English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
powder charge U خرج باروت
powder charge U خرج پرتاب گلوله
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
powder U باروت ارد
powder U گرد باروت
powder U پودر صورت
powder U پودر
powder f. U دبه باروت
e.c. powder U باروت پرشعله
powder U دینامیت
powder U پودر زدن به
powder U گرد زدن به
powder U باروت
powder U خاک
powder U سائیدن
e.c. powder U باروت مانوری
with a powder U ازروی بی پروایی تند ناگهان
powder U برف خشک تازه
take a powder <idiom> U دررفتن ،فرارکردن
powder U گرد
powder U گردمالیدن بصورت گرد دراوردن
face powder U سفیداب
washing powder U صابون رختشویی
washing powder U گرد صابون
loose powder U پودرپنکیک
powder blusher U زژگونه
powder chamber U حفرهگرد
pressed powder U پنکیک
gregory powder U گردریوند
chilli powder U پودر فلفل
bleaching powder U پودر کلر
bleaching powder U گرد رنگ زدایی
igniting powder U خرج چاشنی
face powder U پودر بزک
gun powder U باروت
tooth powder U گرد دندان
dovers powder U گرد دور
dovers powder U پودردوور
curry powder U کاری
curry powder U گردکاری
to powder the hair U پودر به مد یا بسرزدن
to powder meat U نمک یا ادویه بگوشت زدن
to i. aroom with a powder U گردی درخانه پاشیدن
emery powder U پودر سنگ سنباده
fly powder U گردمگس کش
food for powder U تیر خوردنی
food for powder U کشته شدنی
curry powder U آمیزهای از کاری و فلفل و چند ادویهی دیگر
face powder U پودر صورت
powder horn U دبه باروت
powder mixer U گرد مخلوط کن
powder mill U کارخانه باروت سازی
powder metallurgy U متالورژی گردی
powder magazine U مخزن باروت
plaster powder U گرد گچ
plaster powder U گچ نرم
powder magazine U انبار باروت
powder hoist U بالابر خرج توپهای ناو اسانسور خرج توپ
powder funnel U قیف گرد
powder flask U دبه باروت
powder bag U کیسه باروت
powder bag U کیسه خرج
powder blue U نیل رخت شویی
powder blue U گردلاجوردفرنگی
powder box U پودر دان
powder box U جای پودر
powder momey U باروت بر
powder momey U پادو
powder train U فتیله باروتی
powder flask U باروت دان
hercules powder U باروت کان کنی
smell of powder U جنک چشیدگی
igniting powder U خرج مشتعل کننده
smell of powder U مزه جنگ
seidlitz powder U سدلیس :کارکن ملینی که ازدو گرد درست میشود
insect powder U گرد حشره کش
putty powder U گرد قلع و سرب که برای پاک کردن شیشه و فلز بکار می برند
lime powder U گرد اهک
lime powder U پودر اهک
rice powder U ارد برنج
nickel powder U گرد نیکل
nonehydroscopic powder U خرج غیر متبلور
powder train U مدار خرج مدار باروت
powder cutting U برش توسط شعله
bleaching powder U گرد رنگبری
powder kegs U چیز قابل انفجار
black powder U باروت سیاه
powder puffs U اسباب پودر زنی
powder puff U اسباب پودر زنی
powder kegs U چلیک یابشکه باروت
talcum powder U پودر طلق
powder room U مستراح یا توالت زنانه
powder rooms U مستراح یا توالت زنانه
baking powder U پودر خمیرمایه
talcum powder U پودر تالک
blasting powder U باروت
powder keg U چلیک یابشکه باروت
powder keg U چیز قابل انفجار
loose powder brush U برسپنکیک
double base powder U باروت دومبنایی
double base powder U باروت دو حبهای
pearl powder or white U اب مروارید
to keep ome's powder dry U برای هر رویدادی اماده بودن
charge U تصدی
charge U دستگاه با ماده منفجره
charge U شارژ کردن شارژ
charge U بدهکار کردن
in charge U متصدی
charge U 1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge U وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charge U زیربار کشیدن
charge U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
take over in charge U تحت اختیار دراوردن
take over in charge U تصدی
charge U که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charge U محفظهای
charge U مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
like charge U قطبهای همنام
like charge U شارژ همنام
charge U عهده داری
charge U بار الکتریکی
charge U متهم کردن
charge U خرج
on charge of U به اتهام
in charge <adj.> U مسئول
in charge <adj.> U پاسخگو
charge U خرج منفجره
charge U پر کردن
charge U موردحمایت
charge U پرکردن
charge U حمله اتهام
charge U هزینه
charge U وزن
charge U بار مسئولیت
charge U گماشتن
charge U عهده دارکردن
charge U متهم ساختن
charge U مطالبه بها
charge U خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge U بار
charge U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
(in) charge of something <idiom> U مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
charge some one with U به عهده کسی گذاشتن
charge U اتهام
charge U بار کردن
be charge with U متهم شدن به
charge U حمله به حریف
in charge <idiom> U مسئول بودن
in the charge of <idiom> U تحت مراقب یا نظارت
charge U جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge U خطای حمله
reduced charge U خرج کمتر یا پایین تر توپ
snow charge U بار برف
charge carrier U حامل بار [فیزیک] [شیمی] [مهندسی]
trickle charge U پر کردن اهسته
soaking charge U بار سولفات زدای
propellant charge U خرج پرتاب
space charge U ناحیه بار فضا
propelling charge U خرج پرتاب
satchel charge U خرج خورجینی
doctor in charge U دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
propelling charge U خرج
section charge U خرج چند قسمتی
section charge U خرج جزء جزء
residual charge U بار الکتریکی مانده
satchel charge U خرج کیسهای
shaped charge U خرج گود
shaped charge U خرج مقعر
space charge U بار پیرامونی
minimum charge U حداقل هزینه
minimum charge U حداقل قیمت
What's the charge per day? U اجاره آن برای یک روز چقدر است؟
What's the charge per week? U اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
What's the charge per mile? U اجاره هر مایل چقدر است؟
Do you charge for the baby? U آیا برای بچه ها هم پول میگیرید؟
What is the charge per day? U کرایه روزانه چقدر است؟
community charge U گونهایمالیات
charge nurse U سر پرستار
charge hand U کارگر معمولی
baton charge U حرکترو بهجلو بوسیلهپلیسباتونبدست
charge indicator U اندازهشارژ
to charge the battery U باتری را بار کردن
What's the charge per hour? U کرایه هر ساعت چقدر است؟
physician in charge U دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
export charge U حقوق صادرات
export charge U هزینه صادرات
export charge U تعرفه صادرات
import charge U تعرفه واردات
import charge U هزینه واردات
import charge U حقوق واردات
electrostatic charge U بار الکتریسیته ساکن [که در اثر مالش بوجود می آید.]
bursting charge U دستگاه با ماده منفجره
telephone charge U هزینه تلفن
tapering charge U پر کردن شیبدار
elementary charge U بار بنیادی [فیزیک]
surface charge U بار سطحی
supplementary charge U خرج یدکی خرج اضافی
supplementary charge U خرج تکمیلی
sticky charge U خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
sticky charge U خرج چسبنده
static charge U برق ساکن
statement of charge U مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
statement of charge U اعلام اتهامات
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com