Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 113 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
playing cards
U
ورق بازی , برگ
playing cards
U
ورق گنجفه
playing cards
U
گنجفه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
playing
U
رقابت
playing
U
نواختن ساز و غیره سرگرمی مخصوص
playing
U
بازی
playing
U
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
playing
U
بازی کردن
playing
U
خلاصی داشتن
playing
U
خلاصی بازی
playing
U
حرکت ازاد
playing
U
تفریح بازی کردن
playing
U
تفریح کردن ساز زدن
playing
U
ضربه به توپ
playing
U
شرکت درمسابقه انفرادی
playing
U
کیفیت یاسبک بازی
playing
U
اداره مسابقه
playing
U
نمایش نمایشنامه
playing
U
روی صحنهء نمایش فاهرشدن
playing
U
رل بازی کردن
playing
U
زدن
playing
U
الت موسیقی نواختن
playing
U
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
long playing
U
صفحه 33 دور
playing coach
U
مربی
playing area
U
محدوده زمین
playing court
U
زمین بازی
playing the board
U
بازی بر صفحه
playing fields
U
زمین فوتبال
playing the board
U
بازی فی نفسه
playing the man
U
بازی با حریف
playing the man
U
بازی روانی
playing time
U
مدت بازی
playing surface
U
مسطحمیزبازی
playing window
U
پنجرهنمایش
game playing
U
playing computerizedgame
playing dead
U
مرده نمایی
playing fields
U
زمین بازی
playing card
U
ورق بازی , برگ
playing field
U
زمین بازی
playing field
U
میدان بازی
playing card
U
ورق گنجفه
playing card
U
گنجفه
playing fields
U
میدان بازی
role playing
U
نقش گزاری
role-playing
U
نقش گزاری
playing field
U
زمین فوتبال
computerized game playing
U
بازیهای کامپیوتری
in the cards
<idiom>
U
انتظار داشتن
cards
U
برگ
cards
U
ماشینی که در کارت پانچ سوراخ ایجاد میکند
cards
U
قطعه کوچکی از کاغذ یا پلاستیک
cards
U
یک کارت پانچ
cards
U
امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
cards
U
برگه
cards
U
ماشین پرداخت پارچه
cards
U
پنبه زنی
cards
U
ورق بازی کردن
cards
U
کارت تبریک کارت عضویت
cards
U
مقوا
cards
U
کارت ویزیت بلیط
cards
U
کارت
cards
U
ورق بازی گنجفه
cards
U
ورق
cards
U
فرمی که حاوی تخته اصلی است که روی آن تختههای حلقوی چاپ شده قابل نصب هستند تا یک سیستم انعط اف پذیر ایجاد شود
cards
U
تخته مدار چاپ شده که به سیستم متصل است برای افزایش کارایی آن
cards
U
کارتی با سوراخهای پانچ شده روی آن برای نمایش داده
cards
U
وسیلهای که داده کارت پانچ را به حالتی کا قابل دریافت برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند
cards
U
خط ی از اطلاعات پانچ شده درباره یک حرف که موازی با قسمت کوتاه تر کارت است
cards
U
وسیلهای که به طور خودکار کارت پانچ را درون دستگاه خواننده قرار میدهد
cards
U
بخشی از ستون کارت که برای یک نوع داده در نظر گرفته شده است
cards
U
روشی که در آن سطرها و ستون ها طوری مرتب می شوند که نشان دهنده فیلدهای دادهای و حروف در کارت پانچ باشند
cards
U
بخشی از حافظه که حاوی نمایش داقیق اطلاعات روی کارت است
cards
U
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
cards
U
ورقه نصب مواد که روی آن قط عات الکترونیکی قابل نصبند
cards
U
برنامه کوتاهی که داده را از کارت پانچ به حافظه اصلی منتقل میکند
cards
U
وسیلهای که داده را از پشت کارت شناسایی یا کارت اعتباری می خواند
cards
U
ترکیبی از سوراخهای پانچ شده که معرف حروف روی پانچ کارت است
cards
U
مجموعهای از شیارهای فلزی در انتهای لبه و روی سطح کارت که باعث ورود آن دراتصال لبه و ایجاد تماس الکتریکی میشود.
cards
U
مین فلز برای تختههای مدار
cards
U
سوراخی که در موازات بلندترین لبه کارت قرار دارد
cards
U
تختهای که شامل درایو دیسک سخت است و نیز واسطهای مورد نیاز الکترونیکی که قابل ورود به سیستم هستند
cards
U
کارتی که فقط حاوی شیارهای هادی است بین اتصال کارت اصلی و کارت اضافی که باعث میشود کارت اضافه به آسانی کارکند و بررسی شود در خارج از محفظه آن
playing field for American football
U
زمینبازیفوتبالامریکایی
Playing football is not my idea of fun .
U
فوتبال هم بنظر من تفریح نشد
playing field for Canadian football
U
زمینبازیفوتبالکانادایی
house of cards
U
ساختمان سست بنیاد
[اصطلاح مجازی]
play one's cards right
<idiom>
U
از فرصتهای خود سودبردن
house of cards
<idiom>
U
vaccination cards
U
دفترچه های واکسیناسیون
show one's cards
<idiom>
U
برگ آس را رونکردن
stack the cards
<idiom>
U
برای کسی نقشه کشیدن
vaccination cards
U
دفترچه های مایه کوبی
house of cards
U
ساختمان با ورقهای پاسور
house of cards
U
طرح پوشالی
[اصطلاح مجازی ]
To deal the cards .
U
ورق دادن
To play cards .
U
ورق بازی کردن
control cards
U
کارتهای کنترل
to show ones cards
U
قصد خودرا اشکارکردن
green cards
U
کارت سبز
program cards
U
کارتهای برنامه
To cheat at cards.
U
درقمار ( ورق بازی ) تقلب کردن
report cards
U
کارنامه
identity cards
U
شناسنامه
credit cards
U
کارت اعتباری
To stack the cards .
U
ورق زدن ( تقلب درقمار )
credit cards
U
کارت یاورقه خرید نسیه
put one's cards on the table
<idiom>
U
رک بودن
Shall we play a game of cards?
U
یک مسابقه ورق با هم بازی بکنیم؟
lay one's cards on the table
<idiom>
U
صادقانه معامله کردن
hold all the trump cards
<idiom>
U
کنترل کامل داشتن
I fiddled afew invitation cards.
U
باهر کلکی بود چند تا کارت دعوت گیر آوردم
To reveal ones intentions (aims). To put ones cards on the table.
U
دست خود را رو کردن
Recent search history
Forum search
Search history is
off
.
Activate
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
✘
ض
ص
ث
ق
ف
غ
ع
ه
خ
ح
ج
چ
◀—
ش
س
ئ
ی
ب
ل
أ
آ
ا
ت
ن
م
ک
گ
[]
ظ
ط
ژ
ز
ر
ذ
د
پ
ؤ
و
ء
.
!
؟
()
نیم فاصله
Space
نیم فاصله
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com
Close
Previous
Next
Loading...