English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 80 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
medical programs U برنامههای پزشکی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
programs U برنامه دستور
programs U مجموعه حرکات اسکیت باز برنامه مسابقه ها در یک روز در محل معین
programs U برنامه دادن برنامه ریختن
programs U مجموعه دستورات کامل که کامپیوتر را برای کار مشخصی هدایت میکند
programs U نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
programs U برنامه ریزی کردن
programs U دستور
programs U نقشه
programs U روش کار پروگرام
programs U دستور کار
programs U برنامه تهیه کردن
programs U برنامه دارکردن
programs U برنامه نوشتن
programs U برنامه
welfare programs U برنامههای رفاهی
utility programs U برنامههای سودمند
system programs U برنامههای سیستم
suite of programs U 1-گروه برنامه هایی که یکی پس از دیگری اجرا می شوند. 2-تعداد برنامههای یک کار مشخص
social programs U برنامههای اجتماعی
Programs menu U زیر منوییکه از دکمه Start در ویندوز قابل دستیابی است
national programs U برنامههای ملی
control programs U برنامههای کنترلی
conservation programs U برنامههای حفافت منابع
support programs U برنامههای پشتیبانی
application programs U برنامههای کاربردی
data management programs U برنامههای مدیریت داده ها
family planning programs U برنامههای تنظیم خانواده
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs). U باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
medical U بهداشتی
medical U پزشکی
medical U معالجه
medical U طبی
medical U دانشکده پزشکی سرپزشک
take medical a U به پزشک مراجعه کنید باطبیب مشورت نمایید
medical U بهداری
medical U پزشکی طبی
to take medical advice U دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
medical psychology U روانشناسی پزشکی
medical records U پرونده پزشکی مدارک بهداشتی
medical recovery U اخراجات پزشکی
medical recovery U تخلیه پزشکی
medical regulator U تنظیم کننده امور بهداشتی مدیر امور بهداشتی
medical service U خدمات پزشکی
medical monitor U دستگاه پایش [پزشکی]
medical services U خدمات پزشکی
medical treatment U معالجه
because of [for] medical reasons U بخاطر دلایل پزشکی
to take medical advice U با پزشک مشورت کردن
medical service U قسمت بهداری
medical profession U طبابت
medical evacuation U تخلیه بیماران
medical evacuation U تخلیه پزشکی
medical evacuation U تخلیه بهداری
medical department U قسمت بهداری
medical department U اداره بهداری
medical college U دانشکده پزشکی
medical college U دانشکده طبی
medical badge U علامت بهداری
medical badge U علامت رسته پزشکی
medical assemblage U مرکز جمع اوری پزشکی مرکز تجمع بیماران
medical terminology U اصطلاحات پزشکی یا طبی
medical examiner U طبیب قانونی
medical examiner U پزشک قانونی
medical profession U پزشکی
medical officer U سر پزشک
medical man U جراح
medical man U پزشک
medical jurisprudence U پزشکی قانونی
medical jurisprudence U طب قانونی
medical records U پروندههای بهداری
medical fitness U امادگی پزشکی
medical officer U پزشک
emergency medical tag U کارت معالجه اورژانس کارت مراجعه به اورژانس
medical fitness for marriage U قابلیت صحی برای ازدواج
medical response dog U سگ دستیار
medical response dog U سگ سرویس
He is an authority on medical science . U درعلم پزشکی صاحب نظر است
emergency medical treatment room U اتاق عمل اورژانس
The regulations prescribe that all employees must undergo a medical examination. U آیین نامه تجویز می کند که همه کارکنان باید آزمایش پزشکی بدهند.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com