Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
loom time
U
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
loom
U
جولایی
loom
U
متلاطم شدن
loom
U
هاله فاردریایی
loom
U
کارگاه بافندگی
loom
U
دستگاه بافندگی نساجی
loom
U
قسمت میانی پارو
loom
U
دسته پارو
loom
U
ازخلال ابریامه پدیدارشدن
loom
U
هاله روشنایی
loom
U
پدیدارازخلال ابرها
loom
U
جلوه گری ازدور
loom
U
بلندی
loom
U
بزرگ جلوه کردن رفعت
loom
U
ازدور نمودارشدن
ground loom
U
دار عشایری
[قالی]
ground loom
U
دار زمینی
[قالی]
erection of loom
U
بر پا کردن دار قالی
[خصوصا در دار عمودی]
carpet loom
U
دار قالیبافی که بصورت افقی، ثابت و یا گردان تهیه می شود و شامل تیرک ها و پیج و مهره ها می شود
horizontal loom
U
دار خوابیده
[قالی]
back of the loom
U
قسمت پشت دار
[قالی]
circular loom
U
نای عایق
raise of loom
U
بالا بردن
hand loom
U
دستگاه بافندگی دستی
horizontal loom
U
دار زمینی
[دار قالی]
raise of loom
U
بنا کردن دار قالی
power loom
U
ماشین بافندگی
[در بافت فرش های ماشینی از آن استفاده می شود.]
taut loom
U
چله سفت و منظم
top of the loom
U
قسمت بالایی یا فوقانی دار
[قالی]
vertical loom
U
دار افقی
[قالی]
vertical loom
U
دار روستایی
[قالی]
horizontal loom
U
دار افقی
[قالی]
horizontal loom
U
دار عشایری
[قالی]
Jacquard loom
U
ماشین بافندگی ژاکارد
[این ماشین جهت بافت فرش های ماشینی و یا پارچه های رنگی استفاده می شود که رنگ های بکار رفته در نقش و طرح فرش را توسط صفحه مقوائی سوراخ دار و یا همان نقشه ژاکارد کنترل می کنند.]
vertical loom
U
دار عشایری
[قالی]
raise of loom
U
بنا کردن دار قالی
loom drawing
U
[نقشه فرش که بصورت تمام رنگی بر روی کاغذ شطرنجی رسم شود.]
ground loom
U
دارهای قابل حمل
[قالی]
raise of loom
U
برافراشتن
warp-weighd loom
U
دارهای وزنی
[این نوع دار در گذشته بیشتر بکار میرفته و در آن انتهای نخ های تار به وزنه های سنگی یا فلزی گره زده می شد.]
connection of loom pieces
U
متصل کردن قطعات دار
[قالی]
low warp loom
U
کارگاهبافندگیپیشپاافتاده
high warp loom
U
تارهایطولیبافندگی
I'll let you know when the time comes ( in due time ) .
U
وقتش که شد خبر میکنم
against time
U
تایم گیری
while away the time
<idiom>
U
زمان خوشی را گذراندن
in time
<idiom>
U
قبل از ساعت مقرر
in no time
<idiom>
U
سریعا ،بزودی
against time
U
رکوردگیری
time out
<idiom>
U
پایان وقت
time after time
<idiom>
U
مکررا
take one's time
<idiom>
U
انجام کاری بدون عجله
take off (time)
<idiom>
U
سرکار حاضر نشدن
keep time
<idiom>
U
نگهداری میزان و وزن
on time
<idiom>
U
سرساعت
out of time
U
بیموقع
keep time
<idiom>
U
زمان صحیح رانشان دادن
down time
U
مدت از کار افتادگی
out of time
U
بیگاه
out of time
U
بیجا
some other time
U
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
time is up
U
وقت گذشت
time in
U
ادامه بازی پس از توقف
at the same time
U
ضمنا"
There is still time before I go.
U
هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
behind time
U
بی موقع
behind time
U
دیر
all-time
U
بیسابقه
at a specified time
U
در وقت معین یا معلوم
at the same time
U
در عین حال
It's time
U
وقتش رسیده که
at another time
U
در زمان دیگری
in time
U
بموقع
There is yet time.
