقدار کم
game U هرنوع ورزش بامقررات
game U سرگرمی دوربازی بازی کردن
game U شوخی
game U شکار
game U شکار گرفته شده
game U وسیلهای که در دست قرار می گیرد تا نشانگر یا تصویر گرافیکی را در بازی کامپیوتری حرکت دهد
game and game U یک بیک
game U وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
game U joystick و آداپتور نمایش فقط برای بازی کردن
game U کامپیوتر مخصوص
game U معیوب
game U چلاق
the game is on U بازی دایر است
the best game out U بهترین بازیکه تاکنون پیداشده است
game U یک دوربازی
game U جانور شکاری
game keep U پاسبان شکار
game U سرگرمی شکار
game U مسابقه
game U تفریح کردن
the game is up U بازی تمام شد
game U بازی
game U آنچه برای لذت و آرامش بازی شود
game U اتصالی که joystick را به کامپیوتر وصل میکند
game U مسابقههای ورزشی
i was very u. at that game U خیلی در ان بازی بد اوردم
game and game U یکدست ویکدست
game U سرحال
game U بازی کامپبیوتری با نرم افزار مخصوص
game keep U شکاربان
game keep U قرق چی
game U اهل حال
name of the game <idiom> U قسمت اصلی یک موضوع
game U دست انداختن
the game is up U بازی باخت
small earthen pot U دیزی
small pair of compasses U پرگاره
small piece of brick U کلوک
small scale integration U قطعه
small reservoir at well top U منبع
small scale industry U صنعت به مقیاس کوچک
small scale integration U مجتمع سازی در مقیاس کوچک
small craft warning U پرچم قرمز یا چراغ قرمزبعلامت باد شدید و دریای خطرناک
The ring is too small for my finger. U انگشتر به انگشتم ( دستم ) نمی رود
small claims court U دادگاه دعاوی کوچک
I asked for a small portion. من یک پرس کوچک سفارش دادم.
small business computer U کامپیوتر کوچک تجاری
his face is p with small pox U رویش ازابله پرازچاله است
small country town U شهرستان کوچک
a building of small scale U عمارت کوچک
small pieces of bread U خرده یاریزه نان
small hand cultivator U ماشینشخمزنیکوچکدستی
She is svelt . she has a small waist . U دختر کمر باریکی است
small detached house U خانهتکیکوچک
small-minded opinions U عقاید کوته نظر
small drawstring bag U کیفکوچککیسهای
a whole new ball game <idiom> U یک ماجرای کاملا متفاوت
fair game <idiom> U موضوع تهاجم
to play the game U رعایت قانون راکردن باشرافت رفتارکردن
waiting game U صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
fair game U آماج روا
war game U مانورنظامی عملیات جنگی اموزشی
a game of chess U یک مسابقه شطرنج
Now that you're here, it's a whole new ball game. U حالا که اینجایی قضیه خیلی فرق می کند.
to kill game U شکارزدن
to make game of U دست انداختن
to make game of U مسخره کردن ریشخند کردن
football game U بازی فوتبال
to game away one's money U درقمارپول ازدست دادن
Do you know how to play this game ? U این بازی رابلد هستید ؟
parlour game U بازیخانوادگیمثلبازیباکلمات
upland game U پرندگان و حیوانات کوچم شکاری در ارتفاعات
vienna game U بازی وینی شطرنج
war game U جنگ ازمون
ball game U هماورد
war game U بازی جنگ کردن
ball game U مسابقه
ball game U گوبازی
ball game U ورزش یا بازی با توپ
war game U بازی جنگ
two person game U بازی دو نفره در تئوری بازیها
ball game U شرایط وضعیت
board game U بازی روی تخته
war game U اجرای بازی جنگ
game cartridge U محلورودیبازی
fair game U مسخره کردنی
fair game U دست انداختنی
fair game U طعمهی حاضر و آماده
fair game U شکار قانونی
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com