English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
full container load U فرفیت پر کانتینر
Other Matches
less than container load U زیر فرفیت کانتینر
less than container load U کمتر از فرفیت کانتینر
full load U بار کامل
full load U بار خارجی اسمی
full load U فرفیت کامل
full load U فرفیت تکمیل
full-load adjustment screw پیچ تنظیم الکتریکی
container U فرف
container U محفظه
container U محتوی
container U کانتینر
container U قطار و کشتی بکاربرده میشود
container U صندوقهای فلزی بزرگ بااندازههای استانداردکه جهت حمل کالا با کامیون
container U لفاف
container U جعبه حاوی وسایل جعبه اماد جعبه محفظه فرف
container truck U کامیونکانتینردار
container terminal U پایانهبستهها
container transport U حمل و نقل بوسیله کانتینر
gas container U مخزنگاز
container traffic U تراکم حمل و نقل کانتینرها
consolidation container U کانتینر کالاهای عمومی جعبه حمل کالاهای مشترک
container ship U انبارکشتی
container hold U گنجایشانبارکشتی
water container U فرف اب
oil container U فرف روغن
petrol container U فرف بنزین
freight container U اطاقک حمل بار یکپارچه
freight container U کانتینر حمل بار
food container U فرف غذای قابل حمل
food container U فرف غذا
airdrop container U جعبه مخصوص بارریزی هوایی
accumulator container U فرف اکومولاتور
airdrop container U جعبه حامل بار دربارریزی هوایی
ice cream container U بستنیساز
air delivery container U جعبههای مخصوص حمل بارهای هوایی جعبه حامل بار در نقل و انتقال هوایی
to tip something into a container [British E] U چیزی را در محفظه ای ریختن
container-loading bridge U پلورودبستههابهکشتی
liquid air container U مخزن هوای مایع
container/pallet loader U لودرسکویبار
container/pallet loader U کانتینر
ice cream container U مخزن
OLE container object U شی ای که حاوی مرجع به شی متصل است یا یک کپی از شی توکار
to the full U به منتهادرجه
full and down U ناو پر بار و سنگین
to the full U کاملا
full U سیر
full U تمام تکمیل
full U تمام قدرت
full U چرخش با پشتک کامل
full U چرخیدن ژیمناست
full well U بسیارخوب
full U تماس کامل قسمت مخصوص ضربه زدن چوب گلف با گوی
full U انباشته
full U پر
full U فول اکنده
full U پرکردن پرشدن
full U سیری
full U پری
full U بالغ رسیده
full U کامل
full U پر لبریز
full U مملو
full well U خوب خوب
full U ابوینی
full U که از همه صفحه موجود استفاده میکند. درون یک پنجره نشان داده نمیشود
full U کامل یا شامل همه چیز
full U پر کردن درون چیزی تا حد امکان
in full U تمام وکمال
in full U کاملا
full U تمام
I'm full. U من سیر شدم [هستم] . [اصطلاح روزمره]
full and by U پرونیمهپر
full up U پر- مملو - لبریز
full U مدار جمع دودویی که می توان مجموع دو ورودی را حساب کند و عدد نقلی ورودی را می پذیرد و در صورت لزوم رقم نقلی خروجی تولید میکند
to the full <idiom> U خیلی زیاد ،به طور کامل
full U کامپیوتر همراه با کارت مخصوصی که به قدری سریع است که تصاویر ویدیویی متحرک را می گیرد و نمایش میدهد.
