English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
line clear signal U سیگنال ازاد
line clear signal U علامت ازاد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
line signal U سیگنال خط
free line signal U سیگنال خط ازاد
received line signal detect U کشف سیگنال خط دریافتی
It stickd out a mile. It is crystal clear . It is as clear as daylight. U مثل روز روشن است ( پرواضح است )
clear U پیام کشف روشن کردن
clear U زلال
clear U پاک کردن
clear U بطور واضح
clear U درست
clear U جدا
clear U مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
clear U ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
clear U دور کردن توپ از دروازه ضربه بلند دور کردن توپ ازسبد
clear U واضح
clear U رفع خطر صاف
clear U روشن
clear U شفاف زدودن
clear U ترخیص کردن
clear U : روشن کردن
clear U واضح کردن
clear U توضیح دادن
clear U صاف کردن
clear U تبرئه کردن
clear U صاف صریح
clear U فهماندن
clear U دفع توپ ازحوالی دروازه
clear U دورکردن گوی از نزدیک دروازه
clear U شفاف
clear U روشن زدودن
clear U کلید پاک کردن صفحه نمایش
clear U تغییر محتوی یک خانه حافظه
in the clear <idiom> U رها از هرچیزی که موجب حرکت یا دیدمشکل شود
to clear off U ردکردن
to clear off U رهاشدن از
see one's way clear to do something <idiom> U احساس از عهده کاری برآمدن را داشتن
to clear up U واریختن
to clear up U روشن کردن
clear U آنچه به سادگی فهمیده میشود
in the clear <idiom> U آزادانه عیبجویی کردن
clear U از گمرک دراوردن
clear U خالص کردن
clear U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clear U نص
clear U صریح
clear U سیگنال RSC که یک خط یا وسیله آماده ارسال داده است
clear U آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clear U پاک کردن یا صفر کردن یک فایل کامپیوتری یا متغیر یا بخشی از حافظه
clear up <idiom> U حل کردن یا توضیح دادن (مشکل)
clear U :اشکار
all clear U سوت رفع خطر هوایی
all clear U خطر رفع شد
to be clear to somebody U برای کسی واضح بودن
clear out U خالی کردن
to clear out U بیرون اوردن
to clear out U خالی کردن
clear-out U بیرون اوردن
clear-out U خالی کردن
to be clear to somebody U برای کسی مشخص بودن
to clear away U برچیدن
all clear U شیپور رفع خطر هوایی رفع خطر
all clear U علامت رفع خطر
clear way U محوطه صعود
clear way U محوطه بالاکشیدن هواپیما محوطه کندن هواپیما از زمین
to clear away U جمع کردن
clear itself U لا افتادن
clear up U بازشدن
clear up U مرتب کردن
clear itself U صاف شدن
clear out U بیرون اوردن
clear-sighted U بصیر
clear-sighted U روشن بین
to steer clear of U بسلامت ردشدن از
to make something clear U چیزی را روشن کردن
steer clear of someone <idiom> U اجتناب کردن
stand clear of something <idiom> U ازچیزدور نگه داشتن
clear-sighted U صاحب نظر
clear headed U هوشیار
clear-cut U صریح
clear-cut U روشن
stand clear U عقب توپ رفتن
stand clear U جایی را ترک کردن
as clear as crystal <idiom> U مثل اشک چشم [زلال]
stand clear U فرمان عقب توپ رو
steer clear U دور ماندن
steer clear U اجتناب کردن
clear picture U تصویر واضح
to clear land U زمین راصاف کردن
clear picture U تصویر شفاف
a clear conscience U وجدان پاک
clear-headed U سرسبک
clear-headed U هوشیار
clear headed U سرسبک
clear-cut U درست تعریف شده
anchor clear U لنگر ازاد است
clear sighted U بصیر
clear cutting U برش یکسره
clear cut U صریح
clear cut U روشن
clear and hold U منطقه را پاک و حفظ کنید
clear sightedness U بصیرت تیزنظری
clear key U دکمهروشن
clear sky U آسمانصاف
clear space U فضایباز
clear span U دهانه ازاد
clear felling U برش یکسره
clear evidence U بینه
clear sightedness U روشن بینی
clear ice U یخ شفاف
clear hawse U زنجیرها ازادند
clear from obligation U بری الذمه
