English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
police court U ضابطین شهربانی
police court U کلانتری
police court U دادگاه خلاف
police court U محکمه خلاف
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
police U کردن
police U بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
police U شهربانی
police U حفظ نظم وارامش
police U مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
police U پاسبان
police U اداره شهربانی
police U پلیس
He is known to the police . U هویتش نزد پلیس معلوم است
police U شرطه
known to the police U دارای سابقه در شهربانی
frontier police U پلیس مرزبانی
police officers U مامور پلیس
police officers U پاسبان
police officers U افسر شهربانی
police officers U افسر پلیس
police officer U مامور پلیس
to register with the police U نشانی خود را در اداره پلیس ثبت کردن [نقل منزل]
border police U پلیس مرزبانی
Please call the police. لطفا پلیس را خبر کنید.
The police stopped me. U پلیس جلویم را گرفت
riot police U پلیسضدآشوب
police constable U پلیسباپائینتریندرجه
Metropolitan Police U نیرویپلیسلندن
to report to the police U خود را به پلیس معرفی کردن [بخاطر خلافی]
police officer U پاسبان
police officer U افسر شهربانی
police officer U افسر پلیس
police power U نیروی پلیس
police power U نیروی انتظامی
police office U پاسگاه پلیس
police magistrate U رئیس دادگاه لغزش
police licence U ضرورت شعری
police headquarters U اداره کل شهربانی
police calls U استمداد پلیس
police action U عملیات انتظامی محلی برای حفظ امنیت
police power U دادگاه پلیس
police reporter U خبرنگارنظامی
police reporter U مخبر پلیس
under police surveillance U تحت نظر پلیس
turn over to the police U تحویل پلیس دادن
the police headquaters U اداره کل شهربانی
the police are on his track U شهربانی اوراتعقیب میکند
the police are on his track U مامورین شهربانی اورا دنبال می کنند
sergeant in the police U سرپاسبان
punitive police U نیروی شهربانی که بمحلی می فرستندو حقوق افرادبایدازاین محل داده شود
prefect of police U رئیس شهر بانی
police office U کلانتری
police station U مرکز پلیس
police raid U حمله ناگهانی پلیس
police raid U ورود ناگهانی پلیس
Police are out in force. U نیروی پلیس با قدرت بزرگی ظاهر است.
police dog U سگ پلیس
police state U اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
police state U حکومت پلیسی
police states U اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
police states U حکومت پلیسی
secret police U سازمان پلیس مخفی سازمان کاراگاهی
police station U کلانتری
military police U دژبان
police station U ایستگاه پلیس
police stations U کلانتری
police stations U مرکز پلیس
police force U نیروی انتظامی
police force U نیروی پلیس
police force U دادگاه پلیس
police forces U نیروی انتظامی
police forces U نیروی پلیس
police forces U دادگاه پلیس
police dog U سگ نگهبان
police stations U ایستگاه پلیس
air police U دژبان نیروی هوایی
police district U ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
chief of police U رئیس شهربانی
The thief surrender himself to the police. U سارق خود را تسلیم پلیس کرد
copper [police officer] U پاسبان [اغلب تحقیر آمیز] [اصطلاح عامیانه]
armed forces police U دژبان نیروهای مسلح
copper [police officer] U پلیس [اغلب تحقیر آمیز] [اصطلاح عامیانه]
It is for the Court to fix the terms. [ The terms are a matter for the Court to fix.] U این مربوط به دادگاه می شود که شرایط را تعیین کند.
division police petty officer U درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
to report somebody [to the police] for breach of the peace U از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن [به پلیس] شکایت کردن
A posse of police officers and soldiers U یک دسته از پاسبان و سرباز
The police officer took down the car number . U افسر پلیس نمره اتوموبیل را برداشت
The police held the crowd back. U پلیس جمعیت را عقب زد
The details of the report were verified by the police. U جزییات گزارش توسط پلیس تصدیق وتأیید شد
Anyone found trespassing is liable to be reported to the police. U هر کسی که غیر مجاز وارد شود به پلیس گزارش داده می شود.
