English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
market places U بازار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
places U مکان
places U مقام رتبه
places U مقام
places U محل رقم در یک عدد
to go places U موفق شدن [در زندگی یا شغل]
to go places U پیش قدم شدن [در زندگی یا شغل]
to go places U پیش رفتن [در زندگی یا شغل]
One cannot be in two places at once. <proverb> U یکنفر نمى تواند در یک زمان دو جا باشد .
to go places U گردش کردن [رفتن به جاهای دیدنی]
places U جاخالی
places U فضا
places U میدان
places U جایگاه
places U پاس به یار ازاد فرستادن گوی بیلیارد به سمت هدف
places U جا مکان
places U محل
places U در محلی گذاردن
places U گذاشتن
places U قرار دادن گماردن
places U جای دادن
places U وهله مرتبه
places U صندلی
places U مکان موقع
places U جا
places U میدان شهری
hiding places U مخفیگاه
go places in pairs U دوتا دوتا گردش رفتن
resting places U استراحتگاه
sacred places U جاهای مقدس
sacred places U اماکن متبرکه
We do not usually go places that cost a lot of money. U ما معمولا به جاهای گران قیمت گردش نمی کنیم.
His presentation was actually just a recital of names, places, and dates. U مطالب ارایه شده او [مرد] در واقع فقط شمارشی از نام، مکان، و تاریخ بود.
market value U قیمت مناسب برای خریداروفروشنده
market value U ارزش
market value U در بازار قیمت بازار
market value U ارزش بازاری
market value U قیمت بازار
market U بازار فروش [اقتصاد]
in the market for <idiom> U خواستن یا آماده خرید چیزی شدن
down-market U رجوع شود به downscale
off-market <adj.> U خارج از بورس [فروخته شده ]
outside market U بازرگانی اوراق بهادار در خارج از بورس
market U بازار
market U محل داد وستد
market U مرکزتجارت
market U در بازار دادوستد کردن
market U درمعرض فروش قرار دادن
market U به بازار عرضه کردن
market U فروختن
market trust U بازار انحصاری
financial market U بازار مالی
market trends U روندهای بازار
market system U نظام بازار
price market U وضع کردن قیمت در انحصار
narrow market U بازار محدود
securities market U بازار اوراق بهادار
oil market U بازار نفت
over-the-counter market U بازرگانی اوراق بهادار در خارج از بورس
organized market U بازار سازمان یافته
perfect market U بازار کامل
rig the market U با احتکار کالا افزایش وکاهش مصنوعی در قیمت هاایجاد کردن
market structure U بنیان بازار
market socialism U سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
market mechanism U طرز کار بازار
market opportunity U فرصت بازار
market oriented U بازاری
market oriented U در جهت بازار
market overt U بازار اشکار
market mechanism U مکانیسم بازار
market overt U بازار عمومی محل خرید و فروش درفضای باز
market penetration U نفوذ به بازار
market price U قیمت بازار
market prices U قیمتهای بازار
market prices U قیمتهای تعیین شده در بازار
market review U بررسی بازار
market survey U بررسی بازار
market risk U خطر بازار
market segmentation U تقسیم بازار
market segmentation U تجزیه بازار
market share U سهم بازار
market leader U دارای رهبریت بازار
security market U بازار اوراق بهادار
market gardening U شغلسبزیکاریوکاشتمیوه
On the free market . U دربازار آزاد
To depress the market . U بازار را کساد کردن
There is no market for it in Iran . U درایران مصرفی ندارد
flea market <idiom> U بازارمکاره (بازارکهنه فروشها)
off-market purchases U خرید در بیرون از بورس
to place on the market U فروختن
to put on the market U فروختن
carpet market U بازار فرش
to put on the market U به بازار عرضه کردن
to place on the market U به بازار عرضه کردن
to put on the market U درمعرض فروش قرار دادن
market gardener U باغکار سبزیکار
market garden U مزرعهکاشتسبزیجاتومیوهجاتجهتفروش
labour market U متقاضیکار
seller's market U بازار فروشنده
seller's market U بازاری که در ان اختیار معامله وتصمیم گیری در دست فروشنده است
sharing the market U تقسیم بازار
soft market U بازار با تقاضای خوب
spot market U بازار نقدی
