Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 59 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
nest eggs
U
تخمی که درلانه مرغ میگذارندتا مرغ تخم کند
nest eggs
U
مایه اندوخته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
boiled eggs
U
تخم مرغ اب پزیا جوشانده
to suck eggs
U
اشخاص ازموده ترازخودراپنددادن
to spawn eggs
U
ریختن تخم
to lay eggs
U
تخم کن بودن تخم گذاشتن
to lay eggs
U
تخم کردن
fried eggs
U
نیمرو
to take eggs for money
U
خر مهره
to suck eggs
U
بلقمان حکمت اموختن
to take eggs for money
U
را با دربرابر
to take eggs for money
U
کردن
Easter eggs
U
تخم مرغ عید پاک
some fried eggs
U
تخم مرغ نیمرو
scrambled eggs
U
نیمروی زرده و سفیده مخلوط شده
fried eggs
U
تخم مرغ نیمرو
the hen incubates her eggs
U
مرغ روی تخمهای خودخوابیده ازانهاجوجه درمیاورد
one cannot make an omlette without breaking eggs
<idiom>
U
بی مایه فطیر است
don't put all your eggs in one basket
<idiom>
U
[تمام منابعت رو یک جا سرمایه گذاری نکن]
To teach grandma to suck eggs.
U
جلوی لوطی معلق زدن
Fresh flowers (fruit,eggs,milk).
U
گل ( میوه ،تخم مر غ ،شیر )تازه
don't teach your grandmother to suck the eggs
<idiom>
U
لقمان را حکمت آموختن خطاست
nest
U
1-درج تابع در یک برنامه یا تابع اصلی دیگر. 2-استفاده از تابع که بازگشتی خود را صدا میکند
nest
U
اشیان گرفتن
nest
U
درمحل محفوفی جای گرفتن پیچیدن
nest
U
پشته سخت افزار
nest
U
تعداد توابع در یک تابع
nest
U
بخشی از برنامه که یک حلقه کنترل در دیگری استفاده میشود
nest
U
ماکرو فراخوانی شده از ماکرو دیگر
nest
U
حلقه دورن حلقه دیگر در یک برنامه
nest
U
سنگربتونی
nest
U
اسایشگاه پاتوق
own nest
U
بد گویی از خانه خود زشت است
nest
U
اشیان کردن
nest
U
لانه ساختن
nest
U
اشیانهای کردن
nest
U
اشیانه
nest
U
لانه
nest
U
اشیانه تیربار
nest of tables
U
جایگاهمیزها
nest egg
<idiom>
U
پول پس انداز شده
feather one's nest
<idiom>
U
به علائق خود توجه کردن
nest egg
U
تخمی که درلانه مرغ میگذارندتا مرغ تخم کند
crow's nest
U
سنگر
bird's nest
U
قسمت عقبی قرقره ماهیگیری
nest egg
U
مایه اندوخته
crow's nest
U
قلعه
crow's nest
U
بالای بلندی
mare's nest
U
چیز خوش فاهر وبد باطن چیز قلابی
nest building
U
لانه سازی
rat's nest
U
یک ویژگی در سیستمهای طراحی مدار چاپی که به استفاده کننده اجازه میدهدتا تمام اتصالات میان مولفه ها را ببیند
bird's nest
U
حرکت اشیانه پرنده روی دارحلقه
to feather ones nest
U
بارخودرابستن
to feather ones nest
U
تامین اتیه کردن
to stir up a hornet's nest
<idiom>
U
چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود
[اصطلاح مجازی]
If you say that to her, you will be stirring up a hornet's nest.
U
اگر این حرف را به او بزنی، عصبی اش می کنی.
stir up a hornet's nest
<idiom>
U
باعث عصبانیت مردم شدن
to poke one's head into a hornets' nest
<idiom>
U
چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود
[اصطلاح مجازی]
He has feathered his nest. He has lined his pocket.
U
اودیگر بارش را بسته است ( ازنظر مالی تأمین است )
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com