English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
library call U فراخوانی کتابخانهای
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
what [some] people would call [may call] <adj.> U باصطلاح
what [some] people would call [may call] <adj.> U که چنین نامیده شده
what [some] people would call [may call] <adj.> U کذایی
library U مجموعه فایل ها
library U متن ها
library U کتابها یا رکوردها و... که عموم می توانند فرض کنند که معمولا در یک محل عمومی قرار دارند
library U برنامه دان مجموع برنامه ها
library U شیاری در دیسک مغناطیسی یا نوار برای ذخیره سازی اطلاعات درباره محتوا
library U مجموعهای از برنامه یا بلاکها که متعلق به کسی هستند
library U تابع نرم افزاری که کاربری می توند وارد برنامه اش شود تا تابع ای بی درد سر را ایجاد کند
library U و در زمان و هزینه صرفه جویی شود. 2-مجموعه توابعی که کامپیوتر نیاز دارد تا به آنها مراجعه کند ولی در حافظه اصلی ذخیره نشده اند
library U 1-تعداد توابع نرم افزاری خاص . که کاربر میتواند در برنامه خود وارد کند
library U تعدا دتوابع مفید و مستقل که وارد هر برنامهای میشود تا مانع نوشتن برنامه شود
library U تابع پیش نویس که میتواند وارد برنامه اصلی شود و در صورت نیاز فراخوانی شود
library U زیر تابع آزمایش شده و ذخیره شده در کتابخانه که در صورت نیاز وارد برنامه کاربر میشود
library U قرائتخانه کتابفروشی
library U کتابخانه
library routine U روال کتابخانهای
macro library U درشت کتابخانه
macro library U کتابخانه ماکرو
library routine U روال کتابخانه
library routine U روال مجموعه ها
library science U علم کتابداری
library science U علم تنظیم ومحافظت از کتب
library software U نرم افزار کتابخانهای
library subroutine U زیروال کتابخانهای
library tape U نوار کتابخانهای
library program U برنامه کتابخانهای
library paste U چسب نشاستهای
library paste U نوعی خمیر چسبنده که ازنشاسته درست میکنند
circulating library U کتابخانهای که کتاب کرایه میدهد
common library U کتابخانه اشتراکی
walking library U شخص دانشمند
disk library U کتابخانه دیسک
walking library U کتابخانه متحرک
user library U کتابخانه استفاده کننده کتابخانه کاربر
our library is well stocked U جنس کتابخانه ما جور
catalogue library U محل نگهداری کاتالوگها قفسه کاتالوگها
library automation U خودکارسازی کتابخانه
library edition U چاپی که درخودکتابخانه باشد
library facilities U تسهیلات کتابخانهای
library maintenance U نگهداشت کتابخانهای
library manager U مدیر کتابخانه
record library U مرکزکرایهنوارکاست
program library U کتابخانه برنامه
project library U کتابخانه پروژه
public library U کتابخانه عمومی
tape library U کتابخانه نوارها
lending library U کتابخانهای که کتاب عاریه میدهد
subroutine library U کتابخانه زیرروال ها
support library U کتابخانه پشتیبان
routine library U کتابخانه روال ها
system library U کتابخانه سیستم
systems library U کتابخانه سیستم ها
tape library U اتاق مخصوص نگهداری نوار
subroutine library U کتابخانه زیرروال
program library U کتابخانه برنامه ها
our library is well stocked U است
our library is well stocked U خوبی دارد
our library is well stocked U کتابخانه ماموجودی
development support library U امکانات خودکار که با ان یک منشی برنامه نویسی فایلهای توسعه برنامه را که شامل نسخههای اصلی مجموعههای تست داده واسناد گزارش میباشدنگهداری میکند
dynamic link library U در ویندوز ماکروسافت و OS/2 کتابخانه برنامه ها که از طریق برنامه اصلی قابل فراخوانی است
patron-driven acquisition [PDA] [library] U کسب بر طبق [درخواست] مشتری [کتابخانه]
The library is the obvious place for the after-dinner hours. U کتابخانه جایی بدیهی برای ساعت پس از شام است.
