English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 174 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
object of claim U مدعی به
object of claim U خواسته
object of claim U خواسته دعوی
object of claim U مدعی به متنازع فیه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
object of claim in respect of which U the to made is appeal an
object of claim in respect of which U court supreme
object of claim in respect of which U فرجام خواسته
Other Matches
claim U مطالبه
claim U دعوی
claim U ادعا
non claim U فروگذاری از اقامه دعوادرمدت قانونی
claim U قرارداد رسمی خرید اسب
claim U مطالبه کردن
claim U دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claim U طلب ادعای خسارت کردن
claim U درخواست
having a just claim U ذیحق
claim U خواسته
claim U طلب
cause of claim U منشاء دعوی
claim U ادعاکردن
claim U دادخواست
claim U مدعی به مطالبات ادعا کردن
re claim U مجددا ادعا کردن
re claim U تقاضای مجدد
claim for restitution U دعوی استرداد
claim for indemnification U ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
advertising claim U شعار تبلیغ
claim frame U فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه
counter claim U دعوی متقابل
set up claim to U دعوی کردن
small claim U ادعانامه یا تقاضای خسارتی که مبلغ ان از 00001 ریال کمتر است
submission of a claim U تسلیم دادخواست
waive one's claim U از ادعای خود صرفنظر کردن
To claim against (sue) someone. U از کسی ادعای خسارت کردن
I have no claim to this house. U نسبت به این خانه ادعایی ندارم
to claim somebody's life U کسی را کشتن
to claim somebody's life U کسی را قتل کردن
relinquishment of a claim U اسقاط دعوی
relinquishment of a claim U ترک دعوی
relinquish a claim U ترک دعوی کردن
claim of compensation U ادعای خسارت
claim under a guarantee U مطالبه تحت ضمانتنامه
waiving a claim U اسقاط دعوی
give up one's claim U رضایت دادن
lay claim to U ادعا کردن
loss of claim U فقدان غرامت
claim of insurance U ادعای اخذ بیمه
to claim somebody's life U جان کسی را ستاندن
put in a claim for something U مدعی مالکیت چیزی شدن
to claim somebody's life U کسی را هلاک کردن
statement of a claim U افهار نامه
claim guarantee form U مطالبه پرداخت ضمانتنامه
. She dropped her demands (claim). U دست از تقاضاهای خود برداشت
First prove that you are a brother , then claim th. <proverb> U اول برادریت را ثابت کن بعد ادعاى ارث کن .
He lays claim to learning. U ادعای علم وفضل می کند
baggage claim area U محلتحویلساک
object U دلیل اوردن
object U اعتراض کردن
object U اعتراض داشتن
object U مورد
to a one's object U مقصودخودرا انجام دادن
object U نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
object U موضوع
object U زبان برنامه پس از ترجمه
object of d. U کامه
object U چیز ماده خارجی
object U پانج کارت که حاوی برنامه است
object U امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
object U برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
object of will U موصی به
object of d. U ارزو
object of d. U مراد
object U شیئی
object U مخالفت کردن
object U دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
object U متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
Whoever else that may object . U هر کس دیگه که اعتراض کند
no object U چیزی نیست
object U داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
object U هدف
object U مقصود
object U شی ء
no object U اهمیت ندارد
object U موضوع منظره
object U چیز
object U که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
object U فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
object U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
object U OPERAND
object U کالا اعتراض کردن
object U نماش داده می شوند
object U مفعول
object U سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
Money is no object at all . U پول اصلا" مطرح نیست
object of transaction U مورد معامله
object of testimony U مشهود به
object oriented U تصویری که از بردارهای تعریف
object of sale U مثمن
object of sale U کالا
object of sale U مبیع
object of worship U معبود
object oriented U روش برنامه نویسی مثل ++C که هر قطعه برنامه به عنوان یک شی که در ارتباط با سایر اشیا است در برنامه به کار می رود
sex object U زنیکهفقطازلحاظجنسیدارایجذابیتباشدونهازلحاظشخصیتوتوانایی
object balls U توپهایهدف
perception of an object U مشاهده یا دیدن چیزی
parent object U صفحهای که حاوی شی ارجاعی است
object symptoms U نشانههای پیدا یا بیرون نما
object program U برنامه مقصد دستورالعملهایی که ازcompiler یا assemblerنتیجه شده و اماده اند تا درکامپیوتر اجرا شوند
object program U برنامه مقصود
object point U مقصد
object routin U روال مقصود
object point U سمت مورد توجه
object oriented U استفاده میکند
object oriented U استفاده میکند تا شکل تصویر را شرح دهد به جای اینکه در شکل پیکس ایجاد کند
object oriented U زبان برنامه نویسی که برای برنامه نویس شی گرا مثل C++ به کار می رود
stimulus object U شیئی محرک
object of protest U معترض علیه
object lesson U درس علمی
object ball U گویی که با گوی اصلی بیلیاردمورد ضربت قرار می گیرد
object case U حالت مفعولی یا مفعولیت
object cathexis U نیروگذاری در شیئی
object choice U شیئی گزینی
object code U برنامه مقصود دستورالعملهای مقصود
object code U خروجی یک کامپایلر یا اسمبلرکه خود کد ماشینی قابل اجرابوده یا برای پردازش بیشتربه منظور تولید چنین کدی مناسب است کد مقصود برنامه مقصود
object code U برنامه مقصد
object computer U کامپیوتر مقصود
object computer U OB بکار می رودکامپیوتری که برای اجرای یک برنامه ECT
object constancy U ثبات شیئی
object deck U دسته کارت مقصود
love object U شیئی محبوب
if you dont object U اگر مانعی نیست
if you dont object U اگر بدتان نمیاید
object lessons U درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
object lessons U درس علمی
indirect object U مفعول غیر مستقیم
direct object U مفعول صریح
celestial object U celestial
direct object U مفعول بیواسطه
direct object U مفعول مستقیم
concrete object U عین خارجی
object lesson U درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
goal object U شیئی هدف
his conduct is object U رفتارش قابل اعتراض است رفتارش رضایتبخش نیست
object genitive U مضاف الیه مفعولی
object glass U عدسی شیئی
object glass U عدسی دوربین یاریزبین که نزدیک تراست بچیزی که میخواهندببند
object module U واحد مقصود ماژول مقصود
object of appeal U پژوهش خواسته
object of appeal U مستانف عنه
object of appeal U فرجام خواسته
object code U دستورالعمل مقصود
object of worship U موضوع پرستش یاستایش
object of judgment U محکوم به
object of lease U مستاجره
object of lease U عین مستاجره مورد اجاره
object module U واحد مقصد
object of protest U واخواسته
object language U زبان مقصود
object language U زبان مقصد
object libido U زیستمایه
object libido U متمرکزبر شیئی
object machine U ماشین مقصود
object module U واحد مقصود
object method of teaching U شیوه امزش بانشان دادن چیزهای موضوع درس یاتصویرانها
object assembly test U ازمون الحاق قطعات
OLE container object U شی ای که حاوی مرجع به شی متصل است یا یک کپی از شی توکار
object oriented programming U برنامه نویسی مقصود گرا
object language programming U برنامه نویسی به یک زبان ماشین قابل اجرا در یک کامپیوتر بخصوص
To achieve ones object ( aim ) . U به مقصود خود رسیدن
object oriented graphics U نگاره سازی موضوعی
object oriented programming language U زبان برنامه نویسی موضوعی
His only aim and object is to make afortune . U تنها قصدش پولدار شدن است
What kind of talk is that ? I object to your remarks (state ments) U این چه فرمایش است می فرمایید ! ( در مقام اعتراض )
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com