English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
puff ball U یکجورسماروغ که چون تخم دان گوی مانندان شکسته شودتخم ان پراکنده میشود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
puff U پک زدن
to puff out U پف پف بیرون امدن
puff U فوت
puff U پف
puff U دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puff U مشروب گازدار پفک
to puff out U کپه کپه کردن
puff U چپق یا سیگارکشیدن
puff U بلوف زدن
puff U لاف زدن پف کردن
puff U منفجر کردن منفجر شدن
puff U وزش باد وزیدن
to puff out U بالا امدن
to puff out U باد کردن
to puff up U کپه کپه بیرون امدن
to puff up U بادکردن
to puff up U بالا امدن
to be out of puff U از نفس افتادن
to puff at a pipe U پک زدن به پیپ یا چپق
puff pastry U خمیر پای فرانسوی [غذا و آشپزخانه]
To puff with pride. <proverb> U باد در کلاه افکندن.
puff sleeve U آستینپفی
puff pastry U شیرینی پفکی
puff pastry U پف کرده
puff pastry U شیرینی دارای خامهی پف کرده
powder puff U اسباب پودر زنی
to puff and blow U سخت نفس کشیدن
puff paste U خمیر هزارلا [غذا و آشپزخانه]
to puff a pipe U پک زدن به چپق
puff adder U یکجور افعی بزرگ افریقایی که چون برانگیخته شودتنش بادمیکند
puff box U پودر دان
puff paste خمیر پف دار
puff paste U نان شیرینی پف کردن
puff paste پفک
puff paste U ادم توخالی
puff paste U ادم پفکی
to puff and blow U نفس نفس زدن
puff paste U خمیر پای فرانسوی [غذا و آشپزخانه]
puff pastry U خمیر هزارلا [غذا و آشپزخانه]
puff pastry U نان خامهای
puff paste U خمیر هزار برگ [غذا و آشپزخانه]
puff pastry U خمیر هزار برگ [غذا و آشپزخانه]
puff paste U خمیر ورقه ای [غذا و آشپزخانه]
puff pastry U خمیر ورقه ای [غذا و آشپزخانه]
I ran out of breath [puff] . U از نفس افتادم.
to a. the ball U توپ رانشان دادن
to a. the ball U توشدن
to a. the ball U اماده انداختن
three ball U مسابقه گلف بین سه بازیگر باسه گوی
best ball U بازی یک نفر درمقابل 2 یا 3نفر برای کسب بهترین امتیاز
ball U گلوله
on the ball <idiom> U باهوش
have something on the ball <idiom> U باهوش ،زرنگ
no ball U اصطلاحیدرورزشچوگان
four ball U مقایسه امتیازهای تیم دونفره در هر بخش باامتیازهای تیم حریف
into a ball U نخ راگلوله کنید
have a ball <idiom> U روزگارخوش داشتن
ball U ایام خوش
ball U بیضه
ball U گلوله توپ
ball U ساچمه توپ
ball U توپ
ball U توپ دور از دسترس توپزن
ball U ساچمه
ball U بقچه [کاموا ]
ball U مجلس رقص
ball U بال [رقص]
ball U گرهک
ball U گلوله کردن
ball U کانون [کاموا]
ball U گوی
ball U توپ بازی مجلس رقص
ball U رقص
beach ball U توپ بزرگ و رنگارنگ برای بازی در کنارهی دریا و دریاچه و یا استخر
ball game U ورزش یا بازی با توپ
ball game U گوبازی
ball game U مسابقه
ball assembly U توپمجمع
ball game U شرایط وضعیت
ball games U ورزش یا بازی با توپ
ball games U گوبازی
ball games U مسابقه
ball games U هماورد
ball games U شرایط وضعیت
ball game U هماورد
hard ball U baseball =
working ball U گوی با سرعت و چرخش کافی
wash ball U صابون دستشویی
to kick a ball U زدن
to kick a ball U توپی را
to kick a ball U توپ زدن
to keep the ball rolling U رشته سخن رانگسیختن پشتش را امدن
to block a ball U نگهداشتن توپ در بازی
spot ball U گویی که از نقطه معین هدف ضربه با گوی اصلی بیلیاردقرار می گیرد
straight ball U پرتابی در بولینگ که گوی باچرخش مستقیما حرکت میکند
squat under the ball U توپگیری با شیرجه
to muff a ball U از بی دست و پایی توپ رانگرفتن
to open the ball U اول رقصیدن
to open the ball U پیش قدم شدن
volley ball U والیبال
track ball U گوی پیگردی گوی شیار
track ball U گوی نشان
ball is in your court <idiom> U [نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
short ball U شوت کردن کوتاه توپ [فوتبال]
long ball U [شوت کردن بلند توپ] [فوتبال]
to play ball U توپ بازی کردن
square ball U پاس عرضی
ball of clay U توپبرایساختسفال
low ball شوت کردن پائین توپ [فوتبال]
corn ball U شیرینی چس فیل
to keep the ball moving U توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
to let the ball do the work U توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
That's the way the ball bounces. <idiom> U موضوع اینطوری است. [اصطلاح روزمره]
ball pens U روان نویس ها
ball pens U خودکار ها
ball pen U روان نویس [نوشت افزار]
to pass the ball to somebody U توپ را به کسی پاس دادن
The ball is in your court. <idiom> U حالا نشان بده که چند مرد حلاجی!
