Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
master clear
U
کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
It stickd out a mile. It is crystal clear . It is as clear as daylight.
U
مثل روز روشن است ( پرواضح است )
clear way
U
محوطه صعود
all clear
U
خطر رفع شد
all clear
U
شیپور رفع خطر هوایی رفع خطر
clear-out
U
خالی کردن
in the clear
<idiom>
U
آزادانه عیبجویی کردن
in the clear
<idiom>
U
رها از هرچیزی که موجب حرکت یا دیدمشکل شود
see one's way clear to do something
<idiom>
U
احساس از عهده کاری برآمدن را داشتن
all clear
U
سوت رفع خطر هوایی
all clear
U
علامت رفع خطر
to be clear to somebody
U
برای کسی واضح بودن
to be clear to somebody
U
برای کسی مشخص بودن
clear
U
تغییر محتوی یک خانه حافظه
clear
U
کلید پاک کردن صفحه نمایش
clear
U
روشن زدودن
clear
U
شفاف
clear up
<idiom>
U
حل کردن یا توضیح دادن (مشکل)
clear way
U
محوطه بالاکشیدن هواپیما محوطه کندن هواپیما از زمین
clear itself
U
لا افتادن
clear itself
U
صاف شدن
to clear out
U
بیرون اوردن
to clear out
U
خالی کردن
clear-out
U
بیرون اوردن
clear out
U
بیرون اوردن
clear out
U
خالی کردن
to clear away
U
برچیدن
to clear away
U
جمع کردن
to clear off
U
ردکردن
to clear off
U
رهاشدن از
to clear up
U
واریختن
to clear up
U
روشن کردن
clear up
U
مرتب کردن
clear up
U
بازشدن
clear
U
: روشن کردن
clear
U
صاف صریح
clear
U
درست
clear
U
جدا
clear
U
زلال
clear
U
مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
clear
U
ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
clear
U
دور کردن توپ از دروازه ضربه بلند دور کردن توپ ازسبد
clear
U
:اشکار
clear
U
دفع توپ ازحوالی دروازه
clear
U
توضیح دادن
clear
U
پاک کردن
clear
U
پیام کشف روشن کردن
clear
U
صاف کردن
clear
U
تبرئه کردن
clear
U
ترخیص کردن
clear
U
فهماندن
clear
U
روشن
clear
U
شفاف زدودن
clear
U
واضح
clear
U
واضح کردن
clear
U
بطور واضح
clear
U
خالص کردن
clear
U
رفع خطر صاف
clear
U
از گمرک دراوردن
clear
U
دورکردن گوی از نزدیک دروازه
clear
U
صریح
clear
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clear
U
نص
clear
U
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clear
U
آنچه به سادگی فهمیده میشود
clear
U
سیگنال RSC که یک خط یا وسیله آماده ارسال داده است
clear
U
پاک کردن یا صفر کردن یک فایل کامپیوتری یا متغیر یا بخشی از حافظه
clear-cut
U
روشن
search and clear
U
جستجو و پاک کردن دشمن
clear span
U
دهانه ازاد
clear sightedness
U
روشن بینی
clear sighted
U
روشن بین
clear sightedness
U
بصیرت تیزنظری
stand clear
U
فرمان عقب توپ رو
stand clear
U
جایی را ترک کردن
clear ice
U
یخ شفاف
stand clear
U
عقب توپ رفتن
clear span
U
دهانه موثر
clear-cut
U
صریح
clear-cut
U
درست تعریف شده
clear proof
U
دلیل واضح
clear proof
U
بینه
clear evidence
U
دلیل واضح
clear one's ears
U
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
clear voiced
U
دارای صدای صاف
clear evidence
U
بینه
clear cut
U
روشن
clear cut
U
صریح
clear cutting
U
برش یکسره
clear eyed
U
پاک نظر
clear the air
<idiom>
U
برطرف کردن سوتفاهمات
clear hawse
U
زنجیرها ازادند
clear from obligation
U
بری الذمه
anchor clear
U
لنگر ازاد است
clear and hold
U
منطقه را پاک و حفظ کنید
clear for running
U
طناب برای کشیدن ازاد است
clear verses
U
ایات محکمات
clear sighted
U
بصیر
clear eyed
U
بصیر
cut clear
U
ازاد بریدن
clear felling
U
برش یکسره
It wI'll clear up by morning .
U
تا صبح هواصاف خواهد شد
a clear conscience
U
وجدان پاک
clear varnish
U
لاک شفاف
clear picture
U
تصویر شفاف
clear picture
U
تصویر واضح
steer clear
U
اجتناب کردن
steer clear
U
دور ماندن
as clear as crystal
<idiom>
U
مثل اشک چشم
[زلال]
steer clear of someone
<idiom>
U
اجتناب کردن
stand clear of something
<idiom>
U
ازچیزدور نگه داشتن
clear-headed
U
سرسبک
clear-headed
U
هوشیار
To clear away the the rubish.
