English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
main store U حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
main store U حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
store U انبار ناو
store U مغازه بزرگ
store U اندوختن
store U انبارکردن
store U دکان ذخیره
store U ذخیره
store U ذخیره کردن
store U اندوختن انبار کردن
store U فروشگاه
store U دخیره کردن
store U انبارکردن اندوخته
store U انباره کردن
store U حافظه یا بخشی از سیستم کامپیوتری که داده و برنامه برای استفادههای بعدی نگهداری می شوند
store U ذخیره داده که بعداگ در صورت نیاز مورد استفاده قرار می گیرد
store U سیستم ذخیره سیگنال کنترل ارتباطی در کامپیوتر به صورت برنامه
store U می باقی می ماند
store U سیستم ارتباطی پست الکترونیکی که پیام را پیش از ارسال مجدد ذخیره میکند
store U ثباتی درCPU که حاوی آدرس محل بعدی دستیابی است
store U ثباتی درCPU که داده را پیش از پردازش یا جابجایی به محلی از حافظه نگه می دارد
store U مغازه دکان
store U موجودی
in store <idiom> U آماده بوقوع پیوستن
store of value U منبع ارزش
in store U موجود
in store U اماده
in store U اندوخته
d. store U مغازه بزرگ
store U واحدی در سیستم کامپیوتری برای ذخیره اطلاعات
store U انباره
to store up something U انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
store U انبار
store U مخزن
store U ذخیره اندوخته
two level store U انباره دو سطحی
convenience store U خواربار فروشی کوچک
store and forward U ذخیره و ارسال
capacitor store U انباره خازنی
This way please. store across the street. U بفرمائید از این طرف
bonded store U انبار گمرک
store and forward U انبارش و ارسال
sand store U انبار ماسه
bonded store U انباری که کالاهای وارداتی در ان نگهداری میشود
beam store U انبار پرتویی
backing store U انباره پشتیبان
pushdown store U انباره پایین فشردنی
permanent store U انباره دائمی
The store across the street. U فروشگاه آنطرف خیابان
control store U انباره کنترل
external store U انباره خارجی
general store U فروشگاهی که همه نوع جنسی در ان یافت میشود ولی قسمت بندی نشده
computer store U فروشگاه کامپیوتر
internal store U بخشی از RAM Rom که واحد پردازش مرکزی مستقیما وصل است بدون نیاز به واسط
local store U ذخیره محلی
magnetic store U حافظه یا منبع مغناطیسی
set store on (by) <idiom> U خواستارنگهداری ،ارزش زیاد داشتن
store-room U جای انبار کردن
store-rooms U انبار
store-room U انبار خانگی
store-room U انبار
department store U فروشگاه بزرگ
chain store U فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
department store U فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
store-rooms U انبار خانگی
store room U انبار خانگی
store room U انبار
store room U جای انبار کردن
store-rooms U جای انبار کردن
voice store and forward U ذخیره و ارسال صدا
I wonder what lies in store for me in the future. U من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
You name it , they have it in thes department store. U هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند )
to check out that new clothing store U نگاهی به آن فروشگاه لباس تازه انداختن
magnetic tape store U منبع یا حافظه نوارمغناطیسی
commissary store annex U شعبه فروشگاه مواد غذایی پادگان
grocery store [American E] U بقالی
grocery store [American E] U خواربار فروشی
ten cent store U فروشگاه دارای کالاهای ارزان
to set no great store by U مهم ندانستن
to set no great store by U قیمتی ندانستن
I walked past the shop ( store ) . U از جلوی فروشگاه گذشتم
Plants store up the sun's energy. U گیاهان انرژی خورشید را ذخیره میکنند.
in the main U بیشتر اصلا
main U عمده
main <adj.> U اصلی
main U با اهمیت
main U دریا
main U کامل
main U نیرومند
main U مهم تمام
with might and main U با تمام نیرو با همه توانایی
main U مهم
in the main U بطور کلی
main U بخشی از دستورات که بخش اصلی برنامه را تشکیل می دهند.
main U مجموعه دستورات که پیاپی تکرار می شوند و عمل اصلی برنامه را انجام می دهند. این حلقه معمولا برای ورودی کاربر صبر میکند پیش از پردازش رویداد
main U ی تر راهنمایی میکند
main U MAR با دستیابی سریع که محلهای آن به سرعت و مستقیما توسط CPU قابل آدرس دهی هستند
main U بسیار مهم
main U مجموعه دستوراتی که بخش اصلی برنامه را می سازند و از آنجا سایر توابع فراخوانی می شوند
main U سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را سنکرون میکند
main U ورود به کاتالوگ که در آن اطلاعات مهم درباره موضوع وجود دارد
main U بزرگ تمام
main U کامل شاه لوله
main U خط اصلی
in the main U اساسا
main winding U سیم پیچی اصلی
main wire U سیم اصلی
main yard U قسمتی از عرشه که بادبان اصلی در ان واقع است
main duct U لولهاصلیآب
main score U نمره اصلی
main sail U بادبان اصلی
main regulator U تنظیم کننده محور اصلی
main storage U حافظه اصلی
main routine U روال اصلی
main radio U اطاق اصلی بی سیم ناو
main voltage U ولتاژ اصلی
main unit U واحد اصلی
main sewer U مجرای اصلی فاضلاب
main shaft U میل چرخ
main sequence U رشته اصلی
main shaft U محور اصلی
main signal U سیگنال اصلی
main spring U شاه فنر
main stage U طبقه اصلی
main stage U عرشه اصلی
main stem U قسمت اصلی کانال
main stem U راه اصلی جویبار
main stem U خط اصلی
main storage U انباره اصلی
main sector U بخش اصلی
main switch U کلید اصلی
main topmast U دگلی که درست بالای دگل اصلی قرار دارد
main sewer U لوله اصلی
the main army U بخش عمده ارتش
main tube U تیوپاصلی
main vent U منقذاصلی
main wheel U چرخاصلی
rising main U جنبشاصلی
To wonder from the main topic. U از مطلب اصلی دور افتادن
What is the main obstacle ? U مانع اصلی چیست ؟
main drag <idiom> U مهمترین خیابان شهر
main diagonal U قطر اصلی [ریاضی]
main stripe U [خط یا نوار اصلی در فرش مانند خطوط طرح محلات]
main memory U حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
main color U رنگ اصلی
main color U رنگ زمینه
main memory U حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
main transformer U تغییردهندهاصلی
main stand U تکیهگاهاصلی
main clause U رجوع شود به clause independent
main clauses U رجوع شود به clause independent
main carriage U حاملاصلی
main cleanout U تمیزکنندهاصلی
main engines U موتورهایاصلی
main entrance U ورودیاصلی
main fan U پروانهاصلی
main glider U غلتکاصلی
main inlet U دهانهاصلی
main leg U پایهاصلی
main mirror U آینهاصلی
main parachute U چتراصلی
main section U قسمتاصلی
main stalk U ساقهاصلی
main drain U زهکش اصلی
collecting main U شبکه جمع کننده
collecting main U شبکه دریافت
main contractor U پیمانکاردست اول
main contractor U مقاطعه کار اصلی
coup de main U حمله ناگهانی با تمام قوا
main contact U کنتاکت اصلی
fire main U لوله اب اتش نشانی
gas main U شاه لوله گاز
main connection U اتصال اصلی
main current U جریان اصلی
main current U اتصال سری
main deck U عرشه اصلی ناو
main door U در اصلی
main distribution U مقسم اصلی
main discharge U تخلیه اصلی
main direction U جهت اصلی
main roads U راه اصلی
main deck U پل اصلی
main body U عمده قوای کاروان دریایی نیروی اصلی تک
blast main U لوله دم
main column U ستون اصلی
gas main U لوله اصلی گاز
main amplifier U تقویت کننده اصلی
main attack U تلاش اصلی نیروها
main busbar U شمش اصلی
main building U ساختمان اصلی
main body U عمده قوا
main beam U شعاع اصلی
main beam U شاه تیر
main attack U حمله اصلی
main battery U باطری اصلی
main battery U توپ اصلی ناو
main cable U کابل اصلی
main camshaft U میل بادامک اصلی
main canal U کانال اصلی
main anode U اند اصلی
main armament U جنگ افزار اصلی تانک یاهواپیما یا ناو
main coil U بوبین اصلی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com