English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 97 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
official communications U ابلاغیه رسمی
official communications U مکاتبات اداری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
communications U ارتباطات
communications U ارتباط و مخابرات
communications U خطوط مواصلاتی ارتباطات
communications controller U کنترل کننده ارتباطات
communications channel U کانال مخابراتی
digital communications U ارتباطات دیجیتالی
electrical communications U ارتباطات الکترونیکی
agency of communications U شعبه ارتباطات
agency of communications U منبع ارتباط
communications link U پیوند مخابراتی
communications processor U پردازنده مخابراتی
communications processor U پردازشگرارتباطات
communications program U برنامه ارتباطات
communications protocol U پروتکل مخابراتی
communications protocol U پروتکل ارتباطات
communications server U سرویس دهنده مخابراتی
communications software U نرم افزار مخابراتی
communications system U سیستم مخابراتی
communications terminal U ترمینالهای ارتباطی
communications satellite U ماهواره ارتباطاتی
road communications U ارتباطجادهای
communications satellite U ماهوارههای مخابراتی
satellite communications U مخابره ماهوارهای
signal communications U ارتباط و مخابرات
signal communications U ارتباطات مخابراتی
syncheronous communications U مخابره همزمان
voice communications U ارتباطات صوتی
in-flight communications U ارتباطاتداخلپرواز
maritime communications U ارتباطاتدریایی
personal communications U ارتباطاتشخصی
optical communications U ارتباطات نوری
industrial communications U ارتباطاتصنعتی
line of communications U خطوط مواصلات
line of communications U خطوط ارتباطی زمین
data communications processor U پردازنده ارتباطات داده ها
hierarchical communications system U شبکهای که هر شاخه آن تعدادی زیر شاخه جداگانه دارد
data communications equipment U تجهیزات ارتباطات داده ها
hierarchical communications system U شاخه ها و زیر دایرکتوری ها
hierarchical communications system U پایگاه دادهای که رکوردها بهم مربوطند با یک ساختار مشخص
air line of communications U خطوط مواصلات هوایی
hierarchical communications system U لیست دایرکتوری فایلهای دیسک
hierarchical communications system U روش ذخیره سازی و سازماندهی فایلها روی دیسک
low speed communications U ارسال داده کمتر از بیت در ثانیه
programmable communications interface U رابط مخابراتی برنامه پذیر
hierarchical communications system U با نمایش دایرکتوری اصلی
hierarchical communications system U روش اختصاص توابع کنترلی و پردازش در شبکهای از کامپیوتر که برای کارها مناسبند
communications stallite corporation U یک شرکت تحت مالکیت خصوصی است که امتیاز ان توسط کنگره ایالات متحده امریکا به منظور مخابره سیگنالهای صوتی وتلویزیونی و تصویری ماهواره صادر شده است
communications control unit U واحد کنترل مخابراتی
official U کارمند
official U اداری
official U مامور
official U صاحب منصب
official U عالیرتبه رسمی
official U موثق و رسمی
official U رسمی
official U تشریفاتی
official U کارمند دولت
official U قانونی
official visit U بازدید رسمی فرمانده
official submission U مناقصه عمومی
official calibration U واسنجی رسمی [مهندسی]
official religion U دین رسمی
official receipt U رسید رسمی
semi official U نیمه رسمی
official receiver U مدیر تصفیه
official receiver U عضو نافر
official receiver U اعتصاب رسمی
He is a corrupt official . U مأمور فاسدی است ( رشوه می گیرد وغیره )
official receiver U اعتصاب باجایزه سندیکا
official rate U نرخ رسمی
official channels U طرق رسمی
official channels U مجاری رسمی
official authorities U مراجع رسمی
official document U سند رسمی
line official U داور خط تجمع
building official U بازرسان ساختمان
extra official U بیرون ازوفایف اداری
extra official U غیر رسمی
lead official U سرداور
leading official U سرداور
official deed U سند رسمی
official gazette U روزنامه رسمی
official meeting U اجتماع رسمی
official notification U افهارنامه
official oath U سوگند قانونی یا رسمی
official prices U قیمتهای رسمی
official liquidator U مدیر تصفیه
official language U زبان رسمی
official jurnal U روزنامه رسمی
official meeting U ملاقات رسمی
certificate [official document] U گواهی
appointed by an official order U حکمی
To hold an official inquiry. U تحقیق رسمی بعمل آوردن
certificate [official document] U مدرک
official log book of a ship U دفتر ثبت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com