English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 124 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
scoop handle U مشته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
scoop U چمچه
scoop U پیمانه
scoop U شوت سه گام از زیر بازو ضربه یا پاس با پراندن توپ
scoop U سرطاس
scoop up U جمع کردن
to scoop out U با بیل کندن
scoop U بیل
scoop U پنجه ماشین خاک برداری
scoop U ملاقه
scoop U خاک انداز
scoop U کج بیل
scoop U اسباب مخصوص دراوردن چیزی
at one scoop U بیک وهله
scoop U ملاقه زنی
scoop U بقدر یک چمچه بیرون اوردن
scoop U ماشین حفاری
scoop U گود کردن کندن
scoop U حرکت شبیه چمچه زنی
air scoop U دریچه هواکش
air scoop U چاه هوایی صفحه تنظیم دریچه هوایی
scoop net U دام یا تور دسته دار
wind scoop U هواکش
ice cream scoop U ملاقهبستنی
handle U سیم بین چکش و دستگیره
handle U نمایش مربعی کوچک که قادر به تغییر شکل پنجره یا شی گرافیک است
handle U گیره
handle U شمارهای که فایل فعال را مشخص میکند در برنامهای که به فایل دستیابی دارد
to handle something U چیزی را تحت کنترل آوردن [وضعیتی یا گروهی از مردم]
take-up handle U دستهسوارکننده
the handle to one's name U لقب
this will a for a handle U بکارمن نمیخورد
this will a for a handle U بدرمن نمیخورد
handle U ضامن دستگیره
handle U گیره نگهدارنده
handle U بکار بردن
handle U دست زدن به
handle U دسته
handle U دسته گذاشتن
handle U رفتار کردن استعمال کردن
handle U قبضه شمشیر
handle U وسیله لمس
handle U قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
handle U دست زدن
handle U سروکارداشتن با
handle U دست داشتن دسته
handle U با دست عمل کردن
handle U خرید و فروش کردن
handle U اداره کردن بازی مددکاری بوکسور
handle U مانور کردن
handle U دستگیره
handle U دستکاری کردن
handle U احساس بادست
guide handle U دستهیراهنما
gun handle U دستهتلمبه
half handle U نیمدسته
grip handle U جادستی
grab handle U دستگیره
elevating handle U دستهبالابر
door handle U دستگیرهدر
cross handle U ضامنضربدری
charging handle U دستهینشانگیر
insulated handle U دستهعایقدار
turning handle U دستهچرخشگر
to handle something with care U چیزی را با احتیاط جابجا کردن
fly off the handle <idiom> U از کوره در رفتن
The handle of the bucket has come off. U دسته سطل کنده شده
door-handle U دستگیرهدر
types of handle U انواعدسته
traversing handle U دستهعرضی
starter handle U دستهآغازگر
side handle U دستهجانبی
shaped handle U دستهحالتدهنده
safety handle U دستهایمنی
retractable handle U دستهجمعشو
pull handle U دستهکشش
lifting handle U دستهبلندکننده
knob handle U دکمهدستی
door-handle U اهرم در
carrying handle U دستهحمل
balanced handle U دسته تعادل
knurled handle U دستگیره اج دار
jug handle U شکاف به عرض دست
handle the ball U دست زدن توپزن به توپ
handle escutcheon U روقفلی دسته
handle escutcheon U روقفلی فرمان
handle bar U دسته موتورسیکلت
handle bar U فرمان
crank handle U اهرم دستی
handle bar U دسته دوچرخه
hammer handle U دسته چکش
file handle U دسته سوهان
carrier handle U دسته حمل
carrier handle U دستگیره حمل
capstan handle U هندل
lever handle U دستگیره اهرم
man handle U با نیروی انسان حرکت دادن بدرفتاری کردن
the handle of the face U دماغ
the handle of the face U بینی
reshape handle U دایره کوچک نمایش داده شده روی یک فریم اطراف یک شی یا تصویرکه کاربرمیتواندانتخاب کند وبکشد تا شکل فریم یا شی گرافیکی را تغییردهد
star handle U دستگیره گردان
auxiliary handle U دستهکمکی
basket handle U گذرگاهبهشکلدستهزنبیل
pump handle U زیاد تکان دادن
operating handle U دستگیره راه اندازی
carriage handle U دستگیرهحامل
operating handle U دستگیره عامل
brake handle U ترمزدستی
operating handle U دستگیره کولاس
figure skiing handle U دستهچوباسکی
The door – handle has broken off. U دسته درشکسته است
handle with kid gloves <idiom> U باکسی همکاری دقیق داشتن
air brake handle U دستهترمزهوایی
pistol grip handle U دستهنگهدارندهپیستون
interior door handle U دستهداخلدر
oxygen control handle U دستهکنترلاکسیژن
inside door handle U دستگیره داخل درب اتومبیل
handle bar arm U دسته فرمان
anti-vibration handle U دستهضدلغزش
window winder handle U دستگیرهحرکتدهندهشیشه
Handle the boxes with care. U جعبه ها رابا احتیاط جابجا کنید
I can handle (cope with) hom. U از پس اوبرمی آیم
To fly into a rage. To foly off the handle. U آتشی شدن (ازکوره دررفتنن )
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you ! U خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com