English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 66 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
offset knots U گره نامتقارن [گاه جهت ایجاد سایه و تفاوت ظاهری طرح با دیگر قسمت ها به جای تکرار گره زدن بر روی دو تار مشابه در ردیف بافت بعدی از سه تار شماره یک، دو، سه و یا یک، سه، دو استفاده می کنند.]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
knots U میل دریایی
knots U گره دریایی
knots U نات
knots U منگوله دار کردن گره دریایی
knots U گیرانداختن
knots U بهم پیوستن
knots U گره زدن
knots U گره
knots U برکمدگی
knots U دژپیه
knots U غده چیز سفت یا غلنبه
knots U مشکل عقده
knots U واحد سرعت دریایی معادل 01/ 6706 فوت درساعت
knots U گره خوردن
knots U گره پیشاهنگی
endless knots U طرح گره بدون انتها [که حالتی از پیچش نخ را بصورت متقارن و ستاره ای شکل به نگاره می بخشد.]
tie up in knots <idiom> U کسی را عصبی ونگران کردن
top-knots U سر پر
top-knots U پرهای تارکسر
top-knots U موی فرق سر
top-knots U کاکل
top-knots U گره زینتی
reef knots U گره راست
Gordian knots U گرهی گوردیان گوردیوس
Gordian knots U مشکل معما مانند
Gordian knots U مسئلهی گیجکننده
offset U جبران
offset U حاشیه صحافی
offset U تسویه کردن
offset U چاپ افست
offset U جابجاسازی
offset U مبدا نقطه شروع مسابقه
offset U چین خمیدگی
offset U انحراف
offset U خارج از عمل چاپ افست
offset U وزنه متعادل
offset U رقم متعادل کننده متعادل کردن
offset U جبران کردن خنثی کردن
offset U چاپ افست کردن افست
offset U جبران کردن جبران
offset U عوض
offset U افست
offset U جبران کردن
offset U حجم اضافه شده به یک عدد یا آدرس برای دادن عدد نهایی
offset U مقدار اضافه شدنی به آدرس پایه برای تولید آدرس اندیس نهایی
offset U تهاتر
offset U دوخم شدگی
offset U دوخم
offset U دوخم کردن
offset U پایاپای
offset U حساب تهاتر
offset U حذف شده
offset distance U فاصله برون محوری
offset wraps U تارهای مخالف [لول باف]
binding offset U حاشیه جبران شیرازه
offset bombing U روش بمبارانی که در ان به جای هدف از یک نقطه نشانی استفاده میشود
offset distance U مسافتی که نقطه صفر زمین از مرکز منطقه هدف دورباشد
offset method U روش استفاده از خط سری درنشان دادن نقاط روی نقشه
offset of one obligation against another U تهاتر حاصل شدن بین دو دین یا دو تعهد
offset plottin U روش استفاده از تصحیحات مخصوص در توپخانه روش محاسبه توپ به توپ
offset point U در رهگیری هوایی نقطه نشانی است در هوا که محل هدف نسبت به ان تعیین وهواپیمای رهگیر به سمت هدف هدایت میشود
photo offset U چاپ افستی که فیلم عکاسی رابرای چاپ بکار برد
line offset method U روش نقشه برداری از یک مسیر منحنی
angle offset method U روش عکاسی تحت یک زاویه معین روش تهیه تصویراشیاء تحت یک زاویه
target offset methode U روش نشان دادن هدفها روی نقشه ها یا طرحهای عملیاتی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com