Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
pilot line operation
U
کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pilot line production
U
تولید به حداقل در کارخانجات نظامی
on line operation
U
عملکرد درون خطی
on line operation
U
عمل درون خطی
off line operation
U
عملکرد برون خطی
pilot
U
راننده
pilot
U
راننده قایق روی یخ
pilot
U
ناخدا
pilot
U
زبان برنامه نویسی کامپیوتری که از قالب مبتنی بر متن استفاده می کنند و در آموزش کامپیوتر به کار می رود
pilot
U
Teaching or InquiryLearning Programming یک زبان برنامه نویسی
pilot
U
زبان پایلوت
first pilot
U
خلبان اول
first pilot
U
سرخلبان سرملوان
pilot
U
پیلوت
pilot
U
ناوبری کردن
pilot
U
راهنمای ناوبری
pilot
U
راندن ازمایشی
pilot
U
رهبری کردن خلبانی کردن
pilot
U
پیلوت چراغ راهنما
pilot
U
اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
pilot
U
خلبان هواپیما راننده کشتی
pilot
U
لیدر
co pilot
U
کمک خلبان
co-pilot
U
کمک خلبان
pilot
U
رهبر
pilot
U
راهنمای ناو راهنمایی کردن
pilot
U
خلبان
test pilot
U
خلبان ازمایش کننده هواپیما
helicopter pilot
U
خلبان هلیکوپتر
[شغل]
[حمل و نقل هوایی]
automatic pilot
[A/P]
U
خلبان اتوماتیک
[حمل و نقل هوایی]
pilot bearing
U
بلبرینگ لغزنده
pilot cell
U
پیل راهنما
pilot burner
U
پیلوت
pilot model
U
نمونه ازمایشی
pilot burner
U
چراغ کوچک اجاق گاز وامثال ان
pilot brush
U
زغال راهنما
pilot book
U
direction sailing
pilot bearing
U
بلبرینگ کلاج
pilot ballon
U
بالون اکتشافی
pilot charges
U
هزینههای راهنما
automatic pilot
U
خلبان اتوماتیک
automatic pilot
U
وسیله تثبیت خودکار مسیرتقرب هواپیما تثبیت کننده خودکار مسیر
pilot chart
U
نقشههای راهنمای دریایی نقشه ناوبری دریایی
pilot engine
U
ماشینی که راه را برای ماشین دیگر صاف و اماده میسازد
helicopter pilot
U
خلبان چرخبال
[شغل]
[حمل و نقل هوایی]
pilot model
U
مدل یا قالب نمونه اولیه وسایل و ماشین الات یاقطعات
pilot lamp
U
لامپ پیلوت
pilot lamp
U
لامپ کنترل
pilot lamp
U
لامپ خبر
pilot injection
U
تزریق مقدماتی
pilot house
U
پل فرماندهی
pilot house
U
اطاق سکان
automatic pilot
U
دستگاه خودکار هدایت کشتی وهواپیما
automatic pilot
[A/P]
U
خلبان خودکار
[حمل و نقل هوایی]
one should not drop the pilot
U
شخص نباید رایزنی راکه بدواطمینان پیدا کرده است رها کند
pilot valve
U
سوپاپ تنظیم
pilot's trace
U
کالک راهنمای خلبان هواپیما
pilot's trace
U
کالک دستی خلبان
reference pilot
U
نمونه مرجع
gyro pilot
U
سیستم هدایت خودکار ناو هدایت ژیروسکوپی ناو هدایت نجومی خودکار ناو
How can I make such pilot
U
چگونه میتوانم با خلبان جمله بسازم
coast pilot
U
کتاب راهنمای ساحلی راهنمای ساحلی
paragliding pilot
U
خلبانپاراگلایدور
pilot lights
U
پیلوت
pilot lights
U
افروزک
pilot tunnel
U
تونل کوچکی که جلو تونل اصلی حفر میشود تا شیب وسمت واقعی تونل اصلی که بایستی حفر گردد تعیین شودو به تونل راهنما معروف است
pilot study
U
بررسی مقدماتی
pilot master
U
سر راهنما
pilot materials
U
وسایل و دست ابزارهای ماشین سازی یا مدل سازی
pilot method
U
عمل ازمایش سیستم کامپیوتری در یک ناحیه بجای ازمایش ان در محدوده گستردهای از فعالیت ها
pilot model
U
مدل ازمایشی
pilot lights
U
شمعک
pilot motor
U
موتور کوچک
pilot officer
U
ستوان دوم هوایی
pilot rudder
U
تیغه سکان مانور ناو
pilot production
U
تولید نمونه
pilot plant
U
کارگاه نمونه
pilot plant
U
واحد ازمایش صنعتی
pilot plant
U
کارخانه نمونه
pilot gas tube
U
پیلوتلولهگاز
clutch pilot bearing
U
زغال کلاچ
clutch pilot bearing
U
بلبرینگ کلاچ
line to line spacing
U
فاصله سطور
line to line fault
U
تماس خطوط
line to line fault
U
اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault
U
اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault
U
اتصال کوتاه دوقطبی
line to line voltage
U
ولتاژ بین دو خط
line by line analysis
U
تجزیه سطر به سطر
line to line voltage
U
ولتاژ زنجیر شده
line by line milling
U
فرز کردن سطری
line by line milling
U
فرز کردن سطر به سطر
operation
U
دستور برنامه که کاری انجام نمیدهد
operation
U
مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
operation
U
ترتیب ای که عملیات دستور انجام می شوند
operation
U
بخشی از دستور زبان اسمبلی که حاوی نشانههای کد اجرا باشد
operation
U
به اجرا
operation
U
سخت افزار مبدل دستور که ماشین
operation
U
بخشی از حلقه ماشین در حین اجرای دستور
operation
U
بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند
operation
U
