English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
reflex time U زمان بازتاب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
reflex U یک برنامه تحلیلی پایگاه داده که برای ایجاد و کنترل اطلاعات به شکل یک لیست بکار برده میشود
reflex U بازتاب
reflex U واکنش
reflex U عکس العمل غیرارادی
conditioned reflex U بازتاب شرطی
plantar reflex U بازتاب کف پا
reflex circuit U قوس بازتاب
righting reflex U بازتاب تعادل
prepotent reflex U بازتاب غالب
startle reflex U بازتاب یکه خوردن
flexion reflex U بازتاب خمش
chain reflex U بازتاب زنجیرهای
reflex sight U زاویه یاب منشوردار یاپریسکوپی
reflex sight U دوربین منشوری
reflex reserve U پس مانده بازتاب
psychogalvanic reflex U بازتاب گالوانیکی- روانی
orientation reflex U بازتاب سوگیری
static reflex U بازتاب تعادل
tendon reflex U بازتاب وتری
rooting reflex U بازتاب گونه
rossolimo reflex U بازتاب روسولیمو
sucking reflex U بازتاب مکیدن
stretch reflex U بازتاب کشیدگی
orienting reflex U بازتاب سوگیری
salivary reflex U بازتاب بزاقی
spinal reflex U بازتاب نخاعی
crossed reflex U بازتاب متنافر
cranial reflex U بازتاب جمجمهای
abdominal reflex U بازتاب شکمی
reflex latency U دوره نهفتگی بازتاب
unconditioned reflex U بازتاب غیر شرطی
reflex arc U کمان بازتاب
pupillary reflex U بازتاب مردمک
achilles reflex U بازتاب اشیل
blinking reflex U بازتاب پلک زدن
reflex arc U قوس بازتاب
reflex force U نیروی عکس العمل
grasping reflex U بازتاب چنگ زدن
babinski reflex U بازتاب بابینکسی
patellar reflex U بازتاب پرش زانو
reflex force U فشارعکس العمل
reflex force U نیروی ضربتی هوایی در حال اماده باش فوری
reflex klystron U کلیسترون بازتابی
mass reflex U بازتاب کلی
reflex action U عمل غیر ارادی
consensual eye reflex U بازتاب همخوان چشم
phasic stretch reflex U بازتاب کشش مرحلهای
cutaneous pupillary reflex U بازتاب پوستی مردمک
cutaneous secretory reflex U بازتاب تراوشی پوست
eye blink reflex U بازتاب پلک زدن
bechterev mendel reflex U بازتاب بختریف- مندل
negative movement reflex U بازتاب گریز
positive movement reflex U بازتاب حرکت گرایشی
haab's pupillary reflex U بازتاب مردمکی هاب
knee jerk reflex U بازتاب پرش زانو
main reflex mirror U آینهانعکاساصلی
twin-lens reflex camera U لنزدوتاییانعکاسدوربین
cross section of a reflex camera U قسمتعرضیبازتابتلسکوپ
single-lens reflex camera U دوربینبازتابتکلنزی
single-lens reflex (SLR) camera U دوربینتکلنزی
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . U وقتش که شد خبر میکنم
from time to time <idiom> U گاهگاهی
about time <idiom> U زودتراز اینها
keep time <idiom> U نگهداری میزان و وزن
do time <idiom> U مدتی درزندان بودن
keep time <idiom> U زمان صحیح رانشان دادن
There is yet time. U هنوز وقت هست.
have a time <idiom> U زمان خوبی داشتن
at the same time U در عین حال
at the same time U در ان واحد
at the same time U ضمنا"
It's time U وقتش رسیده که
for the time being <idiom> U برای مدتی
at a specified time U در وقت معین یا معلوم
have a time <idiom> U به مشکل بر خوردن
on time <idiom> U سرساعت
take off (time) <idiom> U سرکار حاضر نشدن
some other time U دفعه دیگر [وقت دیگر]
time is up U وقت گذشت
in time <idiom> U قبل از ساعت مقرر
at this time <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
at another time U در زمان دیگری
while away the time <idiom> U زمان خوشی را گذراندن
take your time U عجله نکن
in no time <idiom> U سریعا ،بزودی
behind time U بی موقع
behind time U دیر
time out <idiom> U پایان وقت
time after time <idiom> U مکررا
take one's time <idiom> U انجام کاری بدون عجله
time in U ادامه بازی پس از توقف
just in time U روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
many a time U بارها
what time is it? U چه ساعتی است
what is the time? U چه ساعتی است
what is the time? U وقت چیست
all-time U همیشگی
all-time U بیسابقه
all-time U بالا یا پایینترین حد
from time to time U هرچندوقت یکبار
from time to time U گاه گاهی
one-time U پیشین
one-time U قبلی
one-time U سابق
from this time forth U ازاین ببعد
from this time forth U زین سپس
many a time U چندین بار
three-four time U نت
i time U time Instruction
just in time U درست بموقع
it is time i was going U وقت رفتن من رسیده است
to know the time of d U اگاه بودن
to know the time of d U هوشیاربودن
to keep time U موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
to d. a way one's time U وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
in time U بجا
in time U بموقع
in the time to come U اینده
in the time to come U در
in the mean time U ضمنا
in no time U خیلی زود
two time U دو حرکت ساده
up time U زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
from this time forth U ازاین پس
for the time being U عجالت
mean time U زمان متوسط
down time U مرگ
down time U زمان تلف
down time U زمان توقف
down time U زمان بیکاری
down time U وقفه
down time U زمان تلفن شده
down time U مدت از کار افتادگی
Our time is up . U وقت تمام است
once upon a time U روزگاری
One by one . One at a time . U یک یک ( یکی یکی )
Once upon a time . U یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
out of time U بیموقع
out of time U بیگاه
out of time U بیجا
one at a time U یکی یکی
once upon a time U یکی بودیکی نبود
mean time U ساعت متوسط
four-four time U چهارهچهارم
f. time U روزهای تعطیل دادگاه
two-two time U نتدودوم
time will tell U در آینده معلوم می شود
even time U دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
since that time. thereafter. U ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
off time U وقت ازاد
What time is it?What time do you have? U ساعت چند است
off time U مرخصی
old time U قدیمی
on time U مدت دار
At the same time . U درعین حال
once upon a time U روزی
all the time <idiom> U به طور مکرر
time U روزگار
time U تایم
time U فرصت
time U فرصت موقع
specified time U وقت معین
time U ساعتی
time U زمانی موقعی
time U مرورزمان را ثبت کردن
time U مدروز
for the first [last] time U برای اولین [آخرین] بار
time U عهد
time and again U بکرات
time and again U چندین بار
time U مدت
there is a time for everything U دارد
there is a time for everything U هرکاری وقتی
time U وقت معین کردن
time U متقارن ساختن
time U دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time U وقت قرار دادن برای
time U به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time U آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time U زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time U روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time U زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time U 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time U انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time U ثیر قرار میدهد
time U سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time U ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time U خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time U زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time U سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
she is near her time U وقت زاییدنش نزدیک است
some time or other U یک روزی
some time or other U یک وقتی
some time U مدتی
time U TIفرمان E
time U اندازه گیری زمان یک عملیات
time U زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com