English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 54 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
it askes for attention U دقت می خواهد
it askes for attention U توجه لازم دارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
attention U برسد به دست
attention U شمشیرباز اماده برای مبارزه
attention U سیگنال وقفه که نیاز به توجه پردازنده دارد
attention U کلیدی در ترمینال که به پردازنده سیگنال وقفه می فرستد
attention U توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
attention getting U توجه طلب
Your attention please. U توجه فرمایید !توجه فرمایید !
to a the attention of someone U خاطریاتوجه کسیرا جلب کردن
attention U اخطارجهت اطلاع به
attention U به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
attention U موافبت
attention U دقت
attention U خاطر حواس
attention U توجه
attention U ادب و نزاکت
attention U خبردار
attention U فرمان خبردار
attention U حالت خبردار
attention U حاضرباش
attention U رسیدگی
meticulous attention U دقت و توجه زیاد
position of attention U حرکات و احترامات نظامی
receive attention U مورد توجه واقع شدن
selective attention U دقت انتخابی
To stand to attention. U خبر دار ایستادن
to pay attention to something [someone] U به چیزی [کسی ] توجه کردن
pay attention <idiom> U توجه کردن
field of attention U میدان توجه
draw attention U توجه کسی را جلب کردن توجه جلب شدن
attention key U کلید جلب توجه
attention seeking U توجه طلب
attention key U کلید رسیدگی
attention span U فراخنای توجه
span of attention U فراخنای توجه
attention deficit U کاستی توجه
attention code U حروف AT در دستور Hayes AT به مودم می گوید که دستوری در ادامه بیان خواهد شد
attention to orders U توجه کنید
attention to orders U توجه
attention to port U احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
To bring something to someones attention . U چیزی را ازنظر کسی گذراندن
To stand at attention(ease). U بحالت آماده باش ( آزاد ) ایستادن ( ؟ رآمدن )
He holds the attention of his audience. U شنوندگانش را جذب می کند
program attention key U کلید جلب توجه برنامه
program attention key U کلیددستیابی برنامه
to listen with rapt attention U با مجذوبیت تمام گوش کردن با ششدانگ حواس وغیره
The noise distracts my attention . U سروصد ا حواسم را پرت می کند
To bring something to someones notice ( attention ) . U چیزی را بنظر کسی رساندن
To amuse someone . to engage someones attention . U سر کسی را گرم کردن
She didnt pay the slightes attention . U بقال سه کیلو کم داده است
To neglect something . To pay no attention ( heed ) to something . U از چیزی غافل شدن
To amuse someone . To engage someones attention. U سر کسی را گرم کردن
Pay attention to the house rules [hazard statements] . U توجه بکنید به قواعد جایگاه [اظهارات خطر] .
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com