The ball is in your court. <idiom> U حالا نوبت تو است.
high ball U شوت کردن بالا توپ [فوتبال]
The ball was out of bounds. U توپ خارج [از زمین بازی] بود.
to stay on the ball <idiom> U تند ملتفت شدن و واکنش نشان دادن
Now that you're here, it's a whole new ball game. U حالا که اینجایی قضیه خیلی فرق می کند.
a whole new ball game <idiom> U یک ماجرای کاملا متفاوت
ball-flower U [ابزار تزئینی به سبک گوتیک ثانوی]
ball pen U خودکار [نوشت افزار]
to give the ball away U توپ را [از دست] دادن
lead ball U کلاهکتوپی
ivory ball U توپعاجی
hockey ball U توپهاکی
green ball U توپسبز
cricket ball U توپبازیگریکت
cork ball U توپچوبپنبهای
brown ball U توپقهوهای
bowling ball U توپبولینگ
blue ball U توپآبی
black ball U توپسیاه
ball winder U نخپیچ
ball stand U محلتوقفتوپ
pink ball U توپصورتی
red ball U توپقرمز
rugby ball U توپلاستیکی
play ball with someone <idiom> U شرکت منصفانه
to swat the ball away U با ضربه سخت جلوی توپ را گرفتن [دربازه بان]
keep the ball rolling <idiom> U اجازه فعالیت دادن
keep one's eye on the ball <idiom> U
movement off-the-ball U بازی بدون توپ [تمرین ورزش فوتبال]
get the ball rolling <idiom> U شروع چیزی
carry the ball <idiom> U قسمت مهم وسخت را به عهده داشتن
She is a ball of fire. U دختر آتش پاره ای (زرنگ وپرتحرک )
tennis ball U توپتنیس
squash ball U توپاسکوآش
ball peen U توپکنوکچکش
eye ball U سیاهی چشم
banana ball U برش بیش از حد گوی
ball test U ازمون ساچمهای
ball return U بازگشت گوی بولینگ
ball printer U چاپگر توپی
ball printer U چاپگری که از توپ فلزی کوچک روی سط حی که حروف شکل می گیرند تشکیل شده است
ball player U بازیگر با توپ
ball park U زمین بازیهای با توپ
ball of toe U گوشت زیر پنجه پا
ball of the eye U تخم چشم
ball mill U اسیاب ساچمهای
ball mill U سنگ شکن گلولهای
ball joint U سیبک
ball joint U توپی اتصال
ball joint U توپی
basket ball U یکجورتوپ بازی
belovedby ball U محبوب همه
emery ball U توپ دستکاری شده بطورغیرمجاز
eight ball billiard U تقسیمی از1 تا 7 برای یک نفر و از 9 تا51 برای نفردیگر و شماره 8برای بازیگری که شمارههای خود را بکیسه انداخته
eight ball billiard U بیلیارد امریکایی
eat the ball U اسیر شدن با توپ بجای پرتاب
earth ball U دنبلان
drop ball U انداختن توپ بین دو بازیگر برای شرع مجدد
drop ball U دراپ بال
dead ball U توپ خارج ازبازی
dead ball U توپ مرده
darning ball U زیر رفویی
cue ball U گوی سفید اصلی که با ان ضربه به گویهای دیگربیلیارد زده میشود
canon ball U گلوله توپ
called ball U گوی تعیین شده از طرف بازیگر
break ball U اخرین گوی مانده روی میزبیلیارد
big ball U ضربهای در بولینگ که تمام میله ها را می اندازد
ball hawking U کار خوب بازیگرمحوطه دوردست
ball hawking U دفاع خوب
ball bearings U چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
ball bearings U بلبرینگ
ball bearing U یاطاقان ساچمهای
ball bearing U کاسه ساچمه
ball bearing U بلبرینگ ساچمهای
ball bearing U چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
ball bearing U بلبرینگ
masked ball U بال ماسکه
masked ball U رقص با هیئت مبدل
masked ball U رقص با نقاب
cannon ball U پرش با بدن جمع
cannon ball U سرویس چکشی
cannon ball U گلوله توپ
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com