Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
practical extraction and report language
U
زبان برنامه نویسی مفسر
practical extraction and report language
U
برای توید متنهای CGI که می توانند فرم هایی را پردازش کنند یا روی وب سرور برای بهبود وب سایت توابعی انجام دهند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
extraction
U
عصاره گیری
extraction
U
تقطیر کشش
extraction
U
اقتباس اصل
extraction
U
ریشه
extraction
U
بیرون کشیدن
extraction
U
خارج کردن
extraction
U
عصاره
extraction
U
اصل ونسب
extraction
U
استخراج
extraction
U
خلاصه
extraction
U
مستخرجه از
extraction
U
عمل اخراج در عمل سلاح
silver extraction
U
استخراج نقره
copper extraction
U
برون کشیدن مس
copper extraction
U
استخراج مس
air extraction
U
پرتاب بار
air extraction
U
پرتاب بار از هواپیما
acid extraction
U
استخراج اسیدی
water extraction
U
آبگیری
[پس از شستشو]
water extraction
U
آبکشی
extraction of bitumen
U
استخراج قیر
extraction of copper
U
استخراج مس
extraction zone
U
منطقه پرتاب بار
extraction parchute
U
چتر پرتاب باز
extraction parchute
U
چتر بارریزی از هواپیما
extraction point
U
محل استخراج
extraction solvent
U
حلال استخراج کننده
oxygen extraction
U
جذب اکسیژن
gravity extraction
U
بیرون ریختن یا پرتاب بار ازهواپیما با استفاده از سقوط ازاد
feature extraction
U
استخراج خصیصه
extraction thimble
U
انگشتانه استخراج
solvent extraction unit
U
واحداستخراجحلال
continuous extraction apparatus
U
دستگاه استخراج پیوسته
practical
U
بکار خور
practical
<adj.>
U
عملی
practical
U
اهل عمل
practical
<adj.>
U
قابل استفاده
practical
U
ازموده
practical
U
کارکن سودمند
practical
<adj.>
U
سودمند
practical
U
واقعی کارازموده
practical
<adj.>
U
راه دست
practical
U
کابردی
practical
<adj.>
U
مناسب
practical
<adj.>
U
به درد بخور
practical
<adj.>
U
بدرد خور
practical
<adj.>
U
دارای مزیت
practical
<adj.>
U
باصرفه
practical
<adj.>
U
مفید
practical
<adj.>
U
اجرا شدنی
practical
<adj.>
U
هدفمند
practical
<adj.>
U
شایسته
practical
<adj.>
U
درست
practical
<adj.>
U
کارکردی
practical
<adj.>
U
قابل اجرا
practical system
U
دستگاه یکانهای عملی
practical joke
U
شوخی انجام دادنی
practical art
U
هنر عملی
practical capacity
U
گنجایش عملی
practical entropy
U
انتروپی جزیی
practical lawyer
U
حقوقدان علمی
practical nurse
U
کمک پرستار
practical unit
U
واحدهای عملی
practical jokes
U
شوخی انجام دادنی
theoretic and practical
U
علمی وعملی
Your proposal has little practical value .
U
پیشنهادتان ارزش عملی چندانی ندارد
practical joke
U
شوخی عملی
practical joke
U
شوخی یدی
practical jokes
U
شوخی عملی
practical jokes
U
شوخی یدی
A clumsy practical joke.
U
آدم شوخی است ( شوخی های یدی )
licensed practical nurse
[LPN]
[female]
[American]
U
کمک بهیار
[زن]
[شغل]
[پزشکی]
licensed practical nurse
[LPN]
[female]
[American]
U
کمک پرستار
[زن]
[شغل]
[پزشکی]
licensed practical nurse
[LPN]
[male]
[American]
U
کمک بهیار
[مرد]
licensed practical nurse
[LPN]
[male]
[American]
U
کمک پرستار
[مرد]
the report goes
U
چنین گویند
report
U
گزارش دادن به
report
U
انتشار
report
U
گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
report
U
شایعه
report
U
اطلاع دادن
report
U
خبردادن
report
U
معرفی کردن خود
report
U
گواهی
report
U
گزارش
report
U
شهرت
report
U
صدا
report
U
صدای شلیک
report
U
گزارش دیدبانی
report
U
گزارش دادن
report
U
خبر
report
U
مدرک
final report
U
گزارش نهایی
fitness report
U
گزارش ارزیابی از نحوه خدمتی
fitness report
U
تعرفه خدمتی
flash report
U
گزارش انی
periodic report
U
گزارش دورهای
flash report
U
گزارش برق اسا
feeder report
U
گزارشات بعدی
feeder report
U
گزارشات تکمیلی
report generator
U
گزارش زایی گزارش گیری
report of survey
U
گزارش تحقیقات یا بررسیها
draft report
U
گزارش نیمه نهایی
report program
U
برنامه گزارش
error report
U
گزارش خطا
evaluation report
U
گزارش ارزیابی وضعیت
report generator
U
تولیدگزارش
report generator
U
گزارش ساز ایجادکننده گزارش
readiness to report
U
حاضر جوابی
hot report
U
گزارش مهم
hot report
U
اطلاعات مهم کسب شده از روی تفسیرعکس هوایی
quarterly report
U
گزارش سه ماهه
management report
U
گزارش مدیریت
progress report
U
گزارش پیشرفت کار
interim report
U
گزارش پیشرفت کار
internal report
U
گزارش داخلی
readiness to report
U
امادگی برای پاسخ دادن
i saw the report in the rough
U
من پیش نویس این گزارش رادیدم
report file
U
فایل گزارش
report generator
