English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 111 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
knowledge representation U نمایش معلومات
knowledge representation U نمایش دانش
knowledge representation U بازنمود دانش
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
representation U عمل نشان دادن چیزی
representation U نیابت
representation U معرفی
representation U معرفی کردن
representation U ترکیب بیتهای هرکد حرف
representation U نمایش
representation U نمایندگی
representation U تمثال نماینده
representation U ارائه
representation U بازنمایی
representation U نمایش [فیزیک] [ریاضی]
representation [statement] U نظر
representation [statement] U رای
numeric representation U نمایش عددی
irreducible representation U نمایش کاهش ناپذیر
representation [statement] U پاسخ
diplomatic representation U نمایندگی سیاسی
consular representation U نمایندگی کنسولی
Heisenberg representation U نمایش هایزنبرگ [فیزیک]
proportional representation U گزینش برپار
proportional representation U انتخابات نسبی
machine representation U نمایش ماشیی
logical representation U نمایش منطقی
knowlege representation U نمایش دانش
knowlege representation U نمایش اگاهی
reducible representation U نمایش کاهش پذیری
number representation U نمایش عددی
representation theory U نظریه نمایش
absorption representation U [حذف یا مختصر سازی جزییات در ترسیم ساختمان یا مناظر آن]
abstract representation U [ترکیب معماری پست مدرنیسم و نوگرایی جدید]
symbolic representation U بازنمایی نمادی
floating point representation U نمایش با ممیز شناور
internal data representation U نمایش دادههای داخلی
make a diplomatic representation U government a to
fixed point representation U نمایش ممیز ثابت
make a diplomatic representation U به دولتی تذکر دادن یا توجه دولتی را به موضوعی جلب کردن
knowledge U دانایی
to a knowledge U دانش اندوختن
it came to my knowledge U من ازان اگاهی یافتم مرامعلوم گردید
knowledge U ادراک
to a knowledge U کسب معرفت کردن
knowledge U دانش
to my knowledge <adv.> U تا اونجایی که من میدونم
knowledge U علم
knowledge U آگاهی
knowledge U شناخت
immediate knowledge U معرفت بیواسطه
knowledge U معرفت
knowledge U شناسایی
knowledge U شناخت
knowledge U علم
knowledge U اطلاع
knowledge U بصیرت
knowledge U اگاهی
knowledge U دانایی علم
knowledge U وقوف
knowledge U طراحی و نوشتن سیستمهای کامپیوتر خبره
self knowledge U خوداگاهی
knowledge U آنچه دانسته است
knowledge U وسایل و قوانین خبره را درباره یک موضوع مشخص اعمال میکند روی داده کاربر برای کمک به حل مشکل
knowledge U نرم افزاری که دانش
knowledge U دستورات و دانش خبره را در یک فیلد مشخص اعمال میکند
knowledge U سیستم کامپیوتری که عکس العملهای ذخیره سازی
i have no knowledge of it U هیچ اگاهی از ان ندارم اطلاعی از ان ندارم
knowledge U دانش
to reach for knowledge U برای یافتن
to reach for knowledge U دانش کوشیدن
He did it with his fathers knowledge. U با اطلاع پدرش اینکار راکرد
To acquire knowledge. U دانش فرا گرفتن
It is common knowledge that ... U این را همه کس بخوبی میدانند که ...
His knowledge has no limits. U دانش اوحد واندازه ای ندارد
rudimentary knowledge U دانش مقدماتی یا نخستین
knowledge domain U قلمرو اگاهی
knowledge base U پایگاه اگاهی
knowledge base U پایگاه دانش
knowledge base U پایگاه معلومات
knowledge acquisition U کسب معلومات
knowledge acquisition U دانشیابی
knowledge acquisition آگاهی یابی
indirect knowledge U معرفت غیرمستقیم
global knowledge U اطلاع سراسری
every branch of knowledge U هرشاخه ازعلوم
empirical knowledge U معرفت تجربی
domain knowledge U دانش محیط کاربرد
carnal knowledge U مجامعت
carnal knowledge U جماع
carnal knowledge U بغل خوابی
general knowledge U علم اجمالی
knowledge domain U قلمرو دانش
knowledge engineer U مهندسی اگاهی
reservoir of knowledge U مخزن یا گنج دانش
relativity of knowledge U نسبی بودن دانش
meta knowledge U اگاهی غیرنمادین
expert knowledge U تخصص
knowledge work U کار اطلاعاتی
knowledge of results U اطلاع از نتایج
knowledge of persons U شناسایی اشخاص
knowledge of a language U دانستن زبانی
knowledge engineer U مهندسی دانش
knowledge engineering U مهندسی معلومات
knowledge industries U صنایع اطلاعاتی
knowledge is power U دانایی توانایی است توانابودهرکه دانابود
equivalent knowledge credit U تصدیق دانش علمی
equivalent knowledge credit U تصدیق اعتبار علمی
personal knowledge of the judge U علم قاضی
Zeal without knowledge is a runaway horse . <proverb> U جانفشانى و تعصب جاهلانه ,همچون اسبى افسار گسیخته است .
Madrklmh that every human being is conscious knowledge U مادرکلمه است که هر انسان اگاه به آن آشنایی کامل دارد
The way the robbery was committed speaks of inside knowledge. U روشی که سرقت مرتکب شده بود منجر از آگاهی درونی می شود .
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com