Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
normal form
U
صورت عادی
normal form
U
صورت هنجار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
normal
U
قایم
normal
U
نرمال
normal
U
قائم
normal
U
متعارف بهنجار
normal
U
محدوده مورد نظر برای نتیجه یا عدد
normal
U
هر محدوده خارج آن خطا محسوب میشود
normal
U
قالب استاندارد برای فضای ذخیره سازی داده
normal
U
روش ساخت اطلاعات در پایگاه داده برای جلوگیری از افزونگی و بهبود کارایی ذخیره
normal
U
معمولا یا آنچه به ترتیب رخ دهد
normal
U
عمود
normal
U
هنجار معمول
normal
U
عادی
normal
U
معمولی
normal
U
طبیعی
normal
U
میانه متوسط
normal
U
به هنجار
normal
U
بهنجار
normal
U
عادی معمولی
Can't you just say hello like a normal person?
U
نمیتونی مثل یک آدم معمولی سلام بدی؟
normal distribution
U
توزیع بهنجار
normal distribution
U
توزیع نرمال
angle ti the normal
U
زاویه نرمال
normal exit
U
درروی عادی
normal fault
U
گسل طبیعی
normal force
U
تلاش عمودی
normal force
U
نیروی عمودی
normal good
U
کالای معمولی
normal vector
U
بردار عمود
normal curve
U
منحنی بهنجار
normal curve
U
منحنی نرمال
normal charge
U
خرج معمولی توپ
normal voltage
U
ولتاژ عادی
normal vector
U
بردار قائم
it is of a normal size
U
دارای اندازه عادی یا معمولی است
normal termination
U
پایان عادی
normal acceleration
U
شتاب عمودی
normal acceleration
U
شتاب قائم
normal axis
U
محور قائم
normal axis
U
محور عمودی
normal band
U
نوار متعارفی
normal opening
U
گشایش نرمال یا فرانسوی
Now I'm back to normal.
U
حالا به حالت عادی برگشتم.
normal distribution
U
توزیع گوسی
[ریاضی]
normal good
U
کالای عادی
normal stress
U
تنش شاغولی
normal school
U
دانش سرا
normal price
U
قیمت متعارف
normal price
U
قیمت عادی قیمت معمولی
normal price
U
قیمت عادی
normal school
U
دارالمعلمین
normal profit
U
سود متعارف
normal profit
U
سود عادی
normal range
U
محدوده عادی
normal state
U
حالت نرمال
normal solution
U
محلول نرمال
normal slump
U
درازمایش افت مخروطی بتن حالتی است که بتن پس ازنشست شکل مخروطی ناقص خود را حفظ کند
normal salt
U
نمک خنثی
normal interval
U
فاصله معمولی صف
normal function
U
تابع بهنجار
normal interval
U
از جلونظام
normal interval
U
فرمان از جلو نظام
normal hydrocarbon
U
هیدروکربن نرمال
normal maintenance
U
نگاهداری بهنجار
normal maintenance
U
محافظت عادی
normal stress
U
تنش نرمال
normal permeability
U
نفوذپذیری معمولی
normal plane
U
توزیع نرمال
normal distribution
U
توزیع نرمال
[ریاضی]
normal plane
U
صفحه قائم
normal shock wave
U
موج ضربهای عمود
normal zeeman splitting
U
شکافتگی بهنجار زیمان
normal temperature and pressure
U
شرایط استاندارد
normal temperature and pressure
U
شرایط متعارف فشار و دمای متعارف
normal temperature and pressure
U
شرایط متعارفی
normal zeeman effect
U
اثر بهنجار زیمان
normal water level
U
تراز بهنجار اب
log normal distribution
U
لگاریتم توزیع عادی
normal pool level
U
تراز بهنجار مخزن
normal probability curve
U
منحنی بهنجار احتمال
normal error curve
U
منحنی خطای نرمال
normal energy level
U
تراز متعارفی
normal sulphation of battery
U
سولفاتی شدن معمولی
normal magnetization curve
U
خم مغناطیس پذیری معمولی
normal distribution curve
U
منحنی توزیع نرمال
normal distribution curve
U
منحنی توزیع بهنجار
normal freezing point
U
نقطه انجماد متعارفی
normal boiling point
U
نقطه جوش متعارفی
I'd like a shampoo for normal hair.
