Perdic | police state | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (12 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	police state U	اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
	police state U	حکومت پلیسی

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	national [state, federal state] <adj.> U	دولتی
	national [state, federal state] <adj.> U	حکومتی
	police U	شرطه
	police U	مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
	police U	پلیس
	police U	شهربانی
	police U	بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
	police U	حفظ نظم وارامش
	police U	پاسبان
	police U	اداره شهربانی
	police U	کردن
	He is known to the police . U	هویتش نزد پلیس معلوم است
	known to the police U	دارای سابقه در شهربانی
	police force U	دادگاه پلیس
	police forces U	نیروی انتظامی
	police forces U	نیروی پلیس
	police forces U	دادگاه پلیس
	police force U	نیروی انتظامی
	police raid U	حمله ناگهانی پلیس
	chief of police U	رئیس شهربانی
	police force U	نیروی پلیس
	police stations U	ایستگاه پلیس
	police stations U	مرکز پلیس
	police station U	ایستگاه پلیس
	police station U	مرکز پلیس
	police station U	کلانتری
	border police U	پلیس مرزبانی
	police raid U	ورود ناگهانی پلیس
	police dog U	سگ نگهبان
	police district U	ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
	air police U	دژبان نیروی هوایی
	police dog U	سگ پلیس
	police states U	حکومت پلیسی
	police states U	اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
	frontier police U	پلیس مرزبانی
	military police U	دژبان
	secret police U	سازمان پلیس مخفی سازمان کاراگاهی
	Police are out in force. U	نیروی پلیس با قدرت بزرگی ظاهر است.
	to report to the police U	خود را به پلیس معرفی کردن [بخاطر خلافی]
	police stations U	کلانتری
	police court U	دادگاه خلاف
	police court U	کلانتری
	police court U	ضابطین شهربانی
	police calls U	استمداد پلیس
	police action U	عملیات انتظامی محلی برای حفظ امنیت
	the police are on his track U	مامورین شهربانی اورا دنبال می کنند
	the police are on his track U	شهربانی اوراتعقیب میکند
	the police headquaters U	اداره کل شهربانی
	police reporter U	مخبر پلیس
	turn over to the police U	تحویل پلیس دادن
	under police surveillance U	تحت نظر پلیس
	police court U	محکمه خلاف
	police headquarters U	اداره کل شهربانی
	sergeant in the police U	سرپاسبان
	punitive police U	نیروی شهربانی که بمحلی می فرستندو حقوق افرادبایدازاین محل داده شود
	prefect of police U	رئیس شهر بانی
	police reporter U	خبرنگارنظامی
	police power U	دادگاه پلیس
	police power U	نیروی پلیس
	police power U	نیروی انتظامی
	police office U	پاسگاه پلیس
	police office U	کلانتری
	police magistrate U	رئیس دادگاه لغزش
	police licence U	ضرورت شعری
	police officer U	افسر پلیس
	The police stopped me. U	پلیس جلویم را گرفت
	police officers U	افسر شهربانی
	police officers U	پاسبان
	police officers U	مامور پلیس
	police constable U	پلیسباپائینتریندرجه
	riot police U	پلیسضدآشوب
	Metropolitan Police U	نیرویپلیسلندن
	Please call the police.	لطفا پلیس را خبر کنید.
	to register with the police U	نشانی خود را در اداره پلیس ثبت کردن [نقل منزل]
	police officers U	افسر پلیس
	police officer U	پاسبان
	police officer U	مامور پلیس
	police officer U	افسر شهربانی
	copper [police officer] U	پلیس [اغلب تحقیر آمیز] [اصطلاح عامیانه]
	copper [police officer] U	پاسبان [اغلب تحقیر آمیز] [اصطلاح عامیانه]
	The thief surrender himself to the police. U	سارق خود را تسلیم پلیس کرد
	armed forces police U	دژبان نیروهای مسلح
	A posse of police officers and soldiers U	یک دسته از پاسبان و سرباز
	to report somebody [to the police] for breach of the peace U	از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن [به پلیس] شکایت کردن
	The police officer took down the car number . U	افسر پلیس نمره اتوموبیل را برداشت
	The police held the crowd back. U	پلیس جمعیت را عقب زد
	The details of the report were verified by the police. U	جزییات گزارش توسط پلیس تصدیق وتأیید شد
	division police petty officer U	درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
	Anyone found trespassing is liable to be reported to the police. U	هر کسی که غیر مجاز وارد شود به پلیس گزارش داده می شود.
