English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
plaster charge U خرج شراپنل
plaster charge U خرج انفجاری افشان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
plaster U اندود کردن
plaster U مشمع انداختن روی
plaster U ضمادانداختن
plaster U گچ مالیدن
plaster U گچ زدن
plaster U گچ کاری کردن اندود
plaster U خمیر مخصوص اندوددیوار و سقف
plaster U گچ
plaster U دیوار را با گچ و ساروج اندود کردن
plaster powder U گرد گچ
plaster background U دورنمای گچ کاری
plaster background U مایه گچ کاری سفیدکاری ساختمان
plaster lime U اهک اندودکاری
sticking plaster U مشمع چسب دار مخصوص روی زخم
mustard plaster U مشمع خردل
plaster finish U اندود گچ
plaster casts U ریخته گری گچی
plaster casts U قالبگیری گچی
plaster casts U گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
plaster cast U ریخته گری گچی
plaster cast U قالبگیری گچی
plaster cast U گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
plaster of Paris U گچ مجسمه سازی
plaster of Paris U گچ زنده
plaster of Paris U گچ ویژه شکسته بندی و قالب گیری
plaster of Paris U گچ پاریس
plaster powder U گچ نرم
plaster stone U سنگ گچ
land plaster U گج
land plaster U صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود
plaster bat U گچلعابمخصوصفروفسفالی
lime plaster U اندود اهک
plaster works U گچکاری
to plaster any one with praise U تعریف زیادبار کسی کردن
plaster works U گچبری
plaster work U گچکاری
to plaster any one with praise U کسیرا زیاد ستودن
My left leg is in plaster . U پای چپ؟ را گچ گرفته اند
render plaster on the wall U گچ مالیدن
render plaster on the wall U اندود کردن
Patience is a plaster for all sores . <proverb> U صبر,درمان هر دردیست .
smooth plaster surface U پاکیزه کردن
plaster of clay and straw U کاهگل
plaster of lime and ashes U ساروج
plaster cutting knife U کارد گچبری
in the charge of <idiom> U تحت مراقب یا نظارت
in charge <idiom> U مسئول بودن
(in) charge of something <idiom> U مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
take over in charge U تصدی
charge some one with U به عهده کسی گذاشتن
on charge of U به اتهام
in charge <adj.> U پاسخگو
be charge with U متهم شدن به
like charge U شارژ همنام
like charge U قطبهای همنام
in charge U متصدی
in charge <adj.> U مسئول
take over in charge U تحت اختیار دراوردن
charge U دستگاه با ماده منفجره
charge U زیربار کشیدن
charge U وزن
charge U هزینه
charge U خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge U بار
charge U موردحمایت
charge U پر کردن
charge U حمله اتهام
charge U عهده داری
charge U بار مسئولیت
charge U خرج منفجره
charge U عهده دارکردن
charge U متهم ساختن
charge U مطالبه بها
charge U پرکردن
charge U بار الکتریکی
charge U متهم کردن
charge U گماشتن
charge U خرج
charge U جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge U خطای حمله
charge U مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charge U محفظهای
charge U که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charge U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge U وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charge U 1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge U تصدی
charge U بدهکار کردن
charge U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge U اتهام
charge U بار کردن
charge U شارژ کردن شارژ
charge U حمله به حریف
snow charge U بار برف
soaking charge U بار سولفات زدای
shaped charge U خرج مقعر
sticky charge U خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
spotting charge U خرج مشقی برای تصحیحات دیدبانی خرج مخصوص تنظیم تیر
space charge U بار پیرامونی
static charge U برق ساکن
space charge U ناحیه بار فضا
statement of charge U اعلام اتهامات
sprining charge U خرج چال کننده یا گود کننده
statement of charge U مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
sticky charge U خرج چسبنده
shaped charge U خرج گود
cratering charge U خرج مخصوص تهیه چاله تخریب
point charge U بار نقطهای
pole charge U خرج دستکی
pole charge U خرج میلهای
powder charge U خرج باروت
powder charge U خرج پرتاب گلوله
propellant charge U خرج پرتاب
propelling charge U خرج پرتاب
propelling charge U خرج
reduced charge U خرج کمتر یا پایین تر توپ
residual charge U بار الکتریکی مانده
satchel charge U خرج خورجینی
positive charge U بار مثبت
satchel charge U خرج کیسهای
section charge U خرج چند قسمتی
section charge U خرج جزء جزء
spinning charge U بار چرخان
supplementary charge U خرج تکمیلی
charge carrier U حامل بار [فیزیک] [شیمی] [مهندسی]
export charge U هزینه صادرات
export charge U تعرفه صادرات
import charge U تعرفه واردات
import charge U هزینه واردات
import charge U حقوق واردات
electrostatic charge U بار الکتریسیته ساکن [که در اثر مالش بوجود می آید.]
physician in charge U دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
export charge U حقوق صادرات
elementary charge U بار بنیادی [فیزیک]
elementary charge U بار الکترون [فیزیک]
explosive charge U دستگاه با ماده منفجره
bursting charge U دستگاه با ماده منفجره
to charge the battery U باتری را بار کردن
doctor in charge U دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
zero charge potential U پتانسیل بار صفر
volume charge U بار حجمی
unlike charge U قطب غیر همنام
trickle charge U پر کردن اهسته
total charge U بارگذاری کامل
toll charge U باج
to give in charge U سپردن
to give in charge U تسلیم کردن
to charge a gun U خرج در تفنگ گذاشتن
telephone charge U هزینه تلفن
tapering charge U پر کردن شیبدار
surface charge U بار سطحی
charge indicator U اندازهشارژ
baton charge U حرکترو بهجلو بوسیلهپلیسباتونبدست
What's the charge per hour? U کرایه هر ساعت چقدر است؟
minimum charge U حداقل هزینه
minimum charge U حداقل قیمت
What's the charge per day? U اجاره آن برای یک روز چقدر است؟
What's the charge per week? U اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
What's the charge per mile? U اجاره هر مایل چقدر است؟
Do you charge for the baby? U آیا برای بچه ها هم پول میگیرید؟
What is the charge per day? U کرایه روزانه چقدر است؟
community charge U گونهایمالیات
charge nurse U سر پرستار
charge hand U کارگر معمولی
supplementary charge U خرج یدکی خرج اضافی
partial charge U بار جزیی
detonation charge U خرج تلاش
collection charge U هزینه وصول
coke per charge U ذغال کک شارژ
charge with a fault U تخط ئه کردن
charge pits U چالههای خرج
charge of the electron U بار الکترون
charge neutrality U خنثایی بار
charge neutrality U تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
charge density U چگالی بار
charge daffaires U شارژدافر
charge d'affaires U شارژ دافر
charge d'affaires U کاردار سفارت
collection charge U هزینه وصول مطالبات
condenser charge U بار خازن
detonation charge U خرج انفجار
detonating charge U چاشنی
detonating charge U خرج منفجر کننده
density of charge U چگالی بار برقی
deep charge U خرج عمیق دریایی
deep charge U خرج گود
cratering charge U خرج تخریب
counter charge U دعوی متقابل در امر جزایی
counter charge U تهمت متقابله
conservation of charge U بقای بار الکتریکی
charge d'affaires U نایب وزیر مختار
charge d'affaires U نایب سفارت
charge d'affaires U کاردار
bank charge U هزینههای بانکی
accumulator charge U بارگیری اکومولاتور
service charge U سرویس مهمانخانه وغیره
service charge U اضافه کار
service charge U انعام
tas de charge U پاطاق
charge sheets U ورقه حاوی مشخصات متهم
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com