U
برای تامین گزارش کامل
report generator
U
نرم افزاری که امکان ادغام فایل ازپایگاه داده ها به متن را میدهد
report generator
U
مولد گزارش
mortar report
U
گزارش تیراندازی خمپاره انداز دشمن گزارش تیرخمپاره انداز
report generator
U
گزارش زا
neither report was correct
U
هیچیک از ان دو گزارش درست نبود
report generation
U
تولید گزارش
report generation
U
گهارش زایی
of good report
U
نیک نام
report card
U
کارنامه
to report to the police
U
خود را به پلیس معرفی کردن
[بخاطر خلافی]
to report
[to a body]
U
گزارش دادن
[به اداره ای]
to write up a report
U
به تفصیل نوشتن گزارشی
command report
U
گزارش فرماندهی
viva report
U
گزارش شفاهی
to report oneself
U
حاضر شدن وخود را معرفی کردن
to report for duty
U
برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
this report is incredible
U
این گزارش را نمیتوان باورکرد
technical report
U
گزارش فنی
survey report
U
گزارش بازرسی
annual report
U
گزارش سالیانه
annual report
U
گزارش سالانه
report cards
U
کارنامه
to draw up a report
U
به تفصیل نوشتن گزارشی
to make out a report
U
به تفصیل نوشتن گزارشی
action report
U
گزارش عملیات جنگی گزارش درگیری با دشمن
to write out a report
U
به تفصیل نوشتن گزارشی
press report
U
گزارش خبری
amplifying report
U
گزارش تماس با دشمن گزارش تکمیلی اخذ تماس بادشمن
an incomprehensive report
U
گزارش کوتاه
submit a report
U
گزارش دادن
contact report
U
گزارش اخذ تماس
situation report
U
گزارش وضعیت
report writer
U
گزارش نویسی
shelling report
U
گزارش تیراندازی دشمن گزارش تیراندازی توپخانه دشمن
detailed report
U
گزارش مشروح
self report inventories
U
پرسشنامههای خودسنجی
school report
U
گزارش اموزشگاه
schedule report
U
گزارش زمانبندی شده
demand report
U
گزارشی که به هنگام نیازتولید میشود
departure report
U
گزارش پایان تعمیرات گزارش عزیمت ناو گزارش حرکت
report writer
U
نویسنده گزارش
snap report
U
گزارش فوری یا انی
docking report
U
گزارش تعمیر ناو
contact report
U
گزارش تماس با هواپیمای دشمن
subemit a report
U
گزارش دادن
status report
U
گزارش وضعیت
critic report
U
گزارش نتیجه جلسه انتقاد
docking report
U
گزارش عملیات تعمیراتی در حوضچه
spot report
U
گزارش مشاهدات یا گزارش فوری از تحقیقات محلی
report tothe director
U
خود را حضورا نزد رئیس معرفی کنید
report program generator
U
زبان برنامه نویسی درکامپیوترهای شخصی برای آماده کردن گزارشات تجاری که به دادههای درون فایل , پایگاه داده ها و...امکان شامل شدن میدهد
report progarm generator
U
تولیدبرنامه گزارش
report progarm generator
U
مولدبرنامه گزارش
periodic intelligence report
U
گزارش نوبهای اطلاعاتی
aircraft accident report
U
گزارش سانحه هوایی
project technical report
U
گزارش فنی طرح
report progarm generator
U
زبان ار- پی- جی
project technical report
U
گزارش فنی پروژه
a true and accurate report
U
گزارشی درست و دقیق
cargo outturn report
U
گزارش تخلیه محمولات ناو گزارش تخلیه ناو
daily progress report
U
گزارش روزانه پیشرفت کار
weekly progress report
U
گزارش هفتگی کار
The details of the report were verified by the police.
U
جزییات گزارش توسط پلیس تصدیق وتأیید شد
to report somebody
[to the police]
for breach of the peace
U
از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن
[به پلیس]
شکایت کردن
action oriented management report
U
گزارشی که شرایط غیرعادی رابا توجه ویژهای که نیازدارد به مدیریت هشدار میدهد
second language
U
زباندوم
language
U
زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
language
U
زبان برنامه نویسی که حاوی دستورات کد دولویی است و مستقیما توسط CPU قابل فهم است
language
U
نرم افزاری که به کاربر امکان وارد کردن برنامه به زبان خاص و سپس اجرای آن میدهد
language
U
زبان در سیستم هدایت پایگاه داده ها که امکان میدهد در پایگاه داده ها به راحتی جستجو شود و پرسش شود
language
U
زبان اصلی که برنامه با آن نوشته میشود تا توسط کامپیوتر پردازش شود
language
U
ابزارهای سخت افزاری و نرم افزاری برای کمک به نوشتن برنامه هایی به زبان خاص توسط برنامه نویس
language
U
سیستم کلمات و نشانه ها که امکان ارتباط با کامپیوترها را فراهم میکند.
language
U
زبان
I am here for a language course
U
من برای برای یک دوره زبان به اینجا آمدم.
pl. language
U
زبان پی ال وان
first language
U
زبانیکهازهمهبهآنبیشترتسلطدارید
for a language course
U
برای یک دوره زبان
language
U
زبان برنامه نویسی کامپیوتر با دستورات تو کار که برای نمایش گرافیک مفید هستند
language
U
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com