English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
mess gear U جعبه فروف سرباز یا مسافر
mess gear U وسایل غذاخوری
mess gear U وسایل نظافت نهارخوری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
at mess U سر خوراک
mess around <idiom> U دو رو اطراف بازیکردن
What a mess! U چه افتضاحی!
to mess something up U تباهی کردن
to mess something up U بهم زدن چیزی
to mess something up U زیرورو کردن چیزی
mess up <idiom> U به دردسر افتادن
mess-up U انجامگیریغلطکاری
to go to mess U رفتن
to go to mess U سرخوراک یا
mess U غذا
mess U غذا خوردن
mess U غذاخوری باشگاه ناو
mess U نهارخوری باشگاه
mess U سالن غذاخوری
mess U اشفته کردن
mess U :یک خوراک
mess U :شلوغ کاری کردن الوده کردن
mess U هم غذایی
mess U یک فرف غذا
at mess U هنگام خوردن
mess steward U رئیس رسد غذاخوری سراشپز
officer's mess U نهارخوری افسران
officer's mess U سالن غذاخوری افسران
mess treasurer U متصدی صندوق باشگاه
mess treasurer U حسابدار باشگاه
cook of mess U نوبتچی اشپزخانه
mess tin U فرف غذا
mess sergeant U گروهبان اشپزخانه گروهبان غذا
mess president U رئیس باشگاه
mess kit U فرف عایق غذاخوری
To fool ( mess) around . U کلک درآوردن
levy in mess U نام نویسی از مردمان سالم برای جنگ بسیج مردمان سالم به طور اجباری
mess steward U اشپز
to make a mess of U سر هم بندی کردن
to make a mess of U ضایع کردن
mess hall U سالن غذا خوری سرباز خانه
mess jacket U ژاکت تنگ وکوتاه مردانه
mess kit U جعبه فروف سرباز یا مسافر
mess kit U وسایل غذاخوری
mess tin U یغلاوی
It was a mess . Everything was scattered all over the place. U همه چیز ریخته وپاشیده بود
To foul up something . To make a mess of it . U گند چیزی را با لاآوردن
what a pretty mess he made U خوب سرهم بندی کرد
To spoilt things . To mess thing up . U کارها را خراب کردن
I didn't intend to involve you in this mess. U من نمی خواستم تو را با این گرفتاری [دردسر] درگیر کنم.
in gear U اماده
to go out of gear U خراب شدن
to gear up U باعوض کردن دنده تندکردن
out of gear U خراب
to gear down U باعوض کردن دنده کندکردن
out of gear U ازدنده بیرون افتاده
gear مجموع چرخهای دنده دار
out of gear U ازهم سواشده
gear in U درگیری دو چرخ دنده
gear in U درگیر شدن
to go out of gear U مختل شدن ازکارافتادن
gear U پوشانیدن
gear U الات جامه
gear U پوشش دنده دار
gear U کردن اماده کارکردن
gear U جعبه دنده
gear U انتقال دادن
gear U ابزار وسایل لباس مخصوص
get in gear [get into gear] <idiom> U بعد از مدتی دوباره سررشته امور را به دست گرفتن.
in gear U اماده حرکت
gear دنده
gear چرخ دنده
gear U اسباب لوازم
gear U ادوات
gear U افزار
in gear U دایر
rocker gear U تنظیم جاروبک
running gear U قسمت حرکت کننده ماشین
spur gear U دنده ملخی
reduction gear U چرخ دنده کاهنده
reduction gear U جعبه دنده کاهنده سرعت
reduction gear U جعبه دنده تبدیل سرعت
planetary gear U جعبه دنده خورشیدی
planetary gear U چرخ دنده سیارهای
spur gear U چرخ دندانه دار
oil gear U جعبه دنده برقی و هیدرولیکی دستگاه جعبه دنده روغنی برقی
nose gear U قسمت جلوی ارابه فرود ازنوع تری سیکل صرفنظر ازفاصله ان تا دماغه
spur gear U دنده مهمیزی دنده خاردار
steering gear U دنده فرمان
gear housing U پوششچرخدنده
riot gear U نوعیلباسخاصپلیسضدآشوب
get one's rear in gear <idiom> U عجله کردن
high gear <idiom> U آخر سرعت
arresting gear U دستگاه کم کننده سرعت هواپیما در روی باند دستگاه مهار هواپیما
gear box U جعبه دنده گیرباکس
gear shift U دسته دنده اتومبیل
gear lever U دسته دنده اتومبیل
gear stick U دسته دنده اتومبیل
bathing gear U لوازم شنا [حمام]
bathing gear U لباس شنا [حمام]
gear wheels U چرخ دنده ها
gear cable U کابلچرخدنده
worm gear U چرخ دنده حلزونی
worm gear U دنده حلزونی پیچ حلزونی
steering gear U دنده سکان
