English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 138 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
normal termination U پایان عادی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
termination U متارکه
termination U خاتمه دادن یا توقف
termination U توقف ناگهانی برنامه در حال اجرا به علت خروجی برق
termination U پایانی
termination U فسخ
termination U انقضاء
termination U خاتمه
termination U انتها
termination U فسخ ختم
termination U پایان یابی
termination U ترک
termination U بطلان
termination U الغا
termination U پایان
termination U انقضا
termination U انفصال
termination U رها سازی
termination U پایان دهی
termination of the treaty U انقضا مدت معاهده
termination of the treaty U فسخ معاهده
contract termination U فسخ یا خاتمه تمام یا قسمتی از قرارداد
termination of marriage U فسخ ازدواج
termination phase U مرحله پایانی
termination date U تاریخ پایان
notice of termination U الغا
termination of obligations U سقوط تعهدات
notice of termination U انفصال
notice of termination U بطلان
notice of termination U انقضا
notice of termination U خاتمه
notice of termination U رها سازی
termination of an obligation U انقضاء تعهد
notice of termination U متارکه
termination stage U مرحله پایانی
to bring to a termination U بپایان رساندن
nerve termination U عصبانتهایی
termination notice U استعفای کتبی
termination notice U فسخ نوشته شده [قرارداد کاری]
notice of termination U ترک
line termination circuit U اتصال مشترک
line termination circuit U مدار مشترک تلفنی
normal U هر محدوده خارج آن خطا محسوب میشود
normal U هنجار معمول
normal U نرمال
normal U قائم
normal U متعارف بهنجار
normal U عادی
normal U روش ساخت اطلاعات در پایگاه داده برای جلوگیری از افزونگی و بهبود کارایی ذخیره
normal U محدوده مورد نظر برای نتیجه یا عدد
normal U معمولا یا آنچه به ترتیب رخ دهد
normal U معمولی
normal U عمود
normal U قایم
normal U قالب استاندارد برای فضای ذخیره سازی داده
normal U به هنجار
normal U طبیعی
normal U بهنجار
normal U عادی معمولی
normal U میانه متوسط
normal axis U محور قائم
normal vector U بردار عمود
normal vector U بردار قائم
normal stress U تنش نرمال
normal stress U تنش شاغولی
normal state U حالت نرمال
normal solution U محلول نرمال
normal school U دارالمعلمین
normal school U دانش سرا
normal salt U نمک خنثی
normal voltage U ولتاژ عادی
normal acceleration U شتاب عمودی
normal distribution U توزیع گوسی [ریاضی]
normal distribution U توزیع نرمال [ریاضی]
Can't you just say hello like a normal person? U نمیتونی مثل یک آدم معمولی سلام بدی؟
Now I'm back to normal. U حالا به حالت عادی برگشتم.
angle ti the normal U زاویه نرمال
it is of a normal size U دارای اندازه عادی یا معمولی است
normal good U کالای عادی
normal form U صورت هنجار
normal good U کالای معمولی
normal hydrocarbon U هیدروکربن نرمال
normal distribution U توزیع نرمال
normal interval U فاصله معمولی صف
normal interval U از جلونظام
normal interval U فرمان از جلو نظام
normal axis U محور عمودی
normal form U صورت عادی
normal force U نیروی عمودی
normal band U نوار متعارفی
normal charge U خرج معمولی توپ
normal curve U منحنی نرمال
normal curve U منحنی بهنجار
normal distribution U توزیع بهنجار
normal slump U درازمایش افت مخروطی بتن حالتی است که بتن پس ازنشست شکل مخروطی ناقص خود را حفظ کند
normal exit U درروی عادی
normal fault U گسل طبیعی
normal force U تلاش عمودی
normal maintenance U نگاهداری بهنجار
normal function U تابع بهنجار
normal maintenance U محافظت عادی
normal acceleration U شتاب قائم
normal price U قیمت عادی قیمت معمولی
normal plane U صفحه قائم
normal permeability U نفوذپذیری معمولی
normal opening U گشایش نرمال یا فرانسوی
normal profit U سود متعارف
normal profit U سود عادی
normal price U قیمت متعارف
normal range U محدوده عادی
normal plane U توزیع نرمال
normal price U قیمت عادی
normal sulphation of battery U سولفاتی شدن معمولی
normal energy level U تراز متعارفی
normal distribution curve U منحنی توزیع بهنجار
normal distribution curve U منحنی توزیع نرمال
log normal distribution U لگاریتم توزیع عادی
normal shock wave U موج ضربهای عمود
normal boiling point U نقطه جوش متعارفی
normal bivariate distribution U توزیع دو متغیری نرمال
normal temperature and pressure U شرایط استاندارد
normal temperature and pressure U شرایط متعارف فشار و دمای متعارف
normal temperature and pressure U شرایط متعارفی
I'd like a shampoo for normal hair. من یک شامپو برای موهای معمولی میخواهم.
normal zeeman effect U اثر بهنجار زیمان
normal error curve U منحنی خطای نرمال
normal rate of return U نرخ بازده متعارف
normal glow discharge U تخلیه تابناک متعارف
normal zeeman splitting U شکافتگی بهنجار زیمان
normal probability curve U منحنی بهنجار احتمال
normal freezing point U نقطه انجماد متعارفی
normal pool level U تراز بهنجار مخزن
normal magnetization curve U خم مغناطیس پذیری معمولی
normal water level U تراز بهنجار اب
yield point at normal temperature U نقطه تسلیم در دمای بالا
in normal situations on public roads U در ترافیک معمولی خیابان
machine wash in hot water at a normal setting U شستشوباماشیندرآبنرم وگرم
machine wash in warm water at a normal setting U شستشوباماشیندرآبگرم ونرمال
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com