Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
real score
U
نمره واقعی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
score out
U
خط زدن
score
U
گرم کردن اسب ثبت حرکات
score
U
خط زدن
score
U
خط افتادن
what is the score
U
هر کدام چند بازی داریم
to know the score
<idiom>
U
سری توی حساب داشتن
He knows the score .
U
سرخوردن ( واخوردگی ویأس )
He knows the score .
U
سرش توی حساب است
To keep the score.
U
حساب امتیاز رانگاهداشتن
What is the score?
U
چند به چندیم ؟ ( امتیاز شما ری در بازی )
on this score
U
از این بابت
what is the score
U
حساب برد و باخت چقدراست
score it under
U
زیر ان خط بکشید
to keep score
U
بازی رانگاهداشتن
to keep score
U
حساب
on this score
U
از این حیث
t score
U
نمره T
score
U
فاصله ازنقطه اغاز تا خط امتیازگاوبازی
score
U
پیروزی
score
U
نمره
score
U
امتیاز گرفتن حساب امتیازات
score
U
امتیاز
score
U
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
score
U
پوان اوردن
score
U
حساب
score
U
چوب خط نمره
score
U
حساب کردن بحساب اوردن
score
U
نشان
score
U
مارک
score
U
رتبه تیر بخال زدن رتبه بندی کردن
score
U
نشان معدل
score
U
نمره اوردن
score
U
تحقیر کردن ثبت کردن
score
U
بریدگی
score
U
خط
score
U
شیار
graphic score
U
نمره نگارهای
grade score
U
نمره کلاسی
gain score
U
نمره افزوده
gross score
U
نمره خام
evaluation score
U
نمره ارزیابی
error score
U
نمره خطا
deviation score
U
نمره انحراف
derived score
U
نمره اشتقاقی
blind score
U
امتیاز اضافی به تیمی که عضو ان غایب یا اخراج شده و جانشینی ندارد
score keeper
U
منشی
corrected score
U
نمره اصلاح شده
box score
U
نتیجه برد وباخت بازی
composite score
U
نمره مرکب
box score
U
جدول امتیازها
box score
U
حساب بازی
evaluation score
U
نمره ازمایش
score off a person
U
از کسی پیش بردن
score off a person
U
بر کسی پیش دستی کردن
raw score
U
نمره خام
predicted score
U
نمره پیش بینی شده
perfect score
U
امتیاز کامل
percentile score
U
نمره صدکی
on the score of neglect
U
ازاین حیث
on the score of neglect
U
بعنوان غفلت ازاین بابت
observed score
U
نمره مشاهده شده
score a person
U
بر کسی پیش دستی کردن
score a person
U
از کسی پیش بردن
normalized score
U
نمره هنجار شده
main score
U
نمره اصلی
lie score
U
نمره دروغگویی
ipsative score
U
نمره نسبی
run up a score
U
قرض بهم رساندن
time score
U
نمره زمانی
total score
U
نمره کامل
transmuted score
U
نمره تبدیل شده
true score
U
نمره حقیقی
unweighted score
U
نمره غیروزنی
weighted score
U
نمره وزنی
score-console
U
صفحهنمایشامتیاز
To score points.
U
امتیاز آوردن ( ورزش )
He told us what the score was.
U
جریان را برایمان تعریف کرد ( گفت )
settle a score with someone
<idiom>
U
عین چیزی را به کسی پس دادن
to score with a girl
<idiom>
U
موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری
[اصطلاح روزمره]
To score a goal .
U
گل زدن ( درفوتبال وغیره )
three score and ten
U
هفتاد
additional score
U
نمره اضافی
score out that word
U
ان واژه را خط بزنید
score sheet
U
برگ امتیاز
accuracy score
U
نمره دقت
set the score
U
افزودن بر طول بازی افزودن بر طول بازی اسکواش
sigma score
U
نمره معیار
standard score
U
نمره معیار
standardized score
U
نمره بهنجار شده
stanine score
U
نمره نه بخشی
test score
U
نمره ازمون
score out that word
U
روی ان واژه خط بکشید
annual average score
U
میانگین نمره سالیانه تعرفه خدمتی
sweeping score line
U
خطکمکنندهامتیاز
segment score number
U
بخششمارهامتیاز
hog score line
U
خطامتیازپایانی
foot score line
خط امتیاز انتهایی
army standard score
U
نمرات استاندارد و اندازههای بدنی افراد
real
<adj.>
U
شایسته
real will
U
نظریه اراده واقعی
real will
U
مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
real
<adj.>
U
مناسب
real
<adj.>
U
صحیح
real
<adj.>
U
درست
the seeming and the real
U
نماوحقیقت
the seeming and the real
U
فاهروباطن
real value
U
ارزش واقعی
real
U
غیر مصنوعی طبیعی
real
U
اصل
real
U
بی خدشه صمیمی
real
U
واقعی
real
U
حقیقی
real
U
راستین
real
U
غیر پولی
real
U
ارزش واقعی هر کالا یا خدمت در حالتی که با پول اندازه گیری شود حقوق راجعه به اموال غیرمنقول
real
U
واقعی موجود
I know my job ( stuff ). Iknow the score ( ropes ) .