عمل منط قی که از دو ورودی یک خروجی تولید میکند
operation
U
دستور بعدی برای اجرا را می خوانند
operation
U
عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه
operation
U
ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
operation
U
کار کردن
come into operation
U
قابل اجرا شدن
to come into operation
U
دایر شدن
to come into operation
U
قابل اجراشدن
to come into operation
U
بکار افتادن
operation
U
به کارانداختن
either or operation
U
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
either way operation
U
ارسال داده در یک جهت روی کانال دوجهته
operation
U
کارکرد
operation
U
عملی منط قی روی تعداد عملوند مربوط به قوانین جبربول
operation immediate
U
اقدام سریع
not operation
U
عمل نفی
not operation
U
عمل نقض
operation
U
اداره
operation
U
گرداندن
operation
U
عمل جراحی عمل
operation
U
گردش
operation
U
وابسته به عمل عملکرد
operation
U
بهره برداری
co-operation
U
کار مشترک
to come into operation
U
قابل اجرا شدن
to come into operation
U
کاربرد پذیر شدن
to come into operation
U
قانون شدن
to come into operation
U
قانونی درست شدن
one way only operation
U
عملکردتنها یک طرفه
one way only operation
U
عملکرد فقط یک طرفه
co-operation
U
همکاری مشترک
or operation
U
عمل یا
operation
U
عملکرد
operation
U
عمل
operation
U
دستوری که نیاز به آدرس کردن اش نداشته باشد
operation
U
درستور العمل ریاضی که بر روی داده انجام میشود
operation
U
آزمایش هایی برای برنامه و آمادگی داده را بررسی می کنند
operation
U
1-عملیات روی دو عملوند. 2-عملیات روی عملوند به صورت دودویی
operation
U
فرآیندی که روی بلاکی از داده انجام میشود
operation
U
گردش جنبش
operation
U
کار
operation
U
عملیات
operation
U
عمل کردن
operation
U
عمل جراحی
operation
U
کارکردن با یک وسیله
two way simultaneous operation
U
عملکرد همزمان دو طرفه
unary operation
U
عملیات محاسبه روی یک عملوند مثل عمل منط قی NOT
molding operation
U
قالب کاری
molding operation
U
فرم کاری
transfer operation
U
عمل انتقال
transformer operation
U
عملکرد یا طرزکارترانسفورماتور
dagger operation
U
عمل خنجری
cycle of operation
U
جریان عمل جنگ افزار
cycle of operation
U
دوره عمل سلاح
two way alternate operation
U
عملکرد متناوب دو طرفه عملکرد جانشین دوگانه
unary operation
U
عمل یگانی
conversational operation
U
عملیات محاورهای
monadic operation
U
عملکرد تکین
n ary operation
U
عمل N تاییN
destructive operation
U
عملیات مخرب
emergency operation
U
کارکرد
emergency operation
U
بهره برداری اضطراری
multijob operation
U
عملیات چند کاره
monadic operation
U
عملکرد یگانه
telephone operation
U
عملکرد تلفن
telephone operation
U
طرز کار تلفن کار تلفن
dyadic operation
U
عملکرد دوتایی
dyadic operation
U
عمل دودویی با استفاده از دو عملوند دودویی
dyadic operation
U
عمل دوتایی
duplex operation
U
کارکرد یا عملکرد دوبل مکالمه تلفنی دو طرفه
dual operation
U
عمل همزاد
the breathing operation
U
کاردم زدن عمل تنفس
the four fundamental operation
U
چهارعمل اصلی
the machine is in operation
U
ماشین در گردش است ماشین دایر است
equivalence operation
U
عمل هم ارزی
contouring operation
U
فرم کاری
method of operation
U
روش کار
manual operation
U
عملیات دستی
cesarian operation
U
عمل بچه دراوردن ازغیرمجرای طبیعی
manual operation
U
عمل دستی
majority operation
U
عمل اکثریت
logical operation
U
عملکرد منطقی
logical operation
U
عمل منطقی
boolean operation
U
عمل منط قی روی چند عملوند با استفاده از قوانین جبر بول
logic operation
U
عمل منطقی
boolean operation
U
عملگر منط قی مثل " و" و " یا " و...
boolean operation
U
کلمه دودویی که در آن هر بیت نشان دهنده درست یا نادرست است با استفاده از اعداد 0 و 1
boolean operation
U
یکی از دو مقدار ممکن درست یا نادرست
boolean operation
U
عمل منط قی که از دو کلمه یک نتیجه ایجاد میکند مثال " و "
method of operation
U
طرز کار
method of operation
U
عملکرد
milling operation
U
فرزکاری
contouring operation
U
کار فرم دهی
unattended operation
U
عملکرد بی مراقب
unattended operation
U
سیستمی که بدون نیاز به اپراتور یا شخص دیگر برای بررسی کار میکند
unattended operation
U
هملکرد مراقبت نشده
unattended operation
U
عملکردبی مراقب
continous operation
U
عملکرد پایدار
continous operation
U
کار دائمی
concurrent operation
U
عملکرد همزمان
concept of operation
U
تدبیر عملیاتی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com