Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
market share
U
سهم بازار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to share out
U
تقسیم کردن
share
U
دایرکتوری
share
U
حافظهای که با بیش از یک CPV قابل دستیابی باشد
share
U
پردازشگر کلمات موجود برای چندین کاربر سیستم منط قی اشتراکی
share
U
یک کامپیوتر و یک حافظه پشتیبان که توسط افراد مختلف در شبکه برای یک برنامه کاربردی به کار رود
share
U
سیستمی که یک وسیله جانبی یا رسانه ذخیره سازی پشتیبان یا منابع دیگر توسط چندین کاربر استفاده میشود
share
U
برای آدرس و ارسال داده بین CPU و رسانه جانبی
share
U
باس مورد استفاده
share
U
استفاده از کامپیوتر یا رسانههای جانبی توسط بیش از یک شخص یا سیستم
share
U
که توسط کاربران متعدد متصل به شبکه قابل دستیابی است
to share out
U
بخش کردن
share-out
U
سهمبندیشده
What about my share?
U
پس حق من چه شد ؟
share
[in]
U
شرکت
[سهم]
[در]
share
U
IB که برای ارزیابی محصولات تهیه شده برای فروشندگان تشکیل شده است سازمانی از استفاده کنندگان سیستمهای کامپیورتی متوسط و بزرگ
share
U
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
share
U
سیستم عامل شبکه که به منابع کلمه رمز نسبت میدهد به جای اینکه شماره کاربران را تنظیم کند تا دستیابی محدود شود
share
U
روش ایجاد امنیت شبکه برای حفافت منابع محلی
share
U
توسط کاربران دیگر شبکه است
share
U
قیچی کردن
share
U
سهم بردن
share
U
تسهیم کردن
share
U
بخش کردن
share
U
بهره قسمت
share
U
بخش
share
U
حصه
share
U
سهم
share
U
دانگ
share
U
شرکت داشتن در سهم بردن
share
U
تقسیم کردن
share
U
فایل ذخیره شده که توسط بیش از یک کاربر یا سیستم قابل دستیابی است
share
U
فرض
share
U
پوشه فایل ها روی دیسک درایوکامپیوتر محلی که قابل استفاده
deferred share
U
سهام موجل
deferred share
U
سهامی که دارندگان ان پس از تقسیم سود سهام بین دارندگان سهام عادی باقیمانده سهام را طبق مفاد اساسنامه وشرکتنامه دریافت می دارند
earnings per share
U
درامد هر سهم
lion's share
U
تمام
non registered share
U
سهم بی نام
lion's share
U
همهی چیزی
time-share
U
استفادهازسیستماشتراکزمانیبرایتعطیلات
This is your share ( portion ) .
U
این قسمت ( سهم) شماست
bearer share
U
سهم بی نام
appointed share
U
حصه مفروز
appointed share
U
سهم مفروز
apple share
U
اپل شر
Please let me take a share in the expenses.
U
اجازه بدهید منهم قسمتی از هزینه را بدهم
capital share
U
سهم سرمایهای
to have your share of something
[negative]
U
چیزی
[بدی]
را اجبارا تحمل کردن
[باران یا سرزنش]
to have your share of something
[negative]
U
چیزی
[بدی]
را گرفتن
lion's share
U
بزرگترین سهم
lion's share
U
بخش عمده
share cropper
U
زارع سهم گیر
share holder
U
سهامدار
ordinary share
U
سهام عادی
share cropper
U
مستاجر
ordinary share
U
سهام معمولی
share cropper
U
زارع
share certificate
U
گواهی مالکیت سهام
registered share
U
سهم با نام
share holder
U
دارنده سهام صاحب سهام
share holding
U
سرمایه گذاری در سهام
share in cash
U
سهم نقدی
wage share
U
سهم مزد
undivided share
U
حصه مشاع
lion share
U
بزرگترین یا بهترین بخش
share warrant
U
گواهینامه سهام
share of inheritance
U
سهم الارث
non cash share
U
سهم غیر نقدی
share list
U
صورت بهای سهام شرکتها
privileged share
U
سهم ممتاز
quota share treaty
U
قرار سهمیه بندی
paid in cash share
U
سهام نقدا" پرداخت شده
We didnt get a share (acut).
U
به ما چیزی نرسید
fixed share of an heir
U
فرض در ارث
One-hundred Share Index
U
شاخصقیمتهایسهام
to hold a share in a business
U
در شرکتی سهمی داشتن
to be of
[or share]
the same view
[or opinion]
U
هم عقیده بودن
break in share prices
U
کاهش قیمت سهام
Financial Times Share Index
U
شاخصقیمتهایسهام
general meeting of share holders
U
مجمع عمومی صاحبان سهام
Of this amount Europe's share is 20 percent.
U
از این مقدار ۲۰ درصد مال اروپا است.
share of stock
[American English]
U
سهم
[اقتصاد]
market value
U
قیمت بازار
market
U
به بازار عرضه کردن
market
U
در بازار دادوستد کردن
down-market
U
رجوع شود به downscale
market
U
فروختن
market
U
محل داد وستد
market
U
بازار
market
U
مرکزتجارت
market value
U
ارزش بازاری
market value
U
در بازار قیمت بازار
market
U
بازار فروش
[اقتصاد]
market
U
درمعرض فروش قرار دادن
in the market for
<idiom>
U
خواستن یا آماده خرید چیزی شدن
off-market
<adj.>
U
خارج از بورس
[فروخته شده ]
outside market
U
بازرگانی اوراق بهادار در خارج از بورس
market value
U
ارزش
market value
U
قیمت مناسب برای خریداروفروشنده
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work!
