English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
reduced charge U خرج کمتر یا پایین تر توپ
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
reduced U کاهیده
reduced circumstances U بینوایی
reduced lighting U حرکت با چراغ کم نور
reduced lighting U حرکت با نور کم رانندگی با چراغ جنگی
reduced mass U جرم کاهش یافته
reduced price U بهای نازل
reduced form U فرم تقلیل یافته
reduced form U فرم تعدیل شده
reduced eye U چشمی باریک شده
reduced employees U کارمندان منفصل گردیده
reduced employees U کارمندان کم شده
reduced cues U نشانههای مخفف
reduced circumstances U بیچیزی
reduced mass U جرم کاهیده
to be reduced to starvation U اجبارا گرسنگی کشیدن
reduced price U بهای کاسته بهای تخفیف دار
to be reduced to the ranks U بپایه سربازی تنزل یافتن
to be reduced to poverty U فقیر شدن
to be reduced to poverty U بگدائی افتادن
reduced variable U متغیر کاهیده
reduced temprature U دمای کاهیده
reduced strenght U استعدادجنگی کم
reduced velocity U گرانروی کاهیده
reduced strenght U حداقل استعداد جنگی
reduced pressure U فشار کاهیده
Such exravagance reduced her to beggary . U این ولخرجی با لاخره اورابگدایی انداخت
reduced instruction set computer U کامپیوتر مجموعه دستورالعملهای کاسته شده
reduced instruction set computer U طرح CPU که مجموعه دستورات
take over in charge U تحت اختیار دراوردن
take over in charge U تصدی
charge some one with U به عهده کسی گذاشتن
in charge <adj.> U پاسخگو
in charge <adj.> U مسئول
in charge U متصدی
in the charge of <idiom> U تحت مراقب یا نظارت
like charge U قطبهای همنام
like charge U شارژ همنام
in charge <idiom> U مسئول بودن
(in) charge of something <idiom> U مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
be charge with U متهم شدن به
charge U دستگاه با ماده منفجره
charge U تصدی
charge U خرج
charge U خرج منفجره
charge U پر کردن
charge U خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge U بار
charge U جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge U خطای حمله
charge U حمله به حریف
charge U اتهام
charge U مطالبه بها
charge U متهم کردن
charge U بار الکتریکی
charge U عهده داری
charge U حمله اتهام
charge U هزینه
charge U وزن
charge U گماشتن
charge U عهده دارکردن
charge U زیربار کشیدن
charge U متهم ساختن
charge U پرکردن
charge U موردحمایت
charge U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge U که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charge U بار مسئولیت
charge U 1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge U وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charge U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge U محفظهای
charge U مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charge U بار کردن
charge U شارژ کردن شارژ
charge U بدهکار کردن
on charge of U به اتهام
static charge U برق ساکن
space charge U ناحیه بار فضا
spinning charge U بار چرخان
spotting charge U خرج مشقی برای تصحیحات دیدبانی خرج مخصوص تنظیم تیر
sprining charge U خرج چال کننده یا گود کننده
statement of charge U اعلام اتهامات
statement of charge U مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
sticky charge U خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
propelling charge U خرج
sticky charge U خرج چسبنده
propellant charge U خرج پرتاب
pole charge U خرج میلهای
space charge U بار پیرامونی
snow charge U بار برف
propelling charge U خرج پرتاب
powder charge U خرج پرتاب گلوله
residual charge U بار الکتریکی مانده
satchel charge U خرج خورجینی
pole charge U خرج دستکی
effective charge U بار موثر
positive charge U بار مثبت
powder charge U خرج باروت
satchel charge U خرج کیسهای
section charge U خرج چند قسمتی
section charge U خرج جزء جزء
shaped charge U خرج گود
shaped charge U خرج مقعر
soaking charge U بار سولفات زدای
supplementary charge U خرج تکمیلی
export charge U حقوق صادرات
export charge U هزینه صادرات
export charge U تعرفه صادرات
import charge U تعرفه واردات
import charge U هزینه واردات
import charge U حقوق واردات
electrostatic charge U بار الکتریسیته ساکن [که در اثر مالش بوجود می آید.]