من یک شامپو برای موهای معمولی میخواهم.
normal bivariate distribution
U
توزیع دو متغیری نرمال
normal rate of return
U
نرخ بازده متعارف
normal glow discharge
U
تخلیه تابناک متعارف
in normal situations on public roads
U
در ترافیک معمولی خیابان
yield point at normal temperature
U
نقطه تسلیم در دمای بالا
machine wash in warm water at a normal setting
U
شستشوباماشیندرآبگرم ونرمال
machine wash in hot water at a normal setting
U
شستشوباماشیندرآبنرم وگرم
in form
U
اماده
out of form
U
بدحالت
out of form
U
غیراماده
re form
U
دوباره درست کردن
in form
U
خوش حالت
three form
U
فرم تریو
form
U
یات هر آدرس وارد آن شود مثل نام و آدرس و شغل
form
U
حساس کننده روی چاپگر که وقتی کاغذ تمام شود اعلام میکند
form
U
یات مربوطه را وارد میکند
form
U
وسایل جانبی که مربوطه به خروجی چاپگر هستند.
form
U
دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
form
U
کد چهار حرف که نوع داده را به صورت فایل RIFF مشخص میکند
form
U
ابتدای فایل که ذخیره میشود و همزمان با متن چاپ میشود
form
U
ابتدا یا سایر بخشهای ذخیره شده که همراه متن چاپ میشود
form
U
نظم فرم
form
U
طرز ورفتار
form
U
صفحهای از صفحات کامپیوتری
form
U
ایجاد یک شکل
form
U
شکل دادن
form
U
ورقه
form
U
ساخت
form
U
نوع
form
U
قسم
form
U
قالب کردن
form
U
بشکل دراوردن
form
U
تشکیل دادن ساختن
form
U
فرم
form
U
برگه ورقه
form
U
طریقه
form
U
روش
form
U
تصویر وجه
form
U
ترکیب
form
U
ریخت
form
U
پروردن
form
U
صورت دیس
form
U
سابقه فعالیت اسب
form
U
امادگی
form
U
شکل قالب
form
U
صورت
form
U
تشکیل دادن
form
U
شکل گرفتن سرشتن
form
U
فراگرفتن
form
U
1-متن چاپ شده با فضای خالی که اطلاعات می توانند وارد شوند. 2-نمایش گرافیکی که مشابه حالت چاپ موجود است و برای ورود داده به پایگاه داده است
form
U
شکل
quadratic form
U
معادله درجه دوم
quadratic form
U
شکل درجه دوم
pyranose form
U
شکل پیرانوزی
proposal form
U
فرم درخواست بیمه
proposal form
U
فرم پیشنهاد
power form
U
تیراندازی ایستاده با تیر وکمان
structural form
U
شکل اولیه معادلات در سیستم معادلات هم زمانی در اقتصاد سنجی
pausal form
U
دردستور عبری شکلی که کلمه هنگام ایست درجمله پیدا میکند
substance and form
U
جوهروعرض
symbolic form
U
علایم رمز مخابراتی هواسنجی و هواشناسی بین المللی
standard form
U
صورت متعارف
radial form
U
شکل ستارهای
staggered form
U
شکل نامتقابل
solemn form
U
در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
solemn form
U
طریقه رسمی
slip form
U
قالب لغزنده
sliding form
U
قالب بندی کشویی
sight form
U
نمونه رصد
sentential form
U
صورت جملهای
resonance form
U
شکل رزونانسی
reduced form
U
فرم تقلیل یافته
reduced form
U
فرم تعدیل شده
structural form
U
شکل بنیانی
order form
U
نمونه سفارش نامه پر نکرده
normalized form
U
صورت هنجار
to form into groups
U
دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
to set a form
U
فرم بستن
tooth form
U
شکل دندانه
true form
U
فرم واقعی
turnaround form
U
شکل برگشت
wave form
U
شکل موج
wave form
U
شکل موج تکراری در نموداردامنه و زمان یا روی لوله اشعه کاتدی
sixth form
U
دورهی آماده سازی برای دانشگاه
Form without substance .
U
صورت بدون معنی
form-piece
U
[تکه های سنگ در مشبک کاری]
to form into groups
U
دسته بندی کردن
to form into groups
U
گروه بندی کردن
to melted in to another form
U
بطور غیر محسوس تبدیل شکل دادن
tendering form
U
ورقه پیشنهاد
eye-form
U
[شکل کیسه ماهی برای عبور نازک نور]
tendering form
U
برگ پیشنهاد برگ درخواست
the precatory form
U
صیغه تمنی یا در خواست
to form a habit
U
عادتی پیداکردن
to form a habit
U
تشکیل عادت دادن
to form a notion
U
تصور کردن
to form a notion
U
اندیشه کردن خیال بستن
to form a plot
U
توط ئه دیدن
to form a plot
U
اسباب چینی کردن
registration form
U
فرم ثبت نام
form letter
U
فرم نامه
form cutter
U
دستگاه فرز پروفیل
die form
U
فشردن
die form
U
شکل دادن حدیدهای
eclipsed form
U
شکل متقابل
end of form
U
انتهای ورقه
endless form
U
ورقه بی انتها
erythro form
U
شکل اریترو
executable form
U
برنامهای که به کد ماشین ترجمه یا کمپایل شده باشد تا پردازنده بتواند اجرا کند
executable form
U
شکل قابل اجرا
executable form
U
فرم قابل اجرا
fanfold form
U
ورقه با تای بادبزنی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com