Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 114 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
learn to walk before yaou run.
<proverb>
U
قبل از اینکه بدوى راه رفتن را یاد بگیر.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
learn
U
خبر گرفتن فهمیدن
learn
U
دانستن
learn
U
فرا گرفتن
learn
U
اگاهی یافتن
learn
U
اموختن
learn
U
یادگرفتن
It is never too late to learn .
<proverb>
U
براى کسب علم هیچ موقعى دیر نیست .
learn by rote
U
یاد سپردن
learn by heart
U
یاد سپردن
learn by rote
U
بخاطر سپردن
learn by heart
U
بخاطر سپردن
We all learn by experience.
U
ما همه از روی تجربه ( کردن ) می آموزیم
learn the ropes
<idiom>
U
فوت وفن کار را آموختن
to learn to ride
U
سواری یاد گرفتن
learn by rote
U
حفظ کردن
to learn one's lesson
U
درس خود را روان کردن
learn by heart
U
حفظ کردن
learning to learn
U
یادگیری اموزی
learn by heart
U
از بر کردن
learn by rote
U
از بر کردن
learn by heart
U
ییاد سپردن
how can I learn English
U
چگونه می توانم یادگیری زبان انگلیسی
I would like to learn the truth.
U
من دوست دارم از واقعیت مطلع بشوم.
learn by rote
U
ییاد سپردن
To memorize. to learn by heart.
U
حفظ کردن ( بخاطر سپردن )
Wise men learn by other mens mistakes;fools by the.
<proverb>
U
مردم عاقل از اشتباهات دیگران درس مى گیرند جاهلان از خطاهاى خود .
He can hardly walk.
U
بزور راه می رود
to walk in
U
واردشدن
walk
U
راه پیما
walk-up
U
آپارتمان طبقهی اول
walk-up
U
بی آسانسور
walk-on
U
بازیگر فرعی
walk through
U
بررسی هر مرحله از یک نرم افزار
walk out on
U
قال گذاشتن
walk out on
U
خالی ازسکنه کردن
to walk in
U
داخل شدن
to walk
U
به تکرار ظاهر شدن روحی به محلی
to walk in
U
توآمدن
to walk
قدم زدن
to walk in
U
قدم نهادن در
walk (all) over
<idiom>
U
انجام هرکاری که دوست داشته باشه
walk out
<idiom>
U
ناگهانی رفتن
walk away/off with
<idiom>
U
دزدیدن
walk out on
U
ترک گفتن
walk out
U
کاری راناگهان ترک کردن
walk out
U
اعتصاب کردن
to walk away with
U
ربودن
walk
U
گردش کننده راه رونده
to take a walk
U
گردش کردن یا رفتن
to walk away with
U
دزدیدن
take me for for a walk
U
مرابه گردش ببرید
to walk off with
U
ربودن
to walk off with
U
دزدیدن
take a walk
U
گردش کردن
do not walk
U
راه نروید
go for a walk
U
گردش رفتن
to go for a walk
U
گردش رفتن
i know you by your walk
U
میشناسم
walk
U
گام معمولی اسب
walk
U
مسابقه راهپیمایی
to walk off
U
ناگهان رفتن
walk off with
U
بلند کردن
walk off with
U
دزدیدن
walk
U
راه رو
walk all over someone
<idiom>
U
براحتی برنده شدن
walk
U
راه رفتن گام زدن
walk
U
گردش کردن پیاده رفتن
walk
U
گردش پیاده گردشگاه
i know you by your walk
U
من شما را از گام برداری
walk
U
پیاده رو
walk of life
U
پیشه
gravel walk
U
جاده سنگ فرش
walk-ups
U
آپارتمان طبقهی اول
walk of life
U
شغل
code walk through
U
گردش درطول برنامه
cock of the walk
U
پهلوان میدان
cat walk
U
ادم رو
cat walk
U
تک گذر
cat walk
U
راه رو اویخته
cat-walk
U
راهرو باریک
to walk around the block
U
دور بلوک خیابان راه رفتن
to walk on eggshells
<idiom>
U
در برخورد با فردی یا موقعیتی بیش از اندازه مراقب بودن
gravel walk
U
سنگ فرش
milk walk
U
گشتی که شیر فروش میزند گشت
to walk fast
U
تندراه رفتن
to walk . To go on foot.
U
پیاده رفتن
walk-in wardrobe
U
راهرویجارختی
parapet walk
U
سنگرقدم زدن
to walk the boards
U
بازیگری کردن
walk-ups
U
بی آسانسور
to walk the chalk
U
بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
walk back
U
به عقب خم شوید
walk back
U
شل کردن
to walk a bicycle
U
دوچرخه را با دست بردن
side walk
U
پیاده رو
walk the floor
<idiom>
U
بیقرار بودن
walk on air
<idiom>
U
روی ابرها راه رفتن (ازخوشحالی)
walk the plank
<idiom>
U
مجبور به استعفا شدن
walk of life
<idiom>
U
طرز زندگی کردن
walk the plank
<idiom>
U
مجبور به ترک کشتی بوسیله دزدان دریایی
to walk the plank
U
چشم بسته روی الواری که دربغل کشتی نصب سده راه رفتن وتوی دریا افتادن
sheep walk
U
چراگاه گوسفند
milk walk
U
دور
He is trying to run before he has learned do walk.
<proverb>
U
او مى خواهد قبل از آنکه راه رفتن را یاد بگیرد شروع به دویدن کند.
To walk with firm steps .
U
با قدمهای محکم راه رفتن
covered parapet walk
U
گذرگاهسنگرسرپوشیده
He cannot sit up, much less walk
[ to say nothing of walking]
.
U
او
[مرد]
نمی تواند بنشیند چه برسد به راه برود.
To sit (walk) straight.
U
راست نشستن ( راه رفتن )
To walk with ones feet wide apart.
U
گشاد گشاد راه رفتن
Lets go for a walk ( stroll) .
U
برویم یک قدری بگردیم ( قدمی بزنیم )
We had a nice long walk today.
U
امروز یک پیاره روی حسابی کردیم
Lets walk to the edge of water.
U
بیا تا لب آب قدم بزنیم
You cannot make a crab walk straight .
<proverb>
U
نمى توان خرچنگ را واداشت منظم و صاف راه برود .
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com