to take somebody to court U کسی را محاکمه کردن
to appear before the court U در دادگاه ظاهر شدن
court of a U محکمه استیناف
the court above U محکمه بالاتر
right court U زمین سرویس سمت راست
court U حیاط
court U بارگاه
ad court U زمین سرویس سمت چپ تنیس
out of court U داد باخته
out of court U محکوم علیه
court U محکمه
court U دربار
court U دادگاه افهار عشق
court U عشق بازی کردن
court U دادگاه
court U زمین ورزشهای محوطهای
court U خواستگاری
court card U صورت :شاه
court card U بی بی
court games U بازیهای محوطهای
court card U سرباز
hold court <idiom> U همانند شاه وملکه دربین موضوع مورد بحث عمل کردن
kangaroo court <idiom> U
change court U تعویض زمین
out of court settlement U توافق بدون محکمه [حقوق]
to settle out of court U به توافق رسیدن خارج از دادگاه
court of first instance U دادگاه شهرستان
court martial U محاکمه نظامی محاکمه نظامی کردن
court martial U دادگاه نظامی
High Court U دادگاهویژهجرائممهم
kangaroo court U دادگاه غیرقانونی
kangaroo court U دادگاه پوشالی
court shoes U رجوع شود به pump
court shoe U رجوع شود به pump
volleyball court U 9 در 81 متر
volleyball court U زمین والیبال
court of first instance U محکمه بدایت
trial court U دادگاه رسیدگی به امورموضوعی
trailer court U محل استقرار ترایلر بااتاقهای چرخدار متصل به وسائط نقلیه
traffic court U دادگاه ویژه رسیدگی به تخلفات رانندگی
traffic court U دادگاه عبور و مرور
traffic court U دادگاه تخلفات رانندگی
kangaroo court U دادگاه مندرآوردی
law court U دادگاه قضایی
crown court U دادگاهیدر انگلستانو ولز
court of law U دادگاه
right service court U داورسرویسراست
court referee U داورزمینبازیسرپوشیده
centre court U حیاطمیانی
court martial U در دادگاه نظامی محاکمه کردن
court martiall U دادگاه نظامی
court martiall U شورای نظامی
court material U دادگاه نظامی
court of appeal U دادگاه عالی محکمه استیناف
court of appeals U دادگاه استیناف
to put out of court U از دستور خارج کردن
juvenile court U دادگاه نوجوانان
court division U دادگاه
court-martialled U دردیوان حرب محاکمه کردن
court-martialling U دردیوان حرب محاکمه کردن
court-martials U دردیوان حرب محاکمه کردن
court style U سبک کورت [دوره جدیدتری از سبک گوتیک شعاع ساز و گوتیک در فرانسه]
contempt of court U توهین به دادگاه [جرم جنایی]
contempt of court U اهانت به دادگاه [جرم جنایی]
base-court U حیات بیرونی
court division U بخش دادگاه
juvenile court U دادگاه اطفال
court-martial U دردیوان حرب محاکمه کردن
ball is in your court <idiom> U [نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
The ball is in your court. <idiom> U حالا نشان بده که چند مرد حلاجی!
The ball is in your court. <idiom> U حالا نوبت تو است.
court of inquiry U کمیسیون تحقیق
ante-court U [اولین صحن در خانه های بزرگ]
master of the court U مدیر دفتر دادگاه
circuit court U دادگاه منطقهای
circuit court U دادگاه استیناف
clerk of the court U کاتب
commercial court U دادگاههای صنفی
contempt og court U اهانت به دادگاه
country court U دادگاه بخش
to have recourse to a court U به دادگاه رجوع کردن [حقوق]
court rug U فرش تالاری یا درباری [این نوع فرش از نفیس ترین و گران ترین فرش ها می باشد و دارای نقش ها و طرح های عالی با نخ ممتاز بوده و فقط بصورت سفارشی برای محل های خاص بافته می شود.]
base court U حیاط بیرونی یاعقبی
assize court U دادگاه جنایی
to bring somebody before the court [s] U کسی را دادگاه بردن
court of inquiry U دادگاه تفتیش
to put out of court U شایسته مطرح کردن ندانستن
court of inquiry U بازپرسی
court of appeal U دادگاه استان
court of appeal U محکمه استیناف دادگاه پژوهشی
court of appeal U دادگاه استیناف
court of appeal U دادگاه پژوهش
assize court U محاکم سیار جنایی
to apply to a court U به دادگاه رجوع کردن [حقوق]
court of review U دادگاه تجدید نظر
martial court U دادگاه نظامی
peace court U صلحیه
peace court U دادگاه بخش
out door court U زمین هوای ازاد
open court U دادگاهی که همه مردم حق مراجعه به ان را دارند
open court U محکمه عمومی
municipal court U دادگاه داخلی
municipal court U دادگاه شهرداری
motor court U متل
moot court U دادگاه تمرینی دانشجویان حقوق
playing court U زمین بازی
deuce court U زمین سرویس سمت راست تنیس
cross court U بسمت مخالف زمین در قطر
court order U قرار صادره از دادگاه
court plume U پرهای شتر مرغ که برای ارایش درموی سر بکار برند
court procedure U محاکمه
court session U جلسه دادگاه
court tennis U تنیس داخل سالن
court yard U حیاط
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com