clear for running U طناب برای کشیدن ازاد است
clear eyed U بصیر
clear eyed U پاک نظر
clear proof U دلیل واضح
clear proof U بینه
clear evidence U دلیل واضح
clear span U دهانه موثر
clear starch U خوب اهارزدن
clear text U متن کشف
To clear away the the rubish. U خاکروبه را جمع کردن
clear sighted U روشن بین
To clear ones throat. U سینه ( گلوی ) خود را صاف کردن
It wI'll clear up by morning . U تا صبح هواصاف خواهد شد
Let him clear out . Let him go to blazes. U بگذار گورش را گه کند
It was clear that she had lied . U دروغش معلوم شد
under arm clear U ضربه بلند از پایین دست
cut clear U ازاد بریدن
clear the air <idiom> U برطرف کردن سوتفاهمات
clear the decks <idiom> U همه جارا مرتب کردن
With a clear conscience. U با وجدان پاک
clear verses U ایات محکمات
clear text U پیام کشف
clear text U به صورت کشف
clear the air U شک را برطرف کردن
clear the air U شک را بر طرف کردن
clear the bench U استفاده از ذخیره ها
clear timber U چوب سالم
clear to send U ترخیص به ارسال
clear varnish U لاک شفاف
clear voiced U دارای صدای صاف
crystal clear U واضح-مبرهن
coast is clear <idiom> U هیچ خطری تورا تهدید نمیکند
clear one's ears U متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
clear varnish U لاک روشن
search and clear U جستجو و پاک کردن دشمن
master clear U کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
My voice is not clear today. U صدایم امروز صاف نیست
The sense of this word is not clear . U معنی و مفهوم این کلمه روشن نیست
clear-entry key U کلیدصفحههوشیار
To clear the dining table. U میز ( سفره ) را جمع کردن
to make oneself clear <idiom> U منظور را روشن کردن
stop/clear key U وضوح
stop/clear key U دکمهتوقف
net shot clear U ضربه بلند از لب تور به انتهای زمین
clear varnish coat U روکش لاکی براق
clear air turbulence U اشفتگی در اسمان فاقد ابر که معمولا در ارتفاعات بالا وهمراه با تغییر سرعت درنزدیکی مسیر خروج گازهامیباشد
signal U مخابره کردن
signal U هرچیز حامل اطلاعات سیگنال
signal U علامت نشانه
signal U علامت راهنمای خودرو
signal U شماره محل بیت ها با محتوای مختلف در دو کلمه داده
signal U تبدیل یا ترجمه سیگنال برای دستیابی به اطلاعات درون آنها
signal U تبدیل یا ترجمه سیگنال به صورتی به توسط وسیله قابل قبول باشد
g y signal U پیام روشنایی جی ایگرگ
signal U پاس ولتاژ رسانه جانبی ارسالی به pcu برای در خواست توجه
signal U اختلاف بین توان سیگنال ارسالی و اختلال روی خط
signal U رسته مخابرات
signal U مخابره کردن علامت دادن
signal U علایم مخابراتی مخابرات
signal U اشکار مشخص
q signal U پیام کیو
signal U اخطار
b y signal b y U پیام روشنایی ب- ایگرگ
signal U علامت
r y signal U پیام روشنایی ار ایگرگ
signal U سیگنال
signal U نشان راهنما
signal U با علامت ابلاغ کردن
signal U با اشاره رساندن
signal U پیام
signal U نشانه
signal U علامت دادن
signal U خبردادن
you must w the signal U ناهار را برای خاطر من معطل نکنید
signal U پردازش سیگنال برای دستیابی به اطلاعات درون آنها
signal U سیگنال علامت دادن
signal U نشان
signal U ارسال پیام به کامپیوتر
signal U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
i signal U پیام ای
signal U کوچترین واحد پایه برای ارسال داده دیجیتال
clear and direct meaning of a text U منطوق
A clear conscience fears no accusation <proverb> آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است
The waters run clear of the mill . <proverb> U آبها از آسیاب افتاد .
communication signal U سیگنال مخابراتی
command signal U علامت فرمان
signal generator U علامت زا
sound signal علائم صدا
signal gantry U علامتزیرپلی
signal communications U ارتباط و مخابرات
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com