Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
oxygen control handle
U
دستهکنترلاکسیژن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
oxygen
U
اکسیژن
oxygen
U
هوادادن
oxygen
U
گاز اکسیژن
oxygen
U
اکسیژن دار
oxygen
U
O :symb
oxygen cylinder
U
مخزن اکسیژن
oxygen cylinder
U
سیلندراکسیژن
oxygen cylinder
U
سیلندر اکسیژن
oxygen debt
U
بدهی اکسیژن
oxygen debt
U
وام اکسیژن
oxygen deficit
U
کمبود اکسیژن
oxygen deficit
U
کسر اکسیژن
oxygen extraction
U
جذب اکسیژن
oxygen ration
U
ضریب قدرت اسیدی
oxygen indicator
U
اکسیژنیدک
atmospheric oxygen
U
اکسیژن هوا
oxygen ration
U
نسبت اکسیژن
oxygen mask
U
ماسکاکسیژن
oxygen valve
U
شیراکسیژن
oxygen tents
U
چادراکسیژن مخصوص معالجه سرما خوردگی وامثال ان
oxygen tent
U
چادراکسیژن مخصوص معالجه سرما خوردگی وامثال ان
oxygen convertor
U
مبدل اکسیژن مایع به اکسیژن گازی در سیستمهای تنفسی
oxygen bridge
U
پل اکسیژنی
oxygen carrier
U
اکسیژن بر
oxygen bottle
U
محفظهای برای نگهداری اکسیژن گازی تحت فشار زیاد
oxygen acid
U
اکسی اسید
oxygen acid
U
اسید اکسیژن دار
liquid oxygen
U
اکسیژن مایع
acyl oxygen fission
U
گسسته شدن پیوند اسیل-اکسیژن
chemical oxygen demand
U
نیاز شیمیایی اکسیژن
biological oxygen demand
U
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
oxygen steelmaking process
U
فرایند فولادسازی اکسیژنی
biochemical oxygen demand
U
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
liquid oxygen tank
U
مخزناکسیژنمایع
acetylene oxygen flame
U
شعله استیلن اکسیژن
oxygen converter steel
U
فولاد ال دی
maximal oxygen consumption
U
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal oxygen uptake
U
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
oxygen supply regulator
U
کنترلکنندهذخیرهاکسیژن
demand oxygen system
U
سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت تناوبی و همزمان با تنفس شخص باشد
continuous flow oxygen system
U
سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت پیوسته میباشد
maximal oxygen consumption per minute
U
حداکثر اکسیژن مصرفی دردقیقه بیشینه اکسیژن مصرفی در دقیقه
liquid oxygen tank baffle
U
مخزناکسیژنمایعبیمصرف
handle
U
خرید و فروش کردن
handle
U
سیم بین چکش و دستگیره
handle
U
مانور کردن
handle
U
دستگیره
handle
U
دستکاری کردن
handle
U
دست زدن
handle
U
دست داشتن دسته
handle
U
با دست عمل کردن
this will a for a handle
U
بدرمن نمیخورد
this will a for a handle
U
بکارمن نمیخورد
the handle to one's name
U
لقب
handle
U
گیره
handle
U
شمارهای که فایل فعال را مشخص میکند در برنامهای که به فایل دستیابی دارد
handle
U
نمایش مربعی کوچک که قادر به تغییر شکل پنجره یا شی گرافیک است
handle
U
ضامن دستگیره
handle
U
گیره نگهدارنده
handle
U
دسته گذاشتن
handle
U
رفتار کردن استعمال کردن
handle
U
سروکارداشتن با
handle
U
اداره کردن بازی مددکاری بوکسور
take-up handle
U
دستهسوارکننده
handle
U
قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
to handle something
U
چیزی را تحت کنترل آوردن
[وضعیتی یا گروهی از مردم]
handle
U
قبضه شمشیر
handle
U
دسته
handle
U
بکار بردن
handle
U
وسیله لمس
handle
U
احساس بادست
handle
U
دست زدن به
knob handle
U
دکمهدستی
lifting handle
U
دستهبلندکننده
charging handle
U
دستهینشانگیر
carrying handle
U
دستهحمل
crank handle
U
اهرم دستی
file handle
U
دسته سوهان
carriage handle
U
دستگیرهحامل
door handle
U
دستگیرهدر
insulated handle
U
دستهعایقدار
half handle
U
نیمدسته
gun handle
U
دستهتلمبه
guide handle
U
دستهیراهنما
grip handle
U
جادستی
cross handle
U
ضامنضربدری
elevating handle
U
دستهبالابر
hammer handle
U
دسته چکش
brake handle
U
ترمزدستی
basket handle
U
گذرگاهبهشکلدستهزنبیل
knurled handle
U
دستگیره اج دار
lever handle
U
دستگیره اهرم
the handle of the face
U
دماغ
star handle
U
دستگیره گردان
grab handle
U
دستگیره
reshape handle
U