U
هنوز وقت هست.
at this time
<adv.>
U
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
take your time
U
عجله نکن
time will tell
U
در آینده معلوم می شود
at the same time
U
در ان واحد
just in time
U
روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
all-time
U
بالا یا پایینترین حد
to d. a way one's time
U
وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
one-time
U
پیشین
one-time
U
قبلی
one-time
U
سابق
many a time
U
چندین بار
many a time
U
بارها
four-four time
U
چهارهچهارم
three-four time
U
نت
two-two time
U
نتدودوم
from time to time
U
هرچندوقت یکبار
from time to time
U
گاه گاهی
some time or other
U
یک روزی
from this time forth
U
ازاین ببعد
i time
U
time Instruction
all-time
U
همیشگی
what is the time?
U
وقت چیست
just in time
U
درست بموقع
it is time i was going
U
وقت رفتن من رسیده است
two time
U
دو حرکت ساده
up time
U
زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
in time
U
بجا
in the time to come
U
اینده
in the time to come
U
در
in the mean time
U
ضمنا
in no time
U
خیلی زود
to know the time of d
U
اگاه بودن
to know the time of d
U
هوشیاربودن
to keep time
U
موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
what time is it?
U
چه ساعتی است
what is the time?
U
چه ساعتی است
from this time forth
U
زین سپس
from this time forth
U
ازاین پس
for the time being
U
عجالت
all the time
<idiom>
U
به طور مکرر
one at a time
U
یکی یکی
do time
<idiom>
U
مدتی درزندان بودن
for the time being
<idiom>
U
برای مدتی
from time to time
<idiom>
U
گاهگاهی
have a time
<idiom>
U
به مشکل بر خوردن
have a time
<idiom>
U
زمان خوبی داشتن
down time
U
مرگ
down time
U
زمان تلف
down time
U
زمان توقف
down time
U
زمان بیکاری
down time
U
وقفه
down time
U
زمان تلفن شده
once upon a time
U
یکی بودیکی نبود
once upon a time
U
روزگاری
once upon a time
U
روزی
since that time. thereafter.
U
ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
mean time
U
زمان متوسط
mean time
U
ساعت متوسط
What time is it?What time do you have?
U
ساعت چند است
f. time
U
روزهای تعطیل دادگاه
At the same time .
U
درعین حال
off time
U
وقت ازاد
even time
U
دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
Our time is up .
U
وقت تمام است
off time
U
مرخصی
old time
U
قدیمی
on time
U
مدت دار
One by one . One at a time .
U
یک یک ( یکی یکی )
Once upon a time .
U
یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
about time
<idiom>
U
زودتراز اینها
time
U
ایام
time
U
تایم
time and again
U
بکرات
time and again
U
چندین بار
time
U
فرصت
time
U
فرصت موقع
time
U
دفعه وقت چیزی رامعین کردن
there is a time for everything
U
دارد
there is a time for everything
U
هرکاری وقتی
time
U
روزگار
time
U
مدروز
time
U
عهد
time
U
مدت
time
U
وقت معین کردن
time
U
متقارن ساختن
time
U
مرورزمان را ثبت کردن
time
U
زمانی موقعی
time
U
ساعتی
time
U
وقت قرار دادن برای
time
U
به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time
U
TIفرمان E
time
U
اندازه گیری زمان یک عملیات
time
U
زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time
U
زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time
U
زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time
U
آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time
U
زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time
U
انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time
U
ثیر قرار میدهد
time
U
سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time
U
ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time
U
تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time
U
1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
U
سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
specified time
U
وقت معین
time
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
she is near her time
U
وقت زاییدنش نزدیک است
time
[s]
<adv.>
U
دفعه
time
U
زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time
U
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time
U
روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time
U
خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
some time
U
مدتی
any time
<adv.>
U
همیشه
at any time
<adv.>
U
همیشه
at any time
<adv.>
U
درهمه اوقات
any time
<adv.>
U
درهمه اوقات
What have you been up to this time?
U
حالا دیگر چه کار کردی ؟
[کاری خطا یا فضولی]
for the first
[last]
time
U
برای اولین
[آخرین]
بار
any time
<adv.>
U
هر بار
time
[s]
<adv.>
U
بار
some time or other
U
یک وقتی
time out
U
مهلت
time out
U
تایم
time out
U
ایست
time out
U
معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com