spot market U بازار معاملات نقدی
target market U بازاری که سخت افزار یا نرم افزار مخصوصا برای ان طراحی شود
the market is dull U بازار راکد است
the market is dull U بازار کساداست
to make a market of U معامله کردن
to make a market of U با کالای دیگرمعاوضه کردن
to rig the market U با احتکارویکجاخریدن کالاافزایش وکاهش مصنوعی دربهای کالافراهم کردن
wage market U بازار دستمزد
widening of market U گسترش بازار
cattle market U محلفروشاحشام
to place on the market U درمعرض فروش قرار دادن
domestic market U بازار داخلی
buyer's market U بازار خرید
bullish market U بازار رو به رونق
bullish market U بازار احتکاری
bullion market U بازار شمش
bull the market U بازار را گرم کردن
break into the market U در بازار رسوخ کردن
bearish market U بازار رو به افول
black market U دربازارسیاه معامله کردن
buyer's market U بازاری که درکنترل خریدارست
buyer's market U بازار مناسب برای خریدار
buyers market U بازار خرید
dead market U بازار کم فروش
dead market U بازار کساد
credit market U بازار اعتباری
cornering the market U خرید کلی و یکجای کالاهای بازار
cornering the market U قبضه نمودن بازار
commodity market U بازار کالای مصرفی
commodity market U بازار مواد اولیه
commodity market U بازار کالا
capital market U بازار سرمایه
black market U بازار سیاه
market place U بازار
stock market U بورس کالاهای مختلف
Common Market U بلژیک
Common Market U بازار مشترک جامعه اقتصادی اروپا سازمان متشکل ازکشورهای المان غربی ایتالیا
Common Market U جامعه اقتصادی اروپا
Common Market U بازار مشترک
free market U بازار ازاد
open market U بازار ازاد بازاری که دارای رقابت کامل میباشد
open market U بازار باز
Common Market U فرانسه لوکزامبورگ و هلند
market economies U اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
market economies U اقتصاد بازار
stock market U بورس سهام وارز
flea market U بازار مخصوص فروش اشیاء ارزان قیمت یادست دوم
flea market U سمساری
money market U بازار پول
market research U بررسی بازار
market research U تحقیقات درخصوص بازار مطالعه وضعیت بازار
market research U بازارپژوهی
market research U تحقیقات علمی در بازار ودادوستد کالا
market economy U اقتصاد بازار
market economy U اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
open market U بازار ازاد
market equilibrium U تعادل بازار
market failure U ناتوانی بازار
gold market U بازار طلا
home market U بازار داخلی
loan market U بازار وام
market freedom U ازادی بازار
home market U بازار داخل کشور
idols of the market U اوهام ناشی از سخن وامیزش
imperfect market U بازار ناقص
labor market U بازار کار
market forces U عوامل موثردر بازار
market acceptance U پذیرش کالا توسط بازار
market appraisal U سنجش بازار
market channels U مجاری توزیع
market demand U تقاضای بازار
market forces U نیروهای بازار
market failure U شکست بازار نارسائی بازار
market functions U وفائف بازار
market information U اطلاعات و دادههای بازار
exchange market U بازار اسعار
fair market U هفته بازار
fair market U بازار مکاره
falling market U بازار رو به زوال
easty market U بازاراست تا
foreign market U بازار خارج
market imperfection U ناقص بودن بازار
market leader U پیشقدم در بازار
market imperfection U نقص بازار
market leader U پیشرو بازار
futures market U بازار خرید و فروش سلف
market freedom U ازادی تجاری
market structure U ساخت بازار
exchange market U بازار داد و ستد
the islamic inspector of the market U محتسب
market grades and grading U طبقه بندی بازار
kerb market [British E] U بازرگانی اوراق بهادار در خارج از بورس
curb market [American E] U بازرگانی اوراق بهادار در خارج از بورس
market rate of interest U نرخ بهره بازار
market directed economy U اقتصاد مبتنی بر بازار
open market rate U نرخ بازار ازاد
The gold market is booming . U بازار طلااینروزها گرم است
free market system U نظام بازار ازاد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com