Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 149 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
real earnings
U
درامدهای واقعی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
earnings
U
عایدی
earnings
U
دخل
earnings
U
درامد
earnings
U
منافع
earnings
U
درامدها
earnings
U
عواید
earnings
U
مداخل
annual earnings
U
عواید سالانه
attachable earnings
U
درآمد ضبط شدنی
[قانون]
gross earnings
U
درامدناخالص
gross earnings
U
عواید ناخالص
earnings per share
U
درامد هر سهم
earnings-related
U
پرداختیمازادیاکمترازحقوق
undistributed earnings
U
منافع توزیع نشده
transfer earnings
U
درامدهای انتقالی
retained earnings
U
درامدهای تقسیم نشده درامدهای متراکم- شده درامدهای نگهداری شده
undistributed earnings
U
منافع تقسیم نشده
annual earnings
U
درامد سالانه
attachment of earnings
U
توقیف درامد
factor earnings
U
درامد عوامل تولید
base rate earnings
U
کسب ارزش اولیه
age earnings profile
U
برنامه درامد در دوران زندگی
My earnings come to around 5ooo Tomans per month.
U
درآمدم به حدود 5000 تومان درماه می رسد
real will
U
مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
real
U
ارزش واقعی هر کالا یا خدمت در حالتی که با پول اندازه گیری شود حقوق راجعه به اموال غیرمنقول
the seeming and the real
U
فاهروباطن
the seeming and the real
U
نماوحقیقت
real value
U
ارزش واقعی
real
U
اصل
real
U
غیر مصنوعی طبیعی
real
U
واقعی موجود
real
<adj.>
U
شایسته
real
<adj.>
U
مناسب
real
U
حقیقی
real
U
راستین
real
<adj.>
U
صحیح
real will
U
نظریه اراده واقعی
real
U
بی خدشه صمیمی
real
U
واقعی
real
<adj.>
U
درست
real
U
غیر پولی
real gas
U
گاز حقیقی
real fluid
U
سیال واقعی
real income
U
درامد واقعی
real constant
U
ثابت حقیقی
real function
U
تابع حقیقی
real image
U
تصویر حقیقی
real account
U
حساب دارایی غیرمنقول
real action
U
دعوی راجع به اموال غیر منقول
real address
U
آدرس مطلق که مستقیماگ به محلی از حافظه دستیابی دارد
real address
آدرس واقعی
real address
آدرس حقیقی
real anxiety
U
اضطراب واقعی
real assets
U
دارائیهای واقعی
real capital
U
سرمایه واقعی
real costs
U
هزینههای واقعی
real action
U
دعوی غیر منقول
real income
U
مقدار کالا وجنسی که خریدار با درامدمحدودش میتواند بخرد
real memory
U
حافظه فیزیکی موجود که توسط CPU قابل آدرس دهی است
real numbers
U
اعدد حقیقی
[ریاضی]
real world
U
دنیایحقیقی
She was a real beauty.
U
یک تکه ماه بود
real McCoy
<idiom>
U
چیز واقعی واصیل
real number
U
عدد حقیقی
[ریاضی]
to look like the real thing
U
مانند چیزی واقعی بودن
real numbers
U
اعداد حقیقی
real numbers
U
اعداد واقعی
real memory
U
حافظه حقیقی
real memory
U
حافظه واقعی
real mode
U
حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
real mode
U
حالت واقعی
real module
U
ضریب حقیقی
real number
U
عدد حقیقی
real number
U
عددی که با بخش کسری همراه است .
real estate
U
ملک
real time
U
داده وروری به یک سیستم در صورت نیاز یا رویداد
real time
U
عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود
real time
U
سیستمی که زمان پردازش آن بسیار مهم است و میتواند منبع داده را تحت تاثیر قرار دهد
real time
U
مدل کامپیوتری یک فرآیند که به هر فرآیند در زمانه مشابه با فرآیند واقعی اجرا میشود
real time
U
سیستم عاملی که برا ی کنترل سیستمهای بلادرنگ یا کنترل فرآیند طراحی شده است
real time
U
زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود.
real time
U
بازده فوری
real time
U
بازده بلادرنگ بی درنگ
real time
U
انی
real time
U
زمان حقیقی
real time
U
بلادرنگ
real investment
U
سرمایه گذاری واقعی
covenant real
U
شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
real power
U
توان حقیقی
real time
U
ساعتی در کامپیوترکه حاو ی زمان صحیح روز است
real time
U
با همان سرعتی که در جهان واقعی حرکت می کنند.نقاشی متحرک بلا درنگ نیاز به سخت افزار نمایش قادر به نمایش یک ترتیب به صورت ده تصویر مختلف در ثانیه دارد
real estate
U
املاک و ساختمان
real estate
U
زمین
real estate
U
مستغلات
real estate
U
خرید زمین
real estate
U
معاملات زمین
real estate
U
مال غیرمنقول
real estate
U
املاک و مستغلات
real estate
U
مستغل
real time
U
بلا درنگ
real time
U
اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
real power
U
توان موثر
real property
U
اموال غیرمنقول
real property
U
دارایی غیر منقول
real wage
U
مزد واقعی
real storage
U
حافظه حقیقی
real storage
U
انباره واقعی
real sector
U
بخش متغیرهای حقیقی
real sector
U
بخش واقعی
real score
U
نمره واقعی
real representative
U
قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
real account
U
حساب خرید املاک
to let something
[British E]
[Real Estate]
U
اجاره دادن چیزی
to let something
[British E]
[Real Estate]
U
کرایه دادن چیزی
to make a real effort
U
تلاش جدی کردن
real time input
U
ورودی بلا درنگ
real balance effect
U
اثر مانده واقعی
real time output
U
خروجی بلا درنگ
real time processing
U
پردازش بلادرنگ
real-valued function
U
تابع حقیقی
[ریاضی]
real absolute value function
U
تابع حقیقی قدر مطلق
[ریاضی]
real time system
U
سیستم بلادرنگ
real analytic function
U
تابع تحلیلی
[حقیقی]
[ریاضی]
real time output
U
خروجی انی
real time system
U
سیستم بلا درنگ
real box wing
U
بالی با سه تیرک
real purchasing power
U
قدرت خرید واقعی
real balance effect
U
اثر پیگو اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مخارج مصرفی
real stagnation point
U
نقطهای که در ان سیال روی سطح جسم بحالت سکون درامده وازانجا جریان خطی شروع میشود
real interest rate
U
نرخ بهره واقعی
real rate of interest
U
نرخ بهره واقعی
real national income
U
درامد ملی به قیمت ثابت
real national income
U
درامد ملی واقعی
real money supply
U
عرضه واقعی پول
index of real wages
U
شاخص دستمزدهای واقعی
true or real focus
U
کانون حقیقی
real estate tax
U
مالیات بر مستغلات
real estate broker
U
دلال اموال غیرمنقول
real time clock
U
ساعت بلادرنگ
real time clock
U
زمان سنج بلادرنگ
real estate agency
U
بنگاه معاملات املاک
real estate broker
U
واسطه املاک
unsigned real number
U
عدد حقیقی بدون علامت
real gross national product
U
تولید ناخالص ملی واقعی
A nany who has more sympathy than the real mother.
<adj.>
U
داءیه دلسوز تر از مادر
He is a real stinker. He is a rotten fellow .
U
آدم گندی است
The real problem is not whether machines think but whether men do.
U
مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
real time image generatiom
U
تولید تصویر انی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com