دایره کوچک نمایش داده شده روی یک فریم اطراف یک شی یا تصویرکه کاربرمیتواندانتخاب کند وبکشد تا شکل فریم یا شی گرافیکی را تغییردهد
pump handle
U
زیاد تکان دادن
jug handle
U
شکاف به عرض دست
man handle
U
با نیروی انسان حرکت دادن بدرفتاری کردن
operating handle
U
دستگیره عامل
operating handle
U
دستگیره کولاس
scoop handle
U
مشته
handle the ball
U
دست زدن توپزن به توپ
handle escutcheon
U
روقفلی دسته
capstan handle
U
هندل
handle bar
U
دسته دوچرخه
auxiliary handle
U
دستهکمکی
carrier handle
U
دستگیره حمل
carrier handle
U
دسته حمل
balanced handle
U
دسته تعادل
the handle of the face
U
بینی
handle bar
U
فرمان
handle bar
U
دسته موتورسیکلت
handle escutcheon
U
روقفلی فرمان
operating handle
U
دستگیره راه اندازی
to handle something with care
U
چیزی را با احتیاط جابجا کردن
side handle
U
دستهجانبی
door-handle
U
اهرم در
shaped handle
U
دستهحالتدهنده
starter handle
U
دستهآغازگر
safety handle
U
دستهایمنی
retractable handle
U
دستهجمعشو
traversing handle
U
دستهعرضی
The handle of the bucket has come off.
U
دسته سطل کنده شده
door-handle
U
دستگیرهدر
pull handle
U
دستهکشش
types of handle
U
انواعدسته
turning handle
U
دستهچرخشگر
fly off the handle
<idiom>
U
از کوره در رفتن
figure skiing handle
U
دستهچوباسکی
I can handle (cope with) hom.
U
از پس اوبرمی آیم
Handle the boxes with care.
U
جعبه ها رابا احتیاط جابجا کنید
anti-vibration handle
U
دستهضدلغزش
window winder handle
U
دستگیرهحرکتدهندهشیشه
air brake handle
U
دستهترمزهوایی
The door – handle has broken off.
U
دسته درشکسته است
interior door handle
U
دستهداخلدر
pistol grip handle
U
دستهنگهدارندهپیستون
handle bar arm
U
دسته فرمان
inside door handle
U
دستگیره داخل درب اتومبیل
handle with kid gloves
<idiom>
U
باکسی همکاری دقیق داشتن
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you !
U
خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
To fly into a rage. To foly off the handle.
U
آتشی شدن (ازکوره دررفتنن )
control
U
کنترل کردن
self-control
U
خویشتنداری
control
U
بازرسی نظارت جلوگیری
to keep under control
U
تحت نظارت نگه داشتن
self-control
U
خودداری
self-control
U
خودگردانی
self control
U
خودداری
I cant help it. It is beyond my control.
U
دست خودم نیست
self control
U
مسک نفس
control
U
نظارت کردن تنظیم کردن
self control
U
کف نفس
control
U
بازرسی
self control
U
قوه خودداری
control
U
کنترل بازبینی
control
U
کاربری
control
U
کنترل
control
U
فرمان
control
U
اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
control
U
توپزن دقیق
control
U
کنترل کردن فرمان
control
U
واپاد
control
U
نظارت و ممیزی کردن
control
U
نظارت کردن
control
U
بازرسی کردن
control
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
control
U
بازدید
control
U
اختیار
control
U
کنترل کردن مهار کردن
control
U
وسیله تغییرسمت و مسیر هواپیما دستگاه هدایت موشک
control
U
نظارت
control
U
سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
control
U
مهار
manual control
U
کنترل دستی
line control
U
کنترل خط
intensity control
U
کنترل شدت
inventory control
U
کنترل موجودی
inventory control
U
کنترل ذخایرموجودی انبار کنترل دارایی
Quality Control
کنترل کیفیت
lateral control
U
کنترل در عرض جبهه
lateral control
U
کنترل جانبی
loop control
U
کنترل حلقه زنی
net control
U
ایستگاه کنترل شبکه
net control
U
کنترل شبکه
movement control
U
کنترل حرکات و نظارت برحرکت یکانها
motor control
U
کنترل حرکتی
monetary control
U
کنترل پولی
manpower control
U
کنترل نیروی انسانی
mixture control
U
کنترل مخلوط
minor control
U
کنترل کم
minor control
U
کنترل ضعیف
magnetci control
U
کنترل فرمان مغناطیسی
numerical control
U
کنترل عددی
level control
U
کنترل سطح
lever control
U
کنترل اهرمی
lift control
U
کنترل اسانسور
lighting control
U
کنترل روشنایی
light control
U
کنترل نور
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com