full U انجام جستجوی چیزی در یک متن در فایل یا پایگاه داده ها و نه در یک فضایی از ملاب
full U مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
full U صفحه نمایش بزرگ VDU که یک صفحه متن کامل را نمایش میدهد
full U شرح محل یک دایرکتوری
full U ارسال داده روی کانال در دو جهت
full U کد فایل در آن ذخیره شده است
able to take a load <adj.> U بار پذیر
get a load of <idiom> U دیدن چیزی
to load off U بار اندازی کردن
useful load U بار مفید
useful load U فرفیت مفید
to load off U خالی کردن
load and go U بار کنش و اجراء
load U بار داشتن
load U بار زدن
load U بارگیری کردن
load U تفنگ یا سلاحی را پرکردن
load U محموله
load U فشنگ
load U فشنگ گذاری
over load U اضافه بار
load U نیرو
load U بار کردن
load and go U بارکنش و اجرا
load U پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
load U بارمهمات هواپیما
load U بارگیری مهمات
load U خشاب
load U خرج گذاری کردن
load U بار
load U کوله بار
load U فشار مسئولیت
load U ذخیره گذاری کردن
load U شارژ کردن
load U برنامه کاپیوتری که در حا فظه اصلی باز میشود و سپس به صورت خودکار اجرا میشود
load U بار خارجی
load U تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
load U استفاده از بیش از یک کامپیوتر در شبکه حتی خارج از بار هر پردازنده
load U کاری که باید انجام شود
load U انتقال فایل یا برنامه از دیسک یا نوار به حافظه اصلی
load U قرار دادن دیسک یا نوار در کامپیوتر تا اجرا شود
load U فرمانی انتقال اطلاعات ازحافظه جانبی به حافظه اصلی
load U گرانبارکردن
load U بار کردن پر کردن
load U عملکردماشین یا دستگاه
load U عمل پرکردن تفنگ باگلوله
off load U انتقال کارها از یک سیستم کامپیوتری به سیستم دیگری که براحتی بار میشود قراردادن داده ها در یکدستگاه جانبی
load U برای انتقال برنامه به حافظه با گنجایش بالا
load U بار کردن داده ترتیبی در محلهای نامتمادی حافظه
load U بارزدن
load U بار گیری شدن
load U بار فشار
load U بارالکتریکی
load U گذاشتن
load U فیلم
load U سنگین کردن
load U فرفیت
load U فرفیت بارگیری
full majority U اکثریت تامه
full moon U ماه شب چهارده
full moon U بدر
in full fig U مجهز
in full fig U اراسته
life full U باروح
in full fig U اماده
full moon U ماه پر
full moon U قرص کامل ماه
in full fig U درلباس تمام
full bottomed U ته پهن
full word U کلمه کامل
full mobilization U بسیج کامل
full mobilization U تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
they are in full retreat U سخت عقب نشینی می کنند
full length U نماینده تمام قدانسان
full length U قدی
full length U تمام قد
full edged U چهار تراش کامل
full duplex U کاملا" دو رشتهای
full duplex U پروتکل دوسوی همزمان
full duplex U دو طرفه
full duplex U کاملا دو رشتهای
full drive U بسرعت هرچه تمامتر
full drive U باشتاب هرچه بیشتر
full draw U کشیدن زه کمان بطور کامل
of full blood U تنی
full command U اداره کامل
full command U کنترل کامل
full charge U خرج کامل توپ
full brother U برادرتنی
full brother U برادراصلی
full brimmed U لبالب
full breasted U بزرگ پستان
full employment U اشتغال کامل
full justification U تطابق کامل
life full U سر زنده
life full U روح بخش
to its full extent <adv.> U بکلی
full hearted U مطمئن
full hearted U باجرات
full hand U اوچ وپس
full gainer U شیرجه وارونه با پشتک
full duplex U تمام دو رشتهای
full frame U قاب کامل
payment in full U پرداخت کامل
full flavoured U بسیارخوش مزه
full flavoured U تند
full fashioned U پارچه چسبان
full fashioned U کشباف چسبان ببدن
payment in full U پرداخت تمام
full bottomed U بزرگ
full moon U ماه تمام
full tracked U خودرو تمام شنی
full time U پیوسته کار
full tilt U بسرعت
full tilt U باسرعت زیاد
full summer U چله تابستان
full summer U عین تابستان
full subtractor U تمام کاهشگر
full step U گام کامل
full step U یک قدم کامل
full spinner U حرکت گوی بولینگ با حالت فرفره
full speed U حداکثر سرعت
full speed U سرعت کامل
full section U برش کامل
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com