U
درکارم واردهستم
real time
U
ساعتی در کامپیوترکه حاو ی زمان صحیح روز است
real time
U
با همان سرعتی که در جهان واقعی حرکت می کنند.نقاشی متحرک بلا درنگ نیاز به سخت افزار نمایش قادر به نمایش یک ترتیب به صورت ده تصویر مختلف در ثانیه دارد
real time
U
داده وروری به یک سیستم در صورت نیاز یا رویداد
real time
U
عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود
real property
U
دارایی غیر منقول
real property
U
اموال غیرمنقول
real power
U
توان موثر
real power
U
توان حقیقی
covenant real
U
شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
real investment
U
سرمایه گذاری واقعی
real time
U
بلادرنگ
real time
U
زمان حقیقی
real time
U
انی
real time
U
بازده بلادرنگ بی درنگ
real time
U
بازده فوری
real time
U
زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود.
real time
U
سیستم عاملی که برا ی کنترل سیستمهای بلادرنگ یا کنترل فرآیند طراحی شده است
real time
U
مدل کامپیوتری یک فرآیند که به هر فرآیند در زمانه مشابه با فرآیند واقعی اجرا میشود
real time
U
سیستمی که زمان پردازش آن بسیار مهم است و میتواند منبع داده را تحت تاثیر قرار دهد
real time
U
اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
real time
U
بلا درنگ
real mode
U
حالت واقعی
real estate
U
معاملات زمین
to look like the real thing
U
مانند چیزی واقعی بودن
real estate
U
زمین
real estate
U
املاک و ساختمان
real estate
U
ملک
real numbers
U
اعدد حقیقی
[ریاضی]
real number
U
عدد حقیقی
[ریاضی]
real estate
U
مستغلات
real world
U
دنیایحقیقی
real estate
U
املاک و مستغلات
real estate
U
مال غیرمنقول
real estate
U
خرید زمین
She was a real beauty.
U
یک تکه ماه بود
real McCoy
<idiom>
U
چیز واقعی واصیل
real estate
U
مستغل
real sector
U
بخش متغیرهای حقیقی
real address
آدرس حقیقی
real anxiety
U
اضطراب واقعی
real assets
U
دارائیهای واقعی
real capital
U
سرمایه واقعی
real constant
U
ثابت حقیقی
real costs
U
هزینههای واقعی
real earnings
U
درامدهای واقعی
real fluid
U
سیال واقعی
real address
آدرس واقعی
real address
U
آدرس مطلق که مستقیماگ به محلی از حافظه دستیابی دارد
real storage
U
حافظه حقیقی
real storage
U
انباره واقعی
real sector
U
بخش واقعی
real wage
U
مزد واقعی
real representative
U
قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
real account
U
حساب خرید املاک
real account
U
حساب دارایی غیرمنقول
real action
U
دعوی غیر منقول
real action
U
دعوی راجع به اموال غیر منقول
real function
U
تابع حقیقی
real gas
U
گاز حقیقی
real mode
U
حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
real memory
U
حافظه واقعی
real memory
U
حافظه حقیقی
real memory
U
حافظه فیزیکی موجود که توسط CPU قابل آدرس دهی است
real numbers
U
اعداد واقعی
real income
U
مقدار کالا وجنسی که خریدار با درامدمحدودش میتواند بخرد
real income
U
درامد واقعی
real image
U
تصویر حقیقی
real number
U
عددی که با بخش کسری همراه است .
real module
U
ضریب حقیقی
real numbers
U
اعداد حقیقی
real number
U
عدد حقیقی
to let something
[British E]
[Real Estate]
U
کرایه دادن چیزی
to make a real effort
U
تلاش جدی کردن
real time input
U
ورودی بلا درنگ
real time output
U
خروجی بلا درنگ
real-valued function
U
تابع حقیقی
[ریاضی]
to let something
[British E]
[Real Estate]
U
اجاره دادن چیزی
real time clock
U
ساعت بلادرنگ
real absolute value function
U
تابع حقیقی قدر مطلق
[ریاضی]
real analytic function
U
تابع تحلیلی
[حقیقی]
[ریاضی]
real stagnation point
U
نقطهای که در ان سیال روی سطح جسم بحالت سکون درامده وازانجا جریان خطی شروع میشود
real time clock
U
زمان سنج بلادرنگ
real time output
U
خروجی انی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com