Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 87 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
offset of one obligation against another
U
تهاتر حاصل شدن بین دو دین یا دو تعهد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
offset
U
چاپ افست
offset
U
حساب تهاتر
offset
U
پایاپای
offset
U
دوخم کردن
offset
U
دوخم
offset
U
دوخم شدگی
offset
U
تهاتر
offset
U
مقدار اضافه شدنی به آدرس پایه برای تولید آدرس اندیس نهایی
offset
U
حجم اضافه شده به یک عدد یا آدرس برای دادن عدد نهایی
offset
U
جبران کردن
offset
U
افست
offset
U
حاشیه صحافی
offset
U
عوض
offset
U
جابجاسازی
offset
U
مبدا نقطه شروع مسابقه
offset
U
چین خمیدگی
offset
U
انحراف
offset
U
وزنه متعادل
offset
U
رقم متعادل کننده متعادل کردن
offset
U
جبران کردن خنثی کردن
offset
U
چاپ افست کردن افست
offset
U
جبران کردن جبران
offset
U
تسویه کردن
offset
U
خارج از عمل چاپ افست
offset
U
حذف شده
offset
U
جبران
offset bombing
U
روش بمبارانی که در ان به جای هدف از یک نقطه نشانی استفاده میشود
offset distance
U
مسافتی که نقطه صفر زمین از مرکز منطقه هدف دورباشد
offset distance
U
فاصله برون محوری
offset wraps
U
تارهای مخالف
[لول باف]
offset method
U
روش استفاده از خط سری درنشان دادن نقاط روی نقشه
offset plottin
U
روش استفاده از تصحیحات مخصوص در توپخانه روش محاسبه توپ به توپ
offset point
U
در رهگیری هوایی نقطه نشانی است در هوا که محل هدف نسبت به ان تعیین وهواپیمای رهگیر به سمت هدف هدایت میشود
photo offset
U
چاپ افستی که فیلم عکاسی رابرای چاپ بکار برد
offset knots
U
گره نامتقارن
[گاه جهت ایجاد سایه و تفاوت ظاهری طرح با دیگر قسمت ها به جای تکرار گره زدن بر روی دو تار مشابه در ردیف بافت بعدی از سه تار شماره یک، دو، سه و یا یک، سه، دو استفاده می کنند.]
binding offset
U
حاشیه جبران شیرازه
target offset methode
U
روش نشان دادن هدفها روی نقشه ها یا طرحهای عملیاتی
angle offset method
U
روش عکاسی تحت یک زاویه معین روش تهیه تصویراشیاء تحت یک زاویه
line offset method
U
روش نقشه برداری از یک مسیر منحنی
obligation
U
التزام
of obligation
U
الزام اور
of obligation
U
اجباری
of obligation
U
واجب
of obligation
U
فرض
i am under obligation to him
U
زیر بارمنت او هستم
i am under obligation to him
U
من ممنون او هستم
obligation
U
مجبور کردن
obligation
U
اجبار
obligation
U
اوراق قرضه
obligation
U
تعهد
obligation
U
وفیفه
obligation
U
محظور
under an obligation
U
مشغول الذمه
obligation
U
الزام
obligation
U
تعهدات
obligation
U
ذمه
obligation
U
سند وام
obligation
U
عهد
transfer of obligation
U
حواله مدنی
secondary obligation
U
تعهدات ثانویه
To confer an obligation upon somebody .
U
بر سر کسی منت گذاشتن
unliquidated obligation
U
هزینههای پرداخت نشده
unliquidated obligation
U
تعهدات پرداخت نشده
unilateral obligation
U
ایقاع
service obligation
U
تضمین خدمت
substitution of a different obligation
U
تبدیل تعهد
breach of an obligation
U
تخلف از تعهد
to discharge of an obligation
U
از دینی مبرا کردن
release from the obligation
U
ابراء ذمه متعهد
release from the obligation
U
ابراء دین
primery obligation
U
تعهدات اولیه
fulfilment of an obligation
U
وفاء بعهد
fulfilment of an obligation
U
اجرای تعهد
termination of an obligation
U
انقضاء تعهد
extinction of an obligation
U
انقضاء تعهد
interstate obligation
U
الزامات بین الدول
mature obligation
U
تعهد حال
discharge of an obligation
U
سقوط تعهد
cleared from obligation
U
بری الذمه
clearance from obligation
U
برائت ذمه
clear from obligation
U
بری الذمه
fulfilment of the obligation
U
وفای به عهد
fulfilment of an obligation
U
ایفاء تعهد
substitution of an obligation
U
تبدیل تعهد
discharging from an obligation or a debt
U
ابراء ذمه
To lay oneself under an obligation.
U
ریش گروگذاشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com