English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 125 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pilot's trace U کالک راهنمای خلبان هواپیما
pilot's trace U کالک دستی خلبان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
trace U رد یابی کردن نشان
trace U طرح کردن
trace U علامت باقیمانده روی یخ اسکیت راهنمای قلاب ماهیگیری
trace U رد الکترون
trace U تعقیب کردن
trace U پی بردن به
trace U پی کردن
trace U دنبال کردن
trace U نشانه
to trace the cause of anything U علت اصلی
to trace the cause of anything U چیزیراپیداکردن
value trace U اثر ارزشی
trace U رسم کردن
trace U ردیابی کردن
trace U روش تشخیص کارایی درست یک برنامه که وضعیت فعلی و محتوای ثباتها و متغیرها پس از هر دستورالعمل نوشته میشود
trace U برنامه تشخیص که برنامهای که رفع اشکال میشود را اجرا میکند در هر لحظه یک دستور و وضعیته و ثباتها را نمایش میدهد
trace U نقاط قط ع انتخابی که برنامه اجرا درآنجا توقف میشود و ثبات بررسی میشود
trace U اثر گذاشتن
trace U ضبط کردن کشیدن
trace U رسم کردن ترسیم کردن
trace U ردیابی کردن رد پا
trace U اثر
trace U نشان
trace U رد
trace U جای پا
trace U مقدار ناچیز ترسیم
trace U رسم
trace element U عنصر کم مقدار
To follow up (trace) something. U پی کاری را گرفتن
They found no trace of her . U ازاونشانی بدست نیامد
memory trace U رد یاد
logical trace U رد منطقی
we cannot trace the petitioner U نمیتوانم سابقه عرضحال دهنده را پیدا کنم
trace elements U عناصر کمیاب
trace conditioning U شرطی کردن ردی
trace compounds U ترکیبات کم مقدار
to trace the p of a person U دودمان کسی راپرسیدن نسبت کسی راتعیین کردن
stimulus trace U رد محرک
selective trace U ردیابی گزیده
radar trace U علامت رادار
To be on someone trail. To trace someone. U رد کسی را دنبال کردن
dark trace tube U لامپ تصویر تاریک
dark trace screen U صفحه تصویر تاریک
color trace recorder U رسام رنگی
He left no trace (mark,evidence). U اثری بجا نگذاشت
To follow up (trace) a matter (case). U موضوعی را دنبال کردن
pilot U راننده قایق روی یخ
pilot U رهبر
pilot U ناوبری کردن
pilot U راهنمای ناوبری
pilot U خلبان هواپیما راننده کشتی
pilot U ناخدا
pilot U زبان برنامه نویسی کامپیوتری که از قالب مبتنی بر متن استفاده می کنند و در آموزش کامپیوتر به کار می رود
pilot U Teaching or InquiryLearning Programming یک زبان برنامه نویسی
pilot U زبان پایلوت
pilot U پیلوت
pilot U لیدر
pilot U راننده
co-pilot U کمک خلبان
pilot U پیلوت چراغ راهنما
pilot U اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
pilot U رهبری کردن خلبانی کردن
co pilot U کمک خلبان
first pilot U سرخلبان سرملوان
first pilot U خلبان اول
pilot U راندن ازمایشی
pilot U خلبان
pilot U راهنمای ناو راهنمایی کردن
pilot lights U شمعک
reference pilot U نمونه مرجع
automatic pilot [A/P] U خلبان خودکار [حمل و نقل هوایی]
helicopter pilot U خلبان چرخبال [شغل] [حمل و نقل هوایی]
pilot valve U سوپاپ تنظیم
pilot tunnel U تونل کوچکی که جلو تونل اصلی حفر میشود تا شیب وسمت واقعی تونل اصلی که بایستی حفر گردد تعیین شودو به تونل راهنما معروف است
pilot lights U افروزک
helicopter pilot U خلبان هلیکوپتر [شغل] [حمل و نقل هوایی]
How can I make such pilot U چگونه میتوانم با خلبان جمله بسازم
paragliding pilot U خلبانپاراگلایدور
automatic pilot [A/P] U خلبان اتوماتیک [حمل و نقل هوایی]
pilot lights U پیلوت
pilot study U بررسی مقدماتی
pilot rudder U تیغه سکان مانور ناو
automatic pilot U دستگاه خودکار هدایت کشتی وهواپیما
pilot engine U ماشینی که راه را برای ماشین دیگر صاف و اماده میسازد
pilot chart U نقشههای راهنمای دریایی نقشه ناوبری دریایی
pilot cell U پیل راهنما
pilot burner U پیلوت
pilot burner U چراغ کوچک اجاق گاز وامثال ان
pilot brush U زغال راهنما
pilot book U direction sailing
pilot bearing U بلبرینگ لغزنده
pilot bearing U بلبرینگ کلاج
pilot ballon U بالون اکتشافی
pilot charges U هزینههای راهنما
one should not drop the pilot U شخص نباید رایزنی راکه بدواطمینان پیدا کرده است رها کند
gyro pilot U سیستم هدایت خودکار ناو هدایت ژیروسکوپی ناو هدایت نجومی خودکار ناو
coast pilot U کتاب راهنمای ساحلی راهنمای ساحلی
test pilot U خلبان ازمایش کننده هواپیما
automatic pilot U خلبان اتوماتیک
automatic pilot U وسیله تثبیت خودکار مسیرتقرب هواپیما تثبیت کننده خودکار مسیر
pilot house U اطاق سکان
pilot house U پل فرماندهی
pilot model U مدل یا قالب نمونه اولیه وسایل و ماشین الات یاقطعات
pilot model U مدل ازمایشی
pilot motor U موتور کوچک
pilot officer U ستوان دوم هوایی
pilot plant U کارگاه نمونه
pilot plant U کارخانه نمونه
pilot plant U واحد ازمایش صنعتی
pilot production U تولید نمونه
pilot model U نمونه ازمایشی
pilot method U عمل ازمایش سیستم کامپیوتری در یک ناحیه بجای ازمایش ان در محدوده گستردهای از فعالیت ها
pilot materials U وسایل و دست ابزارهای ماشین سازی یا مدل سازی
pilot master U سر راهنما
pilot injection U تزریق مقدماتی
pilot lamp U لامپ خبر
pilot lamp U لامپ کنترل
pilot lamp U لامپ پیلوت
clutch pilot bearing U بلبرینگ کلاچ
clutch pilot bearing U زغال کلاچ
pilot line operation U کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
pilot line production U تولید به حداقل در کارخانجات نظامی
pilot gas tube U پیلوتلولهگاز
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com