Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 159 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
plain component
U
متن یا قسمت کشف یک پیام رمز
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
d.c. component
U
مولفه دی سی
component
U
جزء سازنده
component
U
عضو قسمت
component
U
جزء ساختمانی
component
U
قطعه
component
U
عنصر
component
U
خطای ناشی از یک وسیله مشکل دار ونه برنامه نویس نادرست
component
U
تعداد اعضای الکترونیکی در واحد مسافت در روی یک PCB
component
U
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
component
U
همنه
component
U
مولفه
component
U
جزء
component
U
ترکیب دهنده
component
U
اجزاء
component
U
ترکیب کننده
component
U
قسمت
component
U
عضو
component
U
همنهند
component
U
جسمهای ترکیب کننده
component
U
سازا
component
U
جزء در شیمی
component
U
سازنده
component
U
مولفه بردار
component
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component operation
U
عناصر عملیاتی
discrete component
U
با مولفههای گسسته
discrete component
U
مولفه گسسته
electric component
U
قطعه الکتریکی
frequency component
U
اجزای فرکانس
homopolar component
U
مولفه همقطب
component forces
U
نیروهای مولفه
component forces
U
نیروهای تشکیل دهنده یک یکان یکانهای تابعه قسمتهای تابعه یک عملیات مشترک
component efficiency
U
میزانی برای اندازه گیری بازده یک قسمت از یک ماشین
component drawing
U
رسم قطعات
component drawing
U
رسم جزیی
component command
U
قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
component part
U
جزء ساختمان
active component
U
مولفه موثر
building component
U
اجزای ساختمان
army component
U
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
zero sequence component
U
مولفه همقطب
idle component
U
اجزاء کور
range component
U
عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
reactive component
U
جریان هرز
service component
U
نیروی مسلح
service component
U
نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات
tangential component
U
مولفه مماسی
three component theory
U
نظریه سه مولفهای
wattless component
U
جریان هرز
wattless component
U
جریان کور
wind component
U
شاخه سمتی باد
out of phase component
U
مولفه بیرون از فاز
one component system
U
سیستم یک جزیی
navy component
U
نیروی دریایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
national component
U
هر کدام از نیروهای مسلح مربوط به هر ملت در عملیات چند کشوری
magnetic component
U
قطعه مغناطیسی
component life
U
عمر قانونی یک وسیله
wind component
U
مولفه مربوط به باد
task component
U
بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
plain
U
ساده پوست کنده
plain
U
بدقیافه
plain
U
شکوه
plain
U
شکوه کردن
plain
U
دشت
plain
U
دشت هامون
plain
U
میدان
plain
U
غیر رسمی جلگه
plain
U
لباس غیرنظامی
plain
U
تخت
plain
U
میدان یا محوطه جنگ
plain
U
پهن
plain
U
مسطح
plain
U
هموار
plain
U
صاف برابر
plain
U
واضح
plain
U
جلگه
plain
U
ساده
plain
U
رک وساده
plain
U
اشکار
integrate electronic component
U
قطعه الکترونیکی مجتمع
inductance component of spark
U
پخش القایی جرقه
single component gases
U
گازهای تک جزیی
solid state component
U
مولفهء حالت جامد
component change order
U
دستورالعمل تغییر یک نیروی شرکت کننده در عملیات
deflection component of trail
U
شاخه سمتی مسیر
capacity component of spark
U
بخش فرفیتی جرقه
air force component
U
نیروی هوایی شرکت کننده در عملیات
component end item
U
قطعات و اقلام تجهیزات عمده
component of a symmetrical system
U
مولفه دستگاه متوازن
component change order
U
دستور تغییر قطعات یک وسیله
air force component
U
نیروی هوایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
deflection component of trail
U
شاخه سمتی معبر حرکت
plain spoken
U
رک گو
plain text
U
متن کشف
plain spoken
U
یر راست
plain spoken
U
بی پرده
plain weave
U
پارچه ساده بافت
plain weave
U
بافت ساده
plain text
U
متن واضح و اشکار
plain vertical
U
خط افق
plain vertical
U
سطح افق
plain text
U
پیام کشف
plain design
U
طرح بدون نقش و نگاره
outwash plain
U
آبشستهشدهبینمک
plain chocolate
U
شکلاتخالص
plain flour
U
آردخالص
as plain as a pikestaff
<idiom>
U
مثل شیربرنج
[قیافه]
plain weave
U
بافت حصیری
plain pole
U
پایهمسطح
plain design
U
طرح کف ساده
plain paper
U
کاغذ بی نقش
plain weave
U
بافت ساده زیر و رو
[معمولا قسمت گلیم بافت فرش را به این صورت می بافند.]
strand plain
U
کران دشت
abyssal plain
U
جلگهژرف
plain spoken
U
رک
plain sailing
U
پیشرفت بدون مانع
plain rib
U
تیغه ساده
plain concrete
U
بتن بدون ارماتور
plain concrete
U
بتن معمولی
plain clothes
U
ساده پوش
plain clothes
U
غیر نظامی پوش
plain bearing
U
یاتاقان ساچمهای
plain bearing
U
یاتاقان تخت
in plain english
U
پوست کنده
in plain english
U
به انگلیسی ساده
plain-clothes
U
ساده پوش
plain speaking
U
رک گویی
flood plain
U
دشت سیلابی
plain washer
U
واشر تخت
flat plain
U
دشت هموار
plain concrete
U
بتن غیرمسلح
plain coordinates
U
مختصات افقی
plain coordinates
U
مختصات مسطحه
plain paper
U
کاغذ ساده
plain hearted
U
بی تزویر
plain hearted
U
ساده دل
plain grinder
U
دستگاه چرخ سمباده مدور
plain flap
U
فلپی که لایه فراربال را تشکیل میدهد
plain flap
U
فلپ ساده
plain dress
U
لباس غیر نظامی
plain dealing
U
بیرپا
plain dealing
U
راست
plain dealing
U
بازی
plain dealing
U
سودای درست
plain dealing
U
معامله راست حسینی راست باز
plain dealing
U
درست
plain-clothes
U
غیر نظامی پوش
regular weave
[plain]
U
بافت معمولی و ساده
balanced plain weave
U
بافت ساده یک رو یک زیر
balanced plain weave
U
گلیم باف فرش
This is plain highway robbery .
U
این که اسمش لخت کردن است ( پول زیادی گرفتن )
In simple (plain) English.
U
به انگلیسی ساده
Plain food (dress).
U
غذا ( لباس ) ساده
plain gypsum lath
[توفان سنگ و گچ مسطح]
plain milling cutter
U
دستگاه فرز غلطکی
plain carbon steel
U
فولاد کربن غیرالیاژی
plain clothes man
U
کاراگاه یا ماموردیگرشهربانی که لباس غیرنظامی می پوشد
plain carbon tool steel
U
فولاد ابزار غیرالیاژی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com