Perdic | maximum power operation | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	maximum power operation U	کار با توان حداکثر

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	maximum in power gain U	تقویت قدرت حداکثر
	maximum power demand U	مصرف حداکثر
	maximum power gain U	تقویت توان حداکثر
	maximum power point current U	جریان در نقطه توان حداکثر
	hunger for power [craving for power] U	میل شدید به قدرت
	maximum value U	مقدار بهره برداری
	maximum U	بیشترین حجم داده که قابل ذخیره سازی است
	maximum U	بزرگترین حجم داده که هر لحظه ارسال میشود
	maximum U	بزرگترین عدد کاربران که سیستم در هر لحظه می پذیر
	maximum U	بزرگترین عددی استفاده میشود یا مجاز است
	maximum value U	مقدار حداکثر
	maximum value U	جریان بیشینه
	maximum U	ماکزیمم
	maximum U	حداکثر
	maximum U	بیشین
	maximum U	بزرگترین وبالاترین رقم
	maximum U	بیشینه
	maximum U	بالاترین ماکسیمم
	maximum U	منتهی درجه بزرگترین
	maximum U	بیشترین
	maximum U	بالاترین مقدار ماکسیمم
	maximum gradeability U	حداکثر شیب قابل عبور به وسیله خودرو
	maximum moment U	حداکثر لنگر
	maximum load U	بار حداکثر
	maximum liklihood U	درست نمایی بیشینه
	maximum natality U	بیشینه زادو ولد
	maximum gain U	تقویت حداکثر
	maximum moment U	لنگر بیشینه
	maximum natality U	حداکثر زاد و ولد
	maximum range U	حداکثر برد جنگ افزار
	maximum price U	حداکثر بها
	maximum load U	بار گذاری حداکثر
	maximum profit U	حداکثر سود
	maximum performance U	کارایی حداکثر
	maximum performance U	عملکرد حداکثر
	maximum output U	خروجی حداکثر
	maximum ordinate U	حداکثر ارتفاع سهمی گلوله ارتفاع نقطه اوج مسیر گلوله
	maximum of intensity U	حداکثر شدت
	maximum frequency U	فرکانس حداکثر
	maximum price U	بیشینه بها
	maximum demand U	پیک بار
	maximum demand U	تقاضای بیشینه
	maximum deviation U	انحراف حداکثر
	maximum deflection U	انحراف حداکثر
	maximum current U	جریان حداکثر
	maximum current U	جریان پیک
	maximum capacity U	فرفیت حداکثر
	maximum available powere U	توان حداکثر
	maximum amplitude U	دامنه حداکثر
	intensity maximum U	پیشینه نور ماکسیمم نور
	intensity maximum U	حداکثر شدت
	maximum demand U	بار پیک
	maximum demand U	بار حداکثر
	maximum flood U	سیل بیشینه
	maximum flood U	طغیان بیشینه
	maximum flexibility U	خمش پذیری حداکثر
	maximum energy U	انرژی حداکثر
	maximum energy U	انرژی بیشینه
	maximum efficiency U	راندمان بیشینه
	maximum efficiency U	راندمان حداکثر
	maximum efficiency U	حداکثر کارائی
	maximum duration U	زمان حداکثر
	maximum detector U	اشکارساز حداکثر
	maximum density U	حداکثر تراکم
	global maximum U	حداکثر مطلق
	maximum range U	بردنهایی اسلحه
	maximum temperature U	درجه حرارت حداکثر
	maximum thermometer U	گرماسنج حداکثر
	maximum slope U	بیشترین شیب
	maximum slope U	حداکثر شیب
	to have a maximum limit [of something] U	[به] حداکثر [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
	relative maximum U	ماکزیمم نسبی
	maximum speed U	حداکثر سرعت
	maximum stock U	حداکثر موجودی انبار
	maximum temperature U	دمای ماکزیمم
	maximum take off weight U	حداکثر وزن برخاستن
	maximum work U	کار حداکثر
	maximum ratings U	مقدار حداکثر
	maximum wavelength U	طول موج حداکثر
	maximum ratings U	مقدار نامی حداکثر
	relative maximum U	حداکثر نسبی
	maximum scale value U	مقدار درجه بندی حداکثر
	maximum r.m.s. on state current U	جریان رفت موثر حداکثر
	maximum flood discharge U	بده حداکثرطغیان
	maximum flood discharge U	بده بیشینه طغیان
	maximum landing weight U	حداکثر وزن فرود
	maximum direction finding U	جهت یابی حداکثر
	maximum water level U	ترازطبیعی مخزن
	maximum security prison U	زندان فوق امنیتی
	maximum demand pointer U	عقربه مصرف حداکثر
	actual maximum flowline U	ماکزیمم خط ابدهی حقیقی
	design maximum weight U	حداکثر وزن محاسبه شدهای برای اعمال تنش به ساختمان هواپیما
	maximum allowable concentration U	حداکثر غلظت مجاز
	maximum and minimum thermometer U	گرماسنج حداقل و حداکثر
	maximum asymmetric three phase U	current short-circuit جریان اتصال کوتاه ضربهای سه فازه
	maximum circuit breaker U	کلید جریان زیاد
	maximum control current U	جریان کنترل حداکثر
	maximum current rating U	جریان نامی حداکثر
	maximum current relay U	رله جریان زیاد
	maximum demand indicator U	کنتور بار پیک
	maximum demand meter U	تقاضاسنج
	maximum demand meter U	حداکثر مقدار سنج
	maximum water level U	تراز بیشینه طرح شده مخزن
	maximum water level U	بیشینه تراز
	maximum powerpoint voltage U	ولتاژ در نقطه توان حداکثر
	maximum load rating U	قابلیت بارگیری نامی حداکثر
	maximum modulating frequency U	فرکانس حداکثر مدولاسیون
	maximum permissible load U	بار مجاز حداکثر
	maximum permissible voltage U	ولتاژ مجاز حداکثر
	maximum surface temperature U	درجه حرارت سطحی حداکثر
	maximum operating voltage U	ولتاژ کار حداکثر
	maximum sound pressure U	فشار صوت حداکثر
	maximum output voltage U	ولتاژ خروجی حداکثر
	maximum recording attachment U	دستگاه ضبط کننده حداکثر
	maximum reverse r.m.s. voltage U	ولتاژ سد موثر حداکثر
	maximum prr ermissible U	مجاز حداکثر
	maximum scattering angle U	زاویه پراکندگی حداکثر
	maximum limited stress U	تنش حداکثر
	maximum safe temperature U	درجه حرارت مجاز حداکثر
	maximum likelihood method U	روش حداکثر درست نمایی
	maximum undistorted output U	بیشینه صدای غیر مغشوش
	maximum liklihood method U	روش حداکثر احتمال
	maximum input frequency U	فرکانس ورودی حداکثر
	maximum light transmission U	انتقال نور حداکثر
	maximum probility detection U	تعیین احتمال حداکثر
	to have [or bear] a maximum [minimum] load of something U	حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
	maximum forward r.m.s. on state current U	جریان رفت موثر حداکثر
	maximum gate trigger voltage U	ولتاژ احتراق حداکثر
	maximum gate trigger current U	جریان احتراق حداکثر
	maximum permissible temperature rise U	حداکثر مقدار افزایش درجه حرارت مجاز
	maximum current circuit breaker U	کلید قطع کننده جریان حداکثر
	maximum junction to case thermal impedan U	مقاومت حرارتی حداکثر بین محلهای تماس و بدنه
	operation U	به اجرا
	to come into operation U	قانون شدن
	to come into operation U	کاربرد پذیر شدن
	to come into operation U	قانونی درست شدن
	come into operation U	قابل اجرا شدن
	either or operation U	تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
	either way operation U	ارسال داده در یک جهت روی کانال دوجهته
	to come into operation U	قابل اجرا شدن
	co-operation U	همکاری مشترک
	not operation U	عمل نفی
	one way only operation U	عملکرد فقط یک طرفه
	one way only operation U	عملکردتنها یک طرفه
	operation immediate U	اقدام سریع
	or operation U	عمل یا
	to come into operation U	بکار افتادن
	to come into operation U	قابل اجراشدن
	operation U	کارکرد
	to come into operation U	دایر شدن
	co-operation U	کار مشترک
	not operation U	عمل نقض
	operation U	آزمایش هایی برای برنامه و آمادگی داده را بررسی می کنند
	operation U	عمل منط قی که از دو ورودی یک خروجی تولید میکند
	operation U	عمل کردن
	operation U	عملیات
	operation U	عمل
	operation U	عملکرد
	operation U	بهره برداری
	operation U	به کارانداختن
	operation U	1-عملیات روی دو عملوند. 2-عملیات روی عملوند به صورت دودویی
	operation U	فرآیندی که روی بلاکی از داده انجام میشود
	operation U	عملی منط قی روی تعداد عملوند مربوط به قوانین جبربول
	operation U	درستور العمل ریاضی که بر روی داده انجام میشود
	operation U	دستوری که نیاز به آدرس کردن اش نداشته باشد
	operation U	کارکردن با یک وسیله
	operation U	عمل جراحی
	operation U	عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه
	operation U	دستور بعدی برای اجرا را می خوانند
	operation U	کار کردن
	operation U	بخشی از حلقه ماشین در حین اجرای دستور
	operation U	مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
	operation U	سخت افزار مبدل دستور که ماشین
	operation U	ترتیب ای که عملیات دستور انجام می شوند
	operation U	عمل جراحی عمل
	operation U	گردش
	operation U	وابسته به عمل عملکرد
	operation U	بخشی از دستور زبان اسمبلی که حاوی نشانههای کد اجرا باشد
	operation U	گرداندن
	operation U	بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند
	operation U	گردش جنبش
	operation U	کار
	operation U	دستور برنامه که کاری انجام نمیدهد
	operation U	ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
	operation U	اداره
	to put something into operation U	دستگاهی [کارخانه ای] را راه انداختن [مهندسی]
	equivalence operation U	عمل هم ارزی
	monadic operation U	عملکرد یگانه
	emergency operation U	بهره برداری اضطراری
	surgical operation U	دست کاری
	molding operation U	فرم کاری
	external operation U	عملیات خارج از مملکت
	external operation U	عملیات خارجی
	pseudo operation U	شبه عمل
	molding operation U	قالب کاری
	monadic operation U	عملکرد تکین
	pseudo operation U	عملواره
	emergency operation U	کارکرد
	no operation instruction U	OPERATION NO
	no address operation U	دستویر که نیازی به آدرس در خود ندارد