charge carrier U حامل بار [فیزیک] [شیمی] [مهندسی]
elementary charge U بار بنیادی [فیزیک]
elementary charge U بار الکترون [فیزیک]
explosive charge U دستگاه با ماده منفجره
bursting charge U دستگاه با ماده منفجره
to charge the battery U باتری را بار کردن
physician in charge U دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
zero charge potential U پتانسیل بار صفر
volume charge U بار حجمی
unlike charge U قطب غیر همنام
trickle charge U پر کردن اهسته
total charge U بارگذاری کامل
toll charge U باج
to give in charge U سپردن
to give in charge U تسلیم کردن
to charge a gun U خرج در تفنگ گذاشتن
telephone charge U هزینه تلفن
tapering charge U پر کردن شیبدار
surface charge U بار سطحی
charge indicator U اندازهشارژ
baton charge U حرکترو بهجلو بوسیلهپلیسباتونبدست
doctor in charge U دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
What's the charge per hour? U کرایه هر ساعت چقدر است؟
minimum charge U حداقل هزینه
minimum charge U حداقل قیمت
What's the charge per day? U اجاره آن برای یک روز چقدر است؟
What's the charge per week? U اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
What's the charge per mile? U اجاره هر مایل چقدر است؟
Do you charge for the baby? U آیا برای بچه ها هم پول میگیرید؟
What is the charge per day? U کرایه روزانه چقدر است؟
community charge U گونهایمالیات
charge nurse U سر پرستار
charge hand U کارگر معمولی
supplementary charge U خرج یدکی خرج اضافی
diamond charge U خرج مربع شکل
collection charge U هزینه وصول
coke per charge U ذغال کک شارژ
charge with a fault U تخط ئه کردن
charge pits U چالههای خرج
charge of the electron U بار الکترون
charge neutrality U خنثایی بار
charge neutrality U تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
charge density U چگالی بار
charge daffaires U شارژدافر
charge d'affaires U شارژ دافر
collection charge U هزینه وصول مطالبات
condenser charge U بار خازن
conservation of charge U بقای بار الکتریکی
detonation charge U خرج تلاش
detonation charge U خرج انفجار
detonating charge U چاشنی
detonating charge U خرج منفجر کننده
density of charge U چگالی بار برقی
deep charge U خرج عمیق دریایی
deep charge U خرج گود
cratering charge U خرج مخصوص تهیه چاله تخریب
cratering charge U خرج تخریب
counter charge U دعوی متقابل در امر جزایی
counter charge U تهمت متقابله
charge d'affaires U کاردار سفارت
charge d'affaires U نایب وزیر مختار
charge d'affaires U نایب سفارت
cover charge U مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
bank charge U هزینههای بانکی
accumulator charge U بارگیری اکومولاتور
service charge U سرویس مهمانخانه وغیره
service charge U اضافه کار
service charge U انعام
tas de charge U پاطاق
charge sheets U ورقه حاوی مشخصات متهم
charge sheet U ورقه حاوی مشخصات متهم
depth charge U بمب ضد زیر دریایی machine sounding echo
depth charge U خرج زیرابی بمب زیرابی
boost charge U ولتاژ ثابت و اولیهای که به باطری داده میشود تا انرابرای استارت موتور اماده نگه دارد
bound charge U بار بسته
bring a charge against someone U به کسی تهمت زدن
charge d'affaires U کاردار
charge cavity U فرفیت بار
charge balance U موازنه بار
charge and discharge U محل بارگیری و باراندازی
charge account U حساب بدهی مشتری
charge a sum to U مبلغی را به حساب .....گذاشتن
charge a kiln U چیدن کوره
carrying charge U هزینه حمل و نقل
bursting charge U بار انفجاری
bursting charge U خرج منفجرکننده
bursting charge U خرج تلاش
depth charge U خرج عمیق
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com