There are ine milion book (volumes)in this library. U دراین کتابخانه یک میلیون جلد کتاب وجود دارد
call off U فرمان نظامی برای شمارش قدم یا شمارش شمارش بشمار
call off <idiom> U کنسل کردن
call out U اعلام خطر
to call in U دعوت کردن
call on <idiom> U سرزدن به کسی
to call together U جمع کردن
call out U اعلام خطر کردن
next call U تماسخواب
to call something your own U چیزی را از خود دانستن [شاعرانه]
call for U ایجاب کردن
If anyone should call , let me know. U اگر کسی تلفن زد مرا خبر کن
To call someone. U کسی را صدا زدن ؟( صداکردن )
call for someone <idiom> U آمدن وبردن کسی
to call from within U ازتویا اندرون صدا کردن
to call up U بخاطراوردن یاداوردن
to call in U مطالبه کردن
on call U بنا به درخواست
call U صدا زدن
on call U اتشهای طبق درخواست
to call into being U هستی دادن
to call into being U بوجوداوردن
to call out U بلندصداکردن
to call off U منحرف یامنصرف کردن
to call in U خواستن
to call in U صداکردن
to call up U احضارکردن
to call up U خواستن
through call U مکالمه مستقیم
first call U شیپور جمع
to call together U فراهم اوردن
to call U توجه کسیراجلب کردن
to call for U خواستن
to call for a U احتیاج بدقت داشتن
to call out U دادزدن
call off U صرفنظر کردن
to call somebody to [for] something U پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
at call U اماده فرمان
at call U عندالمطالبه
at call U به محض درخواست عندالمطالبه
at call U فورا
at his call U بر حسب اخطار یا احضار او
at or within call U اماده فرمان
call off U خاتمه دادن
call off U بر هم زدن
to call U نام دادن
to call U نامیدن
to call somebody to [for] something U از کسی برای چیزی درخواست کردن
call by name U فراخوانی با نام
to be on-call U در آماده باش برای ترک درخدمت بودن
call up U صدا زدن
call up U احضار برای فعالیتهای نظامی
call up U دستور ارسال گزارش
call up U شیپور احضار بخاطر اوردن
call up U تذکر دادن جمع کردن
call up U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up U تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
call-up U احضار برای فعالیتهای نظامی
call-up U دستور ارسال گزارش
call-up U شیپور احضار بخاطر اوردن
call-up U تذکر دادن جمع کردن
call-up U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-up U تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
call by value U فراخوانی با ارزش
call down U سرزنش کردن
call off U منحرف کردن
call for some one U پی کسی فرستادن
call of more U حق تقاضای زیاد کردن مبیع
on call <idiom> U آماده برای ترک خدمت
call forth U بکار انداختن
call in U تو خواندنی
call in U تو خوانی
call on <idiom> U صدا زدن کسی
call up <idiom> U تلفن کردن
call down U ملامت کردن تحقیر کردن
call for U مستلزم بودن
to call for anyone U پی کسی فرستادن
at someone's beck and call <idiom> U همیشه آماده پذیرایی
to call in question U تردیدکردن در
To call on ( visit ) someone . U سر وقت کسی رفتن
To visit someone . To call on someone. U بدیدن کسی رفتن
To call the roll. Roll-call. U حاضر غایب کردن
to call in evidence U استشهادکردن از
to call in evidence U بشهادت طلبیدن
to call in evidence U گواهی خواستن از
to call to account U بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
Please call the police. لطفا پلیس را خبر کنید.
clarion call U احساساتعمومیدربارهچیزی
call the shots <idiom> U سفارش دادن
to call somebody back U کسی را احضار کردن
to call somebody back U کسی را معزول کردن
to call somebody back U کسی را فراخواندن
they call him mister U یک اقایی است که عنوان یا لقب ندارد
to call to arms U اعلام دست به اسلحه کردن
to call for tenders U بمناقصه گذاشتن
to call a meeting U جلسهای را اعلام کردن
to call any one in testimony U از کسی گواهی خواستن
to call back U پس گرفتن
to call back U بازخواندن
to call cousins U قوم و خویش داشتن
call of nature <idiom> U احتیاج به دستشویی داشتند
call on to the carpet <idiom> U مورد مواخذه قرارگرفتن
call someone's bluff <idiom> U ثابت کردن ادعا
on-call service U آماده برای ترک در خدمت [اصطلاح رسمی]
call box U اتاقک تلفن
to call the roll U حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
call it quits <idiom> U متوقف کردن تمام کار
call someone names U بد دهنی کردن
call someone names U دشنام دادن
I'd like to have a place of my own [to call my own] . U من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
phone call U تماستلفنی
to call to remembrance U بخاطر اوردن
to call to witness U بگواهی خواندن
to call to witness U بشهادت طلبیدن
You can call me at ... [phone no.] <idiom> U شما می توانید با من با شماره ... تماس بگیرید.
call box U کابین تلفن
call box U کیوسک تلفن
call box U تلفن صحرایی
to call into requisition U باز گرفتن
to call into requisition U بمصادره یاسخره گرفتن
curtain call U بازگشت هنرپیشگان به صحنه
to call on god U بخدادعاکردن
curtain call U کف زدن حضار
to call to witness U استشهادکردن از
call boxes U تلفن صحرایی
call boxes U کیوسک تلفن
to call the rolls U حاضروغایب کردن
to call to mind U بیاداوردن
to call to mind U بخاطراوردن
to call to remembrance U بیاداوردن
call boxes U کابین تلفن
call boxes U اتاقک تلفن
to call somebody through [via] [over] Skype U به کسی با [بوسیله] سکایپ زنگ زدن
call-up order U دستور به خدمت [سربازی]
call to prayer U اذان
call meter U کنتور مکالمات تلفنی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com