	to be in a state of a U	هراسان بودن
	what state U	در رهگیری هوایی یعنی میزان سوخت و مهمات واکسیژن باقیمانده خود راگزارش کنید
	state- U	چگونگی
	to be in a state of a U	بیم داشتن
	to be in a state of f. U	پیوسته درتغییربودن
	to keep state U	شان یا مقام خودراحفظ کردن
	corresponding state U	حالت متنافر
	to keep state U	خود را گرفتن
	two state U	دو حالتی
	the state U	effusion seminal causedby cleanness ofجنابت
	state U	جزء به جزء شرح دادن
	state U	مقام ورتبه
	state U	ابهت
	state U	افهار کردن وتصریح کردن
	state U	تعیین کردن وقرار دادن
	state U	حال
	state U	وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد
	state U	مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد
	state U	وضعیت چیزی
	state U	وضعیت
	state- U	توضیح دادن
	state- U	جزء به جزء شرح دادن
	state- U	افهار داشتن افهارکردن
	state- U	تعیین کردن حال
	state- U	دولت استان
	state U	سیاسی رسمی وضع
	state U	جمهوری کشور
	state U	دولتی
	state U	افهار داشتن افهارکردن
	state U	تعیین کردن حال
	state U	چگونگی
	state U	کیفیت
	state U	دولت استان
	state U	ملت
	state U	ایالت
	state U	کشوری
	state U	دولتی حالت
	state U	دولت
	state U	حالت
	state U	کشور
	state U	ایالت کشوری
	state- U	ملت
	state- U	جمهوری کشور
	state- U	ایالت
	state- U	وضعیت چیزی
	state- U	مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد
	state- U	وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد
	state- U	حال
	state- U	تعیین کردن وقرار دادن
	state- U	افهار کردن وتصریح کردن
	state- U	وضعیت
	state- U	مقام ورتبه
	state- U	دولت
	state- U	حالت
	state- U	دولتی
	state- U	کشوری
	state- U	دولتی حالت
	state- U	ابهت
	state- U	سیاسی رسمی وضع
	state- U	کیفیت
	state- U	کشور
	state U	توضیح دادن
	state- U	ایالت کشوری
	state prison U	زندان ایالتی
	state road U	شاهراه
	state property U	دارائی دولت
	state prison U	زندان دولتی
	state religion U	مذهب رسمی
	state property U	اموال عمومی
	state socialism U	سوسیالیسم دولتی
	state vector U	بردار وضعیت
	state university U	دانشگاه دولتی
	state university U	دانشگاه ایالتی
	state to which one belongs U	دولت متبوعه siege-neutralized-neutral-buffer
	state tiger U	در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی برای اجرای ماموریت رهگیری دارم
	state table U	جدول حالات
	state succession U	تعویض دولتهابه طور متوالی
	state succession U	توالی دولتها
	state vector U	بردار حلات
	state stress U	وضعیت تنش
	state vector U	بردار حالت
	state planning U	برنامه ریزی دولتی
	state ownership U	مالکیت دولتی
	state midicine U	سیستم پزشکی تحت نظارت دولت
	state midicine U	سیستم پزشکی ملی
	state lamb U	در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی ندارم که رهگیری انجام دهم و برگردم
	state hood U	حالت وشرایط ایالات امریکا
	state hood U	ایالتی
	state guard U	ارتش ایالتی
	state guard U	نیروی نظامی ایالتی
	state government U	دولت مرکزی
	state function U	تابع حالت
	state flower U	گل علامت مخصوص هر استان یا کشور
	state equation U	معادله حالتی
	state diagram U	نمودار حالات
	state criminals U	مجرمین سیاسی
	state of alert U	وضعیت امادگی
	state of alert U	وضعیت هوشیاری
	state of alert U	وضعیت اماده باش یکان
	state of war U	حالت مخاصمه
	state of the realm U	طبقات اجتماعی یا سیاسی کشور
	state of rest U	حالت ساکن
	state of the art U	جدیدترین تکنولوژی تکنولوژی جدید
	state of stress U	حالت تنش
	state of siege U	حالت محاصره
	state of rest U	حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
	state of purity U	طهارت
	state of in her itance U	ملک یا دارایی قابل توارث
	state of grace U	توفیق
	state of grace U	تائید
	state of being cheated U	مغبونیت