Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
pole charge
U
خرج دستکی
pole charge
U
خرج میلهای
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pole
U
دسته بلند چیزی
pole ax
U
تیر چکش دار
pole ax
U
تبرزین
pole
U
تیر
pole
U
پایه
pole
U
میله پرچم
pole
U
قطب باطری
two pole
U
دو پل
pole ax
U
با تبرچکش کشتن
pole
U
با تیر یا دیرک محکم کردن
pole
U
تیر چراغ برق
pole
U
قطب دار کردن
pole
U
تیردارکردن
pole
U
لهستانی
pole
U
قطب
pole
U
نیش ماگنترون
up the pole
U
گرفتار در تنگنا واقع شده
pole
U
شمع
pole
U
دستک
pole
U
دکل
four pole
U
چهار قطبی
pole
U
نیزه پرش با نیزه
pole
U
چوبدستی اسکی تیرهای عمودی در کنارداخلی مسیر اسبدوانی نیزه پرش
positive pole
U
قطب مثبت
pole vaulter
U
پرنده با نیزه
pole changer
U
تغییردهنده قطبش
pole tips
U
نوکهای قطب
pole strength
U
شدت قطب
pole vaulting
U
پرش با نیزه
pole piece
U
قطبک
pole shoe
U
کفشک قطب
analogous pole
U
شبه قطب
anchor pole
U
دیرک مهار
armature pole
U
قطب ارمیچر
pole plate
U
حمال تیر شیروانی که سرلاپه هارا نگاه میدارد
pole sitter
U
راننده نزدیک به نرده داخلی درمسیر
pole pitch
U
گام قطب
pole of development
U
قطب توسعه
pole mast
U
دیرک یک پارچه
magnetic pole
U
قطب مغناطیسی
magnet pole
U
قطب اهنربا
liberty pole
U
چوب پرچم انقلابیون فرانسه وامریکا
internal pole
U
قطب داخلی
head pole
U
تیری که از پشت اسب تاکنارسرش ادامه دارد
flag pole
U
میله پرچم
field pole
U
قطب میدان
communicating pole
U
قطب کمکی
commutating pole
U
قطب جابجاگری
commutating pole
U
قطب کمکی
elevated pole
U
قطب راصد
elevated pole
U
قطب نافر
consequent pole
U
قطب فرعی
double pole
U
دو قطبی
double pole
U
با دو قطب
main pole
U
قطب اصلی
pole mast
U
دکل یک تیکه
pole jumping
U
با گرفتن چوب در دست
pole jumping
U
جست
pole jumping
U
پرش با تیر
pole horse
U
اسب نزدیک به لبه داخلی مسیر
pole horse
U
یابوی عصار خانه
pole horse
U
اسب کنار مال بند
pole climbing
U
از تیر بالا رفتن
pole climber
U
رکاب
pole changing
U
تعویض قطب
pole changer
U
تعویض کننده قطب
pole armature
U
ارمیچر قطبی
pole arc
U
قوس قطب
one pole switch
U
کلید یک قطبی
neutral pole
U
قطب خنثی
negative pole
U
قطب منفی
negative pole
U
قطب منفی مغناطیس
pole shoe
U
کفش قطب
doubles pole
U
تیردوتایی
curtain pole
U
پایهپرده
wound pole
U
قطب مرکب
wooden pole
U
دکل چوبی
wooden pole
U
تیر چوبی
whisker pole
U
تیر وصل به دکل برای بادبانی دور از باد
tubular pole
U
دکل لولهای
to pole any thing up or down
U
چیزیرا سوی بالایا پایین هل دادن
three pole switch
U
کلید سه پل
the south pole
U
قطب جنوب
the north pole
U
قطب شمال
tent pole
U
دیرک چادر
fluted pole
U
پایهزهدار
pike pole
U
کلنگدوسردستهبلند
plain pole
U
پایهمسطح
pole position
U
آغازگاه
[ستاره شناسی]
[ارتش]
pole position
U
جلوتر از همه در صف
[مسابقه]
barge pole
U
چیز غیر قابلاعتماد
barber's pole
U
پایهایکهدر قدیمبیرونمغازهها در بریتانیا استفادهمیشد
tail pole
U
کابلخارجی
singles pole
U
تکپایه
roof pole
U
سقفبلند
pole tip
U
سرنوکتیزچوباسکی
pole shaft
U
چوباسکی
pole grip
U
دستهمتصلبهدست
tent pole
U
تیر چادر
ranging pole
U
شاخصهای مسافت یابی
ridge pole
U
کش دیرک افقی چادر
ridge pole
U
کش بالای شیروانی
South Pole
U
قطب جنوب
rel pole
U
قطب قرمز
Pole Star
U
Polaris
Pole Star
U
ستاره قطبی
Pole Star
U
جدی
totem pole
U
تیر یا چوبی که نقوش جانوران محافظ قبایل مختلف سرخ پوستان روی ان منقوش بوده
