Perdic | passion plays | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

✘ Close


Total search result: 49 (5 milliseconds)		ارسال یک معنی جدید
Menu	English	Persian	Menu
	passion plays U	تعزیه
	passion plays U	نمایش مصیبت وشهادت

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	passion U	هوی
	passion U	هوای نفس
	passion U	اغراض نفسانی
	passion U	تعصب شدید
	passion U	اشتیاق وعلاقه شدید احساسات تند وشدید
	passion U	شهوت
	to g. with passion U	دراتش شهوت یاعشق سوختن
	passion U	هوس
	passion week U	هفته مصیبت
	passion play U	نمایش مصیبت وشهادت
	She is blinded by passion . U	شهوت او را کور کرده است
	passion fruit U	میوهی گل ساعت
	to provoke passion U	شهوت انگیز بودن
	to fly in to passion U	از جادر رفتن
	to fly in to passion U	خشمگین شدن
	passion week U	هفته پیش از رستاخیز مسیح
	passion sunday U	یکشنبه دوم پیش ازعیدرستاخیزمسیح یا عیدفصح
	passion flower U	گل ساعت
	iliac passion U	قولنج ایلاوس
	passion play U	تعزیه
	plays U	حرکت ازاد
	plays U	نمایش نمایشنامه
	plays U	روی صحنهء نمایش فاهرشدن
	plays U	زدن
	plays U	الت موسیقی نواختن
	plays U	تفریح کردن ساز زدن
	plays U	رل بازی کردن
	plays U	تفریح بازی کردن
	plays U	نواختن ساز و غیره سرگرمی مخصوص
	plays U	بازی
	plays U	ضربه به توپ
	plays U	خلاصی داشتن
	plays U	بازی کردن
	plays U	شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
	plays U	رقابت
	plays U	خلاصی بازی
	plays U	شرکت درمسابقه انفرادی
	plays U	کیفیت یاسبک بازی
	plays U	بازی کردن حرکت ازاد داشتن
	plays U	اداره مسابقه
	to fall into a rage or passion U	خشمگین شدن ازجادر رفتن
	to fall into a rage or passion U	بخشم امدن
	to fall into a rage or passion U	اتشی شدن
	He plays the piano too U	پیانو هم می زند
	She plays the piano well. U	خوب پیانومی زند
	my fancy plays round that idea U	خیال من همواره در پیرامون این موضوع سیر میکند
	He plays a beautiful game of volleyball. U	مثل ماه والیبال بازی می کند

Recent search history

Forum search

Search history is off. Activate

more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)

Contact | Terms | Privacy