U
من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
seller's market
U
بازاری که در ان اختیار معامله وتصمیم گیری در دست فروشنده است
over-the-counter market
U
بازرگانی اوراق بهادار در خارج از بورس
rig the market
U
با احتکار کالا افزایش وکاهش مصنوعی در قیمت هاایجاد کردن
securities market
U
بازار اوراق بهادار
seller's market
U
بازار فروشنده
security market
U
بازار اوراق بهادار
price market
U
وضع کردن قیمت در انحصار
perfect market
U
بازار کامل
market structure
U
بنیان بازار
market system
U
نظام بازار
market trends
U
روندهای بازار
market trust
U
بازار انحصاری
market structure
U
ساخت بازار
narrow market
U
بازار محدود
exchange market
U
بازار داد و ستد
oil market
U
بازار نفت
financial market
U
بازار مالی
organized market
U
بازار سازمان یافته
spot market
U
بازار نقدی
off-market purchases
U
خرید در بیرون از بورس
to rig the market
U
با احتکارویکجاخریدن کالاافزایش وکاهش مصنوعی دربهای کالافراهم کردن
to put on the market
U
به بازار عرضه کردن
wage market
U
بازار دستمزد
widening of market
U
گسترش بازار
cattle market
U
محلفروشاحشام
labour market
U
متقاضیکار
market garden
U
مزرعهکاشتسبزیجاتومیوهجاتجهتفروش
market gardener
U
باغکار سبزیکار
market gardening
U
شغلسبزیکاریوکاشتمیوه
On the free market .
U
دربازار آزاد
carpet market
U
بازار فرش
To depress the market .
U
بازار را کساد کردن
to make a market of
U
با کالای دیگرمعاوضه کردن
There is no market for it in Iran .
U
درایران مصرفی ندارد
to make a market of
U
معامله کردن
to place on the market
U
فروختن
to put on the market
U
فروختن
to place on the market
U
درمعرض فروش قرار دادن
to put on the market
U
درمعرض فروش قرار دادن
sharing the market
U
تقسیم بازار
soft market
U
بازار با تقاضای خوب
to place on the market
U
به بازار عرضه کردن
spot market
U
بازار معاملات نقدی
target market
U
بازاری که سخت افزار یا نرم افزار مخصوصا برای ان طراحی شود
the market is dull
U
بازار راکد است
the market is dull
U
بازار کساداست
flea market
<idiom>
U
بازارمکاره (بازارکهنه فروشها)
market socialism
U
سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
foreign market
U
بازار خارج
commodity market
U
بازار مواد اولیه
commodity market
U
بازار کالا
capital market
U
بازار سرمایه
buyer's market
U
بازار مناسب برای خریدار
buyer's market
U
بازاری که درکنترل خریدارست
buyer's market
U
بازار خرید
bullish market
U
بازار رو به رونق
bullish market
U
بازار احتکاری
bullion market
U
بازار شمش
bull the market
U
بازار را گرم کردن
break into the market
U
در بازار رسوخ کردن
bearish market
U
بازار رو به افول
commodity market
U
بازار کالای مصرفی
falling market
U
بازار رو به زوال
fair market
U
بازار مکاره
fair market
U
هفته بازار
exchange market
U
بازار اسعار
easty market
U
بازاراست تا
domestic market
U
بازار داخلی
dead market
U
بازار کم فروش
dead market
U
بازار کساد
credit market
U
بازار اعتباری
cornering the market
U
خرید کلی و یکجای کالاهای بازار
cornering the market
U
قبضه نمودن بازار
black market
U
دربازارسیاه معامله کردن
Common Market
U
فرانسه لوکزامبورگ و هلند
Common Market
U
بلژیک
Common Market
U
بازار مشترک جامعه اقتصادی اروپا سازمان متشکل ازکشورهای المان غربی ایتالیا
Common Market
U
جامعه اقتصادی اروپا
Common Market
U
بازار مشترک
free market
U
بازار ازاد
open market
U
بازار ازاد بازاری که دارای رقابت کامل میباشد
open market
U
بازار باز
open market
U
بازار ازاد
market places
U
بازار
market economies
U
اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
market economies
U
اقتصاد بازار
black market
U
بازار سیاه
stock market
U
بورس کالاهای مختلف
stock market
U
بورس سهام وارز
flea market
U
بازار مخصوص فروش اشیاء ارزان قیمت یادست دوم
flea market
U
سمساری
money market
U
بازار پول
market research
U
بررسی بازار
market research
U
تحقیقات درخصوص بازار مطالعه وضعیت بازار
market research
U
بازارپژوهی
market research
U
تحقیقات علمی در بازار ودادوستد کالا
market economy
U
اقتصاد بازار
market economy
U
اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
market place
U
بازار
market segmentation
U
تقسیم بازار
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com