Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
pencil point tip
U
سرمدادیعلامتدار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pencil
U
مداد
whose pencil?
U
مداد که
whose pencil?
U
مداد کی
pencil
U
مداد رنگی
pencil
U
نقاشی مدادی
pencil
U
هر چیزی شبیه مداد
pencil
U
مدادی بامدادکشیدن
pencil
U
مداد ابرو
Whose pencil is this ?
U
این مداد مال کیست ؟
eyebrow pencil
U
مدادجشم
litho pencil
U
مدارکنته
pencil beam
U
شعاع نور بسیار باریک
pencil drawing
U
تصویر مدادی
hair pencil
U
قلم مو
john's pencil
U
مداد جان
pencil drawing
U
طرح مدادی
mechanical pencil
U
دماسنجگوشت
pencil mixer
U
ترکیب کننده مدادی
pencil case
U
مدادگیر
pencil sharpener
U
مدادتیزکن
lead pencil
U
مداد
slate pencil
U
قلم تخته سنگ
menthol pencil
U
قلم مانتول
menthol pencil
U
قلم سر درد
pencil beam
U
نور باریک
red pencil
U
تصحیح کردن
pencil mark
U
نشان مدادی
colored pencil
U
مداد رنگی
pencil case
U
جا مدادی
red pencil
U
عیب گرفتن
indelible pencil
U
مدادی که خط ان پاک نمیشود
red ochre pencil
U
گچآجری
pencil of silver nitrate
U
سنگ جهنم قلمی
nail whitener pencil
U
مدادسفیدکنندهناخن
pumice correcting pencil
U
مدادزبرمخصوصپاککردن
paper pencil test
U
ازمون نوشتاری
pencil-pleated heading
U
سرپلیسهمدادیشکل
point to point line
U
خط نقطه به نقطه
point to point network
U
شبکه نقطه به نقطه
point-to-point connection
U
اتصال نقطه به نقطه
0.42
[zero point four two]
[zero point forty-two]
[forty-two hundreths]
U
صفر ممیز چهار دو
[ریاضی]
far point
U
برد بینایی
try for point
U
تلاش برای کسب امتیاز
point
U
پوینت
point out
<idiom>
U
توضیح دادن
come to the point
<idiom>
U
به نکتهاصلی رسیدن
point
U
محل یا موقعیت
point
U
حد
point
U
نقطه گذاری کردن
point
U
نقطه نوک
point
U
دماغه
point
U
محل
point
U
مرکز راس حد
point
U
نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
point
U
درصد
point
U
محل شروع چیزی
point
U
نقط ه
point
U
که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
point
U
نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
point
U
نشان میدهد
point
U
جهت مرحله
beside the point
<idiom>
U
مسائل حاشیهای
point four
U
چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
point four
U
اصل چهار
three point
U
فن 3 امتیازی کشتی
in point
U
مناسب
zero point
U
نقطه صفر
to come to a point
U
بنوک رسیدن
zero point
U
نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
off the point
U
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
off the point
U
بطور نامربوط
point four
U
رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
not to the point
U
خارج از موضوع
to come to a point
U
باریک شدن
in point
U
بجا
The point is that…
U
چیزی که هست
point to point
U
1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
point to point
U
را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
point to point
U
پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
point to point
U
نقطه به نقطه
let point
U
امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
in point
U
در خور
to the point
U
بجا
to the point
U
مربوط بموضوع
way point
U
ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
off the point
U
بطور بی ربط
not to point
U
پرت بیجا
the point is
U
اصل مطلب این است
point
U
نوک
point
U
سر
point
U
نکته
point
U
ماده اصل
point
U
موضوع
point
U
جهت
point
U
درجه امتیاز بازی
point
U
نمره درس پوان
point
U
هدف
point
U
مسیر
point
U
مرحله قله
point
U
پایان
point
U
تیزکردن
near point
U
نقطه نزدیک
point
U
نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
to point to something
U
به چیزی اشاره کردن
not to point
U
بیرون از موضوع
Now he gets the point!
<idiom>
U
دوزاریش حالا افتاد!
[اصطلاح]
point
U
ممیز
[در کسر اعشاری]
[ریاضی]
off to a point
U
باریک شده نوک پیدامیکند
on the point of going
U
در شرف رفتن
to let it get to that point
U
اجازه دادن که به آنجا
[موقعیتی]
برسد
One point for you.
U
یک درجه امتیاز
[ بازی]
برای تو.
point
U
نقطه
to point to something
U
به چیزی متوجه کردن
point
U
گوشه دارکردن
point
U
نوکدار کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
point
U
قطبهای باطری یاپلاتین
point
U
نقطه گذاری کردن ممیز
point
U
اشاره کردن
point
U
رسد نوک
point
U
امتیاز
point
U
راس
point
U
سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
point
U
باریک کردن
point
U
محل مرکز
point
U
نوک گذاشتن
point
U
خاطر نشان کردن
point
U
نشان دادن
point
U
متوجه ساختن
point
U
مقصود
point
U
اصل
point
U
نشانه روی کردن
point
U
به سمت متوجه کردن
point
U
هدف گیری کردن
radix point
U
ممیز
quiescent point
U
نقطه استراحت
radix point
U
نقطه مبنا
point of regard
U
نقطه دید
point of inflexion
U
نقطه عطف
point of sale
U
محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
point of intersection
U
نقطه بهم رسید
point of intersection
U
نقطه تقاطع
point of intersection
U
نقطه تلاقی
rear point
U
اخرین قسمت عقب دار
rear point
U
قسمت نوک عقب دار
radix point
U
نقطه ممیز
point of loading
U
نقطه بارگیری
point of no return
U
نقطه حداکثر شعاع عمل هواپیما اخرین حد شعاع عمل هواپیما
point of presence
U
شماره دستیابی تلفن برای تامین کننده سرویس که برای اتصال به اینترنت از طریق مودم به کار می رود
reentry point
U
نقطه باز گذشت
point of sight
U
نقطه دید
point of support
U
نقطه اتکا
projection of a point
U
خطی که نقطه تصویرشده را بنقطه مقابل ان می پیوند د
projection of a point
U
تصویر نقطه
point spread
U
امتیاز قابل انتظار
principle point
U
مبداء اصلی
point style
U
شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
point system
U
شرط بندی براساس امتیاز
point target
U
هدف کوچک
point target
U
اماج نقطهای
preequivalence point
U
پیش از نقطه هم ارزی
pour point
U
نقطه سیلان
pour point
U
نقطه ریزش
potatoes and point
U
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
point size
U
برای اندازه گیری نوع یا متن
pull up point
U
نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
point size
U
اینچ
point of support
U
تکیه گاه
point of symmetry
U
نقطه تقارن
symmetry point
U
نقطه تقارن
projection of a point
U
خط مصور
point of tow
U
نقطه یدک ناو یا قایق
point of weld
U
نقطه جوش
point operation
U
عمل نقطهای
point particle
U
ذره نقطهای
point plotting
U
رسم نقطه
point protector
U
سرمداد
point protector
U
چیزی که نوک مدادراپوشانده ازشکستن حفظ میکند
point race
U
مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
point scale
U
مقیاس امتیازی
pour point
U
نقطه جاری شدن
point of sale
U
سیستمی که از ترمینال کامپیوتر در نقط ه فروش سایت برای ارسال الکترونیکی یا کنترل ارسال مشابه قیمت گذاری محصول و.. استفاده میشود
pin point
U
تعیین محل کردن
pin point
U
تعیین دقیق نقاط
pin point
U
اتی
pin point
U
نقطهای
pivot point
U
نقطه مفصلی
pivot point
U
لولائی
pivot point
U
نقطه چرخش ناو
pivot point
U
نقطه نشانه
pivot point
U
مرکز چرخش
plate point
U
نقطه پلیت
plumb point
U
نقطه شاغولی دوربین هواپیمادر لحظه عکس برداری
point after touchdown
[یک امتیاز با گذراندن توپ بر فراز دروازه با ضربه پا پس از کسب شش امتیاز با رسیدن به پشت خط پایان]
point bland
U
از دهانه لوله
point bland
U
نزدیک به دهانه لوله
point bland
U
تیراندازی بدون نشانه روی
pin point
U
پیدا کردن
pin point
U
کشف کردن
picture point
U
نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com