Perdic | postal match | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

✘ Close


Total search result: 80 (5 milliseconds)		ارسال یک معنی جدید
Menu	English	Persian	Menu
	postal match U	مسابقهای که در محل انجام میشود و نتیجه ان با پست نزد داوران ارسال می گردد

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	postal U	پستی
	postal U	وابسته به پستخانه
	postal U	مربوط به پست
	postal directory U	دفتر راهنمای پست
	postal chess U	شطرنج مکاتبهای
	postal directory U	مدیریت پست
	postal order U	هزینهپستی
	postal services U	خدمات پستی
	army postal clerk U	متصدی پست ارتشی
	central postal directory U	دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
	match U	علامت دوبدو گذاشتن چوب
	match U	رویارویی بازیهای دو جانبه
	match U	جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه
	match U	مسابقه
	match U	تنظیم ثبات معادل با دیگری
	match U	تطبیق
	match U	تطابق
	an out match U	مسابقهای که بیرون از زمین بازی خانگی برپا کنند
	match U	مطابقت کردن
	match up U	یارگیری
	match U	قرینه سازی در طرح یا بافت
	match U	جور کردن
	match U	همتا کردن
	match U	مسابقه کبریت
	match U	همتا
	match U	حریف
	match U	لنگه همسر
	match U	جفت
	match U	ازدواج زورازمایی
	match U	وصلت دادن حریف کسی بودن
	match U	جور بودن با
	match U	بهم امدن
	match U	چوب کبریت
	match U	تطبیق تطابق
	match U	مطابقت
	match U	نظیر
	shouting match U	بحثوجدلپرسروصدا
	return match U	بازیبرگشت
	match point U	اخرین امتیاز برای بردن مسابقه
	wrestling match U	مسابقه کشتی
	wresthing match U	مسابقه کشتی
	winner of a match U	برنده مسابقه
	to strika a match U	کبریت زدن
	telex match U	رویارویی تلکسی
	slanging match U	بزنبزن کتککاری
	To strike a match. U	کبریت زدن
	international match U	مسابقه بین المللی [ورزش]
	a good match U	زن و شوهری که خوب بهم بخورند
	Test match U	مسابقه ازمایشی
	Test match U	مسابقات قهرمانی کریکت انگلیس واسترالیا
	Test match U	مسابقه بین المللی کریکت
	These gloves do not match . U	این دستکشها لنگه به لنگه است
	sparring match U	مبارزه تمرینی بوکس
	slow match U	کبریت کند سوز
	safety match U	کبریت بی خطر
	match box U	قوطی کبریت
	brimstone match U	کبریت گوگردی
	match mark U	جفتن و جور کردن قطعات
	match maker U	ترتیب دهنده مسابقه
	match foursome U	مسابقه بین دو تیم دونفره بایک گوی برای هر تیم
	match fishing U	مسابقه ماهیگیری درانگلستان
	friction match U	کبریتی که با اصطکاک ومالش روشن میشود
	discounting match U	ادامه ندادن به مسابقه کشتی
	match penalty U	خطای اسیب رساندن عمدی واخراج
	match play U	مسابقه گلف بین دو نفر یا دوتیم مسابقه بولینگ بین دونفر
	match points U	اخرین امتیاز
	radio match U	رویارویی رادیویی
	ballistic match U	تطابق شرایط بالیستیکی خورند بالیستیکی
	quick match U	فتیله توپ یا ترقه
	match point U	اخرین امتیاز
	match points U	اخرین امتیاز برای بردن مسابقه
	love match U	عروسی ای که پایه اش عشق باشد و بس
	match race U	مسابقه دو بین دو نفر
	cable match U	رویارویی تلگرافی شطرنج
	The craps should match the curtains. U	پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
	to strike a match or light U	کبریت زدن
	rugby test match U	مسابقه بین المللی رگبی
	To win the match(race,contest). U	مسابقه رابردن
	The football players are warming up before the game ( match) . U	هنوز درگرما گرم موضوع است ( کاملا" متوجه نیست ؟ هنوز گرم است )

Recent search history

Forum search

Search history is off. Activate

more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)

Contact | Terms | Privacy