English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 121 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pilot injection U تزریق مقدماتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
injection U پاشش
injection U داروی تزریق کردنی
injection U تنقیه
injection U اماله
injection U تزریق
injection well U چاه تغذیه
injection grid U شبکه تزریق
injection engine U ماشینی که بوسیله تزریق اب سرد بخارانرامنقبض میکنند
injection efficiency U بازده تزریق
injection carburator U کاربراتور تزریقی یا پاشنده
injection capacity U فرفیت پاشش
chemical injection U تزریق شیمیایی
injection capacity U فرفیت تزریق
hypodermic injection U تزریق زیر جلدی تزریق پوستی
gas injection U پاشش بنزین
contra injection U تزریق قطرات ریزسوخت درخلاف جهت جریان هوا
emulsion injection U تزریق مصنوعی شیره قیر به داخل خاک
gas injection U تزریق بنزین
fule injection U تزریق سوخت
fuel injection U سوخت رسانی
injection moulding U روش قالب گیری تزریقی
water injection U پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
injection timing U تنظیم مقدار تزریق
injection pump U پمپ انژکتور
injection point U نقطه تزریق
injection point U نقطه پاشش
injection of money U تزریق پول
injection molding U ریخته گری تزریقی
injection molding U قالبگیری تزریقی
injection level U سطح تزریق
mud injection U تزریق گل
orbital injection U دادن سرعت لازم برای چرخش دور یک مدار به سفینه فضایی
low level injection U تزریق کم
gas injection method U روش تزریق گاز
petrol injection pump U پمپ تزریق بنزین
petrol injection motor U موتور تزریق بنزینی
integrated injection logic U IIL
fuel injection system U سیستم تزریق سوخت
airless solid injection U تزریق بدون کمپرسور
mud injection hose U لولهتزریقرسوب
blast injection engine U موتور تزریق دم
low level injection efficiency U ضریب بهره تزریق در سطح پایین
pilot U رهبر
pilot U راندن ازمایشی
pilot U راهنمای ناو راهنمایی کردن
pilot U ناوبری کردن
pilot U راهنمای ناوبری
pilot U رهبری کردن خلبانی کردن
pilot U پیلوت چراغ راهنما
pilot U اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
pilot U خلبان هواپیما راننده کشتی
pilot U زبان برنامه نویسی کامپیوتری که از قالب مبتنی بر متن استفاده می کنند و در آموزش کامپیوتر به کار می رود
co-pilot U کمک خلبان
pilot U لیدر
pilot U راننده
pilot U راننده قایق روی یخ
first pilot U سرخلبان سرملوان
first pilot U خلبان اول
co pilot U کمک خلبان
pilot U پیلوت
pilot U خلبان
pilot U ناخدا
pilot U زبان پایلوت
pilot U Teaching or InquiryLearning Programming یک زبان برنامه نویسی
reference pilot U نمونه مرجع
pilot's trace U کالک دستی خلبان
pilot's trace U کالک راهنمای خلبان هواپیما
pilot valve U سوپاپ تنظیم
pilot tunnel U تونل کوچکی که جلو تونل اصلی حفر میشود تا شیب وسمت واقعی تونل اصلی که بایستی حفر گردد تعیین شودو به تونل راهنما معروف است
pilot study U بررسی مقدماتی
pilot rudder U تیغه سکان مانور ناو
pilot production U تولید نمونه
pilot plant U واحد ازمایش صنعتی
pilot plant U کارخانه نمونه
pilot plant U کارگاه نمونه
pilot officer U ستوان دوم هوایی
pilot lights U افروزک
helicopter pilot U خلبان چرخبال [شغل] [حمل و نقل هوایی]
helicopter pilot U خلبان هلیکوپتر [شغل] [حمل و نقل هوایی]
automatic pilot [A/P] U خلبان اتوماتیک [حمل و نقل هوایی]
automatic pilot [A/P] U خلبان خودکار [حمل و نقل هوایی]
How can I make such pilot U چگونه میتوانم با خلبان جمله بسازم
paragliding pilot U خلبانپاراگلایدور
pilot lights U پیلوت
pilot lights U شمعک
pilot motor U موتور کوچک
pilot model U مدل ازمایشی
pilot burner U چراغ کوچک اجاق گاز وامثال ان
pilot brush U زغال راهنما
pilot book U direction sailing
pilot bearing U بلبرینگ لغزنده
pilot bearing U بلبرینگ کلاج
pilot ballon U بالون اکتشافی
pilot charges U هزینههای راهنما
one should not drop the pilot U شخص نباید رایزنی راکه بدواطمینان پیدا کرده است رها کند
automatic pilot U دستگاه خودکار هدایت کشتی وهواپیما
automatic pilot U وسیله تثبیت خودکار مسیرتقرب هواپیما تثبیت کننده خودکار مسیر
automatic pilot U خلبان اتوماتیک
test pilot U خلبان ازمایش کننده هواپیما
gyro pilot U سیستم هدایت خودکار ناو هدایت ژیروسکوپی ناو هدایت نجومی خودکار ناو
pilot burner U پیلوت
pilot cell U پیل راهنما
pilot chart U نقشههای راهنمای دریایی نقشه ناوبری دریایی
pilot model U مدل یا قالب نمونه اولیه وسایل و ماشین الات یاقطعات
pilot model U نمونه ازمایشی
pilot method U عمل ازمایش سیستم کامپیوتری در یک ناحیه بجای ازمایش ان در محدوده گستردهای از فعالیت ها
pilot materials U وسایل و دست ابزارهای ماشین سازی یا مدل سازی
pilot master U سر راهنما
coast pilot U کتاب راهنمای ساحلی راهنمای ساحلی
pilot lamp U لامپ پیلوت
pilot house U اطاق سکان
pilot lamp U لامپ کنترل
pilot lamp U لامپ خبر
pilot house U پل فرماندهی
pilot engine U ماشینی که راه را برای ماشین دیگر صاف و اماده میسازد
clutch pilot bearing U زغال کلاچ
clutch pilot bearing U بلبرینگ کلاچ
pilot line operation U کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
pilot gas tube U پیلوتلولهگاز
pilot line production U تولید به حداقل در کارخانجات نظامی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com