U
خاکروبه را جمع کردن
to make something clear
U
چیزی را روشن کردن
clear-sighted
U
روشن بین
clear-sighted
U
بصیر
clear-sighted
U
صاحب نظر
clear headed
U
هوشیار
clear headed
U
سرسبک
coast is clear
<idiom>
U
هیچ خطری تورا تهدید نمیکند
clear the decks
<idiom>
U
همه جارا مرتب کردن
clear sky
U
آسمانصاف
clear key
U
دکمهروشن
clear the air
U
شک را برطرف کردن
clear text
U
به صورت کشف
under arm clear
U
ضربه بلند از پایین دست
to steer clear of
U
بسلامت ردشدن از
to clear land
U
زمین راصاف کردن
clear text
U
پیام کشف
clear text
U
متن کشف
clear space
U
فضایباز
clear the air
U
شک را بر طرف کردن
clear varnish
U
لاک روشن
It was clear that she had lied .
U
دروغش معلوم شد
Let him clear out . Let him go to blazes.
U
بگذار گورش را گه کند
To clear ones throat.
U
سینه ( گلوی ) خود را صاف کردن
With a clear conscience.
U
با وجدان پاک
clear to send
U
ترخیص به ارسال
crystal clear
U
واضح-مبرهن
clear timber
U
چوب سالم
clear the bench
U
استفاده از ذخیره ها
clear starch
U
خوب اهارزدن
clear varnish coat
U
روکش لاکی براق
clear air turbulence
U
اشفتگی در اسمان فاقد ابر که معمولا در ارتفاعات بالا وهمراه با تغییر سرعت درنزدیکی مسیر خروج گازهامیباشد
stop/clear key
U
دکمهتوقف
stop/clear key
U
وضوح
To clear the dining table.
U
میز ( سفره ) را جمع کردن
to make oneself clear
<idiom>
U
منظور را روشن کردن
My voice is not clear today.
U
صدایم امروز صاف نیست
net shot clear
U
ضربه بلند از لب تور به انتهای زمین
The sense of this word is not clear .
U
معنی و مفهوم این کلمه روشن نیست
line clear signal
U
علامت ازاد
line clear signal
U
سیگنال ازاد
clear-entry key
U
کلیدصفحههوشیار
master
U
چیره دست شدن
master's
U
فوقلیسانسه-دارایمدرکMAیاMSc
old master
U
نقاشی هر یک از این هنرمندان
old master
U
هر یک از نقاشان بزرگ اروپایی قبل از قرن هیجده
to be a master of
U
در اختیار خودداشتن
to be a master of
U
دارا بودن
the master
U
در
the master
U
خداوند
master off
U
استاد شمشیربازی
master of
U
سرپرست گروه شکار روباه
master
U
سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
master
U
آموزش و فهمیدن یک زبان یا فرآیند
master
U
مدل اصلی
master
U
جامع
master
U
قطعه کار اصلی
master
U
مخدوم
master
U
استاد شطرنج
master
U
کاپیتان کشتی
master
U
کسب مهارت کردن
master
U
ماهر شدن در چیزی
master
U
1-دیسکی که حاوی تمام فایلهای یک کار است . 2-دیکی که حاوی کد سیستم عامل کامپیوتر است که پیش از عملیات سیستم باید باز شود
master
U
اولین کارت پانج در بسته که حاوی اطلاعاتی درباره بقیه کارتهاست
master
U
سیگنال زمانی که تمام قط عات سیستم با آن سنکرون می شوند
master
U
مهمترین شخص یا وسیله در سیستم . به روزترین و درست ترین فایل
master
U
ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
master
U
و وقتی کامپیوتر روشن میشود بار میشود.
master
U
نوار مغناطیسی که حاوی تمام توابع حیاتی سیستم عامل است
master
U
سیستمی که هر پردازنده آن اصلی و مخصوص یک کار است
master
U
ارباب صاحب
master
U
ماهر شدن
master
U
مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
master
U
داده مرجع که در فایل اصلی ذخیره شده است
master
U
نرم افزاری که عملیات سیستم را کنترل میکند
master
U
کامپیوتر در سیستم چند پردازنده که سایر پردازنده ها و کارهای اختصاص داده شده را کنترل میکند
master
U
تسلط یافتن
master
U
اصلی
master
U
پیر
master
U
ماهرشدن
master
U
مدیر مرشد
master
U
رئیس
master
U
کارفرما
master
U
ارباب استاد
master
U
چیره دست
master
U
دانشور
master
U
رسانه مغناطیسی که حاوی تمام برنامههای مورد نیاز یک برنامه کاربردی است
master
U
صاحب
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com