Perdic | sensory impulse | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

✘ Close


Total search result: 47 (1 milliseconds)		ارسال یک معنی جدید
Menu	English	Persian	Menu
	sensory impulse U	ضربهحسی

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	sensory U	وابسته به مرکز احساس حساس
	sensory U	حسی
	sensory organization U	سازمان حسی
	sensory adaptation U	انطباق حسی
	sensory neuron U	نورون حسی
	sensory nerves U	اعصاب حساسه
	sensory nerves U	پیهای حساس
	sensory nerve U	عصب حسی
	sensory handicap U	معلولیت حسی
	sensory discrimination U	تمیز حسی
	sensory deprivation U	محرومیت حسی
	sensory cortex U	قشر حسی مخ
	sensory apraxia U	کنش پریشی حسی
	sensory aphasia U	زبان پریشی حسی
	sensory feedback U	پسخوراند حسی
	sensory acuity U	تیز حسی
	sensory field U	میدان حسی
	sensory discrimination U	افتراق حسی
	sensory receptor U	گیرنهحسی
	sensory root U	ریشهحسی
	primary sensory area U	ناحیه حسی نخستین
	impulse U	بر انگیختن
	impulse U	انگیزه دادن به
	impulse U	انگیزه ناگهانی تکان دادن
	impulse U	تکانه
	impulse U	ضربه
	impulse U	انگیزش
	impulse U	پالسی که زمان کوتاهی می ماند
	impulse U	بر انگیزش
	impulse buy U	خریدنچیزیبدونبرنامهقبلی
	spacing impulse U	نوعی روش رادیو تله تایپ که در ان ارسال امواج به طوریک در میان ضربانی است
	impulse sprinkler U	آبپاشضربهای
	impulse buying U	خریدناگهانی
	cardiac impulse U	تکانه قلبی
	impulse buying U	خرید بی مقدمه
	impulse buying U	خرید بدون برنامه ریزی
	impulse charge U	خرج محرکه
	impulse charge U	نیروی محرکه اولیه
	impulse discharge U	تخلیه ضربهای
	impulse turbine U	توربین ضربهای
	make impulse U	ضربه وصل
	nerve impulse U	تکانه عصبی
	impulse starter coupling U	جفتگری ضربه ساز
	I bought the bicycle on impulse . U	یکدفعه زد بکله ام واین دوچرخه راخریدم
	axial flow impulse turbine U	فشارمستقیم
	axial flow impulse turbine U	توربین محوری

Recent search history

Forum search

more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)

Contact | Terms | Privacy