steering gear U جعبه دنده فرمان
steering gear U جعبه فرمان
step up gear U چرخ دنده افزاینده
sun gear U چرخ دنده خورشیدی
switch gear U وسیله اتصال
synchromesh gear U گیربکس سنکرون
timing gear U چرخ دنده میل بادامک
training gear U گردونه در سمت
transmission gear U چرخ دنده انتقال
tumble gear U چرخ واسطه
tumble gear U چرخ دنده واسطه
valve gear U مکانیزمی که برای بحرکت دراوردن سوپاپهای موتورپیستونی
worm gear U دنده مارپیچی
worm gear U دنده مورب
gear wheels U چرخ های دندانه دار
control gear U دستگاه کنترل
gear arrangment U نظم و ترتیب درگیری دو چرخ دنده
gear assembly U مجموعه چرخ دنده ها
gear blank U چرخ دنده کار نکرده
gear box U جعبه دنده
gear box U گیربکس
gear brake U ترمز سیستم انتقال
gear case U جعبه دنده
gear case U پوسته جعبه دنده
bevel gear U چرخ دندانه مخروطی
gear cluster U مجموعه چرخ دنده هایی که جزیی از یک محور میباشد
foxer gear U وسیله تولید صدا
bevel gear U چرخ دنده مخروطی
gear cutter U فرز
gear cutter U دنده تراش
gear cutting دنده تراشی [مهندسی]
bevel gear U دنده کرامویل
fuse gear U متعلقات فیوز
foxer gear U صداساز
four gear drive U گیربکس چهار دنده
crank gear U چرخ دنده سر میل لنگ
crown gear U چرخ دنده محدب
differential gear U دنده عقب اتومبیل
compasition gear U چرخ دنده مرکب
change gear U چرخ دندانه تبدیل
driving gear U چرخ دنده محرک
reverse gear U دنده معکوس
chaffing gear U وسایل ضد سایش
chaffing gear U وسایل ضد ساییدگی
breathing gear U وسیله تنفسی
elevating gear U چرخ دندانه بالابر
elevator gear U گردونه در ارتفاع
breathing gear U ماسک تنفسی
exhaust gear U چرخ دندانه خروجی
external gear U تاج دندانه خارجی
fishing gear U اسباب ماهیگیری
flight gear U لباس پرواز
gear friction U اصطکاک چرخ دنده
arrester gear U سیم نگهدارنده
head gear U پوشش سر
head gear U روسری
head gear U کلاه تمرین بوکس
helical gear U چرخ دنده حلزونی
spiral gear U چرخ دنده حلزونی
herringbone gear U چرخ دندانه جناغی
high gear U دنده قوی خودرو
hoisting gear U چرخ دنده بالابر
pull gear U چرخ دنده بالابر
arresting gear U قلابی برای نگه داشتن هواپیماهنگام فرود در فاصله کم
landing gear U چرخ هواپیما که هنگام نشستن هواپیما وزن انراتحمل میکند
landing gear U عراده هواپیما وسایل فرود امدن
landing gear U ارابه فرود
loose gear U چرخ دندانه هرزگرد
low gear U دنده کندکن
gear wheel U چرخ دنده
back gear U یک رشته چرخ دنده که به پایه نظام ماشین تراش وصل می شوند
beaching gear U سرسره قایق
gear pump U پمپ دندهای
beaching gear U وسایل به ساحل کشیدن ناو
gear level U دسته دنده
bell gear U چرخدنده ثابت بزرگی درسیستم کاهش دور سیارهای
bevel gear U دنده مورب
gear level U تبدیل کردن
gear guard U جعبه محافظ برای چرخ دنده ها
gear grinder U ماشین پرداخت چرخ دنده
planetary gear U دنده خورشیدی
beach gear U وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
gear ratio U نسبت چره دنده ها
gear wheel U چرخ دندانه دار
gear pump U پمپ روغن دندهای
gear quadrant U ماهک جعبه دنده
gear ratio U نسبت سرعتهای دورانی محورهای ورودی و خروجی یک جعبه دنده
aircraft arresting gear U جعبه دنده دستگاه مهارهواپیما
bevel gear generator U ماشین رنده چرخ دنده مخروطی
bevel gear grinder U دستگاه سنگ چرخ دندانه مخروطی
back gear shaft U محور چرخ دنده هایی که به پایه نظام ماشین تراش متصل می شوند
automobile gear transmission U گیربکس اتومبیل
fixed-gear bicycle U دوچرخه دنده ثابت [بدون چرخ آزاد]
bevel gear hob U دستگاه فرز غلطکی چرخ دندانه مخروطی
bevel gear drive U جعبه دنده مخروطی
bevel gear planer U دستگاه رنده چرخ دندانه مخروطی
change gear mechanism U مکانیزم چرخ دندانه تبدیل
The car is in the reverse gear. U اتو موبیل توی دنده عقب است
gear change box U گیربکس
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com