pole vault
U
پرش با نیزه
pole vault
U
بانیزه پریدن
pole vaults
U
پرش با نیزه
pole vaults
U
بانیزه پریدن
salient pole
U
قطب برجسته
single pole
U
چوبدستی تکی اسکی
single pole
U
تک قطب
ski pole
U
چوب اسکی بازی
ski pole
U
چوبدست اسکی
North Pole
U
قطب شمال
spinnaker pole
U
تیری که بادبان 3 گوشه به ان وصل میشود
pole changing switch
U
کلید تعویض قطب
double pole switch
U
کلید دو پل
shaded pole motor
U
موتور با قطب سایه دار
pole changing motor
U
موتور با قطبهای قابل تعویض
split pole motor
U
موتور با قطب چاکدار
split pole motor
U
موتور کمکی
extended pole piece
U
قطبک دراز شده
triple pole switch
U
کلید سه پل
magnetic north pole
U
قطب شمال مغناطیسی
magnetic pole sterngth
U
شدت قطب مغناطیسی
horn of pole piece
U
شاخ قطبک
free magnetic pole
U
قطب مغناطیسی ازاد
single pole cutout
U
فیوز تک پل
flage pole position
U
موقعیت میله پرچمی
pole post clamp
U
ترمینال
single pole switch
U
کلید یک پل
split pole converter
U
تبدیل گر با انشقاق قطب
celestial north pole
U
قطب شمال عالم
communicating pole winding
U
سیم پیچی قطب کمکی
commutating pole generator
U
مولد با قطب جابجاگر
commutating pole converter
U
تبدیل گر قطب کمکی
not touch something with a ten-foot pole
<idiom>
U
تصمیم گیری چیزی به طور کامل
single pole circuit breaker
U
مدارتکفطبشکننده
double pole circuit breaker
U
دوقطبمدارشکننده
celestial body south pole
U
قطب جنوب عالم
charge
U
موردحمایت
charge
U
پرکردن
take over in charge
U
تحت اختیار دراوردن
in charge
<adj.>
U
پاسخگو
in charge
<adj.>
U
مسئول
charge
U
بار الکتریکی
charge
U
متهم کردن
charge
U
خرج
charge
U
هزینه
charge
U
حمله اتهام
charge
U
مطالبه بها
charge some one with
U
به عهده کسی گذاشتن
charge
U
عهده دارکردن
charge
U
گماشتن
charge
U
بار مسئولیت
charge
U
وزن
like charge
U
شارژ همنام
like charge
U
قطبهای همنام
charge
U
بدهکار کردن
in charge
U
متصدی
charge
U
متهم ساختن
(in) charge of something
<idiom>
U
مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
in charge
<idiom>
U
مسئول بودن
in the charge of
<idiom>
U
تحت مراقب یا نظارت
take over in charge
U
تصدی
charge
U
زیربار کشیدن
charge
U
عهده داری
charge
U
تصدی
charge
U
وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charge
U
1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge
U
پر کردن
charge
U
خطای حمله
charge
U
دستگاه با ماده منفجره
charge
U
حمله به حریف
on charge of
U
به اتهام
charge
U
اتهام
charge
U
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge
U
خرج منفجره
charge
U
شارژ کردن شارژ
charge
U
بار کردن
be charge with
U
متهم شدن به
charge
U
مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charge
U
محفظهای
charge
U
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge
U
جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge
U
بار
charge
U
خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge
U
که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
to give in charge
U
تسلیم کردن
to give in charge
U
سپردن
cover charge
U
مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
to charge a gun
U
خرج در تفنگ گذاشتن
telephone charge
U
هزینه تلفن
space charge
U
بار پیرامونی
soaking charge
U
بار سولفات زدای
snow charge
U
بار برف
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com