English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 51 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
invisible refresh U نوسازی نامرئی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
invisible U نامرئی
the invisible U جهان ناپدید
the invisible U عالم غیب
the invisible U چیزناپدید
the invisible U خدای نادیده
invisible U نا معلوم
invisible U دیده نشدنی
invisible U ناپدید غیر مرئی
invisible U مداری که تامین کننده منبع جریان متناوب است از باتری DC
invisible trade U تجارت غیرقابل رویت
invisible hand U فرد در تعقیب منافع شخصی خود بطورخودکار به حداکثر کردن منافع جامعه کمک میکند
invisible hand U دست نامرئی
invisible exports U در رو
the invisible world U عالم غیب
the invisible world U جهان ناپدید
invisible assets U دارائیهای نامرئی دارائیهای غیرقابل رویت
invisible exports U فرستاده هایا صادرات نامحسوس
invisible exports U فرستادههای نامعلوم
invisible file U فایل نامرئی
invisible hand U منشاء این اصطلاح کتاب "ثروت ملل "ادام اسمیت است . بر اساس این کتاب
invisible items of trade U اقلام نامرئی تجارت
to refresh something U چیزی را باز نوساختن [اصطلاح مجازی]
to refresh something U چیزی را نو کردن [اصطلاح مجازی]
refresh U نیروی تازه دادن به
refresh U مدت زمانی که کنترول محتوای قطعه RAM پویا را بهنگام میکند
refresh U تجدیدقوا کردن
refresh U قطعه RAM پویا که مدار توکار دارد برای تولید سیگنالهای تنظیم که امکان باریابی داده هنگام قط ع برق میدهد بااستفاده از باتری پشتیبان
refresh U نیروی تازه دادن تقویت کردن
refresh U تجدید
refresh U با طراوت کردن
refresh U از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refresh U تازه کردن
refresh U بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refresh U تعداد دفعاتی که در هر ثانیه تصویر روی CRT دوباره رسم میشود
refresh U بهنگام سازی مرتب محتوای RAM پویا با خواندن و نوشتن مجدد داده ذخیره شده برای اطمینان از بازیابی داده
refresh U تازه کردن یک صفحه تصویر تجدید کردن
refresh U دوباره پر کردن
refresh U روشن کردن
refresh U تعداد دفعاتی که قطعه RAM پویا خوانده ونوشته میشود
clouds make the sun invisible U ابرها خورشیدراناپدیدمیسازند
refresh buffer U یک مکان حافظه موقت که درهنگام تازه کردن یک صفحه تصویر اصلاعات نمایش صفحه را نگاهداری میکند
refresh circuitry U مدار دوباره سازی
to refresh oneself U چیزی خوردن
to refresh oneself U تغییر ذائقه دادن رفع خستگی کردن
refresh memory U واحد حافظه با سرعت بالابرای تولید مجدد تصویر ناحیهای از حافظه کامپیوترکه مقادیری را نگهداری میکند
to refresh oneself U نیروی تازه گرفتن
refresh rate U تعداد دفعات در ثانیه که یک تصویر بر روی CRT بایدمجددا" ترسیم شود تا چشمک نزند میزان دوباره سازی
static refresh U بازسازی ایستا
refresh display cycle U زمان میان پیمایش پرتوالکترونی روی یک صفحه نمایش
to refresh [jog] your memory U خاطره خود را تازه کردن [ که